
توضیحات
لغت موران یکی از آثار شهابالدین سهروردی، فیلسوف مشهور اشراقی است. این اثر در بردارنده ده داستان کوتاه به زبان فارسی است. داستانهایی که هرکدام در دل خود، اشارهای دارند و رمزی از رموزات عرفانی، اشراقی، حکمی و فلسفی را بیان میکنند. لغت موران به زبان نرم و لطیف و در قالب داستانهای خواندنی و آموزنده، چکیدهای حکمت اشراقی سهروردی را بیان میکند. سهرودی در ابتدای این مجموعه می گوید این چند داستان را پیرامون «نهج سلوک» نوشته است و می گوید: «یکی از جمله عزیزان که رعایت جانب او بر این ضعیف متوجه بود، التماس کرد کلمه ای چند در نهج سلوک. اسعاف کرده آمد، به شرط آنکه از نااهل دریغ دارد ان شاء الله و این را «لغت موران» نام نهادیم و توفیق از خدای خواستیم در اتمام آن.»
سرفصل
هر فصل اشاره به داستانی به ترتیب زیر دارد:
فصل اول: مورچگان
فصل دوم: سنگپُشتان
فصل سوم :عندلیب
فصل چهارم: جامِ گیتی نمای،
فصل پنجم : خفّاشان
فصل ششم :اِدریس جمله نجوم و کواکِب با او به سخن آمدن
فصل هفتم :ملک کیهان را چون آینهای بود که حلیت او در آنجا ظاهر شود، اگر نیز نور نباشد در
خورد ملک باشد. پس شاید که آینه ملک در محلّه ملک نباشد.
فصل هشتم :کسی که ساکن خانهای باشد، اگر خانه در جهت است او نه در جهت باشد، پس نفی
جهت الزم آید بر این طریق، یا داوود »فرغ لی بیتاً انا عند المنکسرة قلوبهم«. خدای
تعالی منزه است از مکان و از جهت و هم مبطل از خطاست، »علی قدر اهل العزم تأتی
العزائم«. از خانه به کدخدای ماند همه چیز
فصل نهم: هر چه مانع خیر است، بد است و هر چه حجاب راه است کفر مردان است
فصل دهم: ابلهی چراغی در پیش آفتاب داشت، گفت ای مادر! آفتاب چراغ ما را ناپدید میکند
فصل اول: مورچگان
فصل دوم: سنگپُشتان
فصل سوم :عندلیب
فصل چهارم: جامِ گیتی نمای،
فصل پنجم : خفّاشان
فصل ششم :اِدریس جمله نجوم و کواکِب با او به سخن آمدن
فصل هفتم :ملک کیهان را چون آینهای بود که حلیت او در آنجا ظاهر شود، اگر نیز نور نباشد در
خورد ملک باشد. پس شاید که آینه ملک در محلّه ملک نباشد.
فصل هشتم :کسی که ساکن خانهای باشد، اگر خانه در جهت است او نه در جهت باشد، پس نفی
جهت الزم آید بر این طریق، یا داوود »فرغ لی بیتاً انا عند المنکسرة قلوبهم«. خدای
تعالی منزه است از مکان و از جهت و هم مبطل از خطاست، »علی قدر اهل العزم تأتی
العزائم«. از خانه به کدخدای ماند همه چیز
فصل نهم: هر چه مانع خیر است، بد است و هر چه حجاب راه است کفر مردان است
فصل دهم: ابلهی چراغی در پیش آفتاب داشت، گفت ای مادر! آفتاب چراغ ما را ناپدید میکند
نظرات