
در وادی معرفت، گاه برخی راهپویان به خطایی آشکار دچار میشوند و میان قرآن، عقل و عرفان، دیوار جدایی میکشند.
چنین میپندارند که اگر کسی قرآن را قبلهگاه خویش ساخت، دیگر جایگاهی برای برهان و عرفان باقی نمیماند؛ یا اگر دل به عقل سپرد، باید از سلوک عاشقانه عارفان و اشراق قرآنی دل ببُرد.
و عجبا که همینان، چون از ایشان پرسیده شود:
"آیا قرآن میتواند سخنی بر خلاف عقل بگوید؟"
یا
"آیا این کتاب نور، چیزی جز کشف کامل حقیقت از زبان پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم است؟"
بیدرنگ پاسخ میدهند: نه، هرگز.
پس چگونه است که با آنهمه اعتراف و اذعان، هنوز دم از تفکیک میزنند؟
چرا سه سرچشمهی ناب معرفت—قرآن، برهان و عرفان—که در حقیقت، نه رقیب بلکه رفیق و همپیمان یکدیگرند، در نگاهشان به عرصهی تعارض و جدال کشیده میشود؟
اینجا، سخن از سوءفهمی است که یا از تعصب میآید، یا از جهالت، و گاه از دشمنی با حقیقت.
در حالیکه این سهگانهی روشناییبخش، چون رشتههایی از یک حقیقت واحد، دست در دست هم دارند: قرآن، نور فطرت را میتاباند؛ عقل، راه را مینمایاند؛ و عرفان، شعلهی عشق را در جان میافروزد.
این دیدگاه بلند، با عمقی حکیمانه و تبیینی سترگ، توسط آیتالله سیدعلی حسینی آملی، از استادان سلوک علمی و شهودی، در درسهای معرفتشناسی و تفسیر حکمی قرآن، بهروشنی ترسیم شده است.
ایشان در سیر علمی و عرفانی خویش، این سه منبع را نه جدا از هم، بلکه در تکیهگاهی توحیدی، همساز، همراز و همافق معرفی مینمایند.
فصل ۲: در ابتنای قرآن و عرفان بر برهان است.
فصل ۳: در اینکه هیچ گاه جامعه انسانی از منطق و برهان بی نیاز نیست.
فصل ۴: در اینکه دین الهی و فلسفه الهی یکی است.
فصل ۵: در اینکه اساس عین و علم بر تثلیث است.
فصل ۶: در معرفت نفس به بیان شارع و عارف و حکیم است.
فصل ۷: در اینکه تنی چند از بزرگان دین و دانش ، معارف شریف عرفانی را برهانی کردهاند.
فصل ۸: در استخراج موازین پنج گانه منطق از قرآن کریم است و در اینکه گفتههای نبی، همه، رمز باشد به معقول آکنده.
فصل ۹: در توهم مذمت منطق و فلسفه از زبان اهل عرفان و دیگران و جواب آن است.
فصل ۱۰: در بیان طرق اقتنای معارف است.سازی می باشد