بخوانم رقيه جف القلم را بپوشانم سر بئر العَلَم را
((رقيه )) افسون و تعويذ و دعا را گويند و جف القلم حاكى از خشك شدن آن است كه ديگر نمى تواند بنويسد. لذا اصطلاح شد كه دعاى خشك شدن قلم را بايد خواند. ((بپوشانم سر بئر العَلَم را)) كنايه از اينكه دهن را ببندم و از سخن گفتن باز ايستم . و نيز ((بئر العَلَم )) اشارت است به حديث معروف ((بئر العَلَم )) از امير المؤ منين (عليه السلام ) كه در كتاب قيمه ((مدينة المعاجز)) بطور اختصار از ابن شهر آشوب نقل شده است .
ابن شهر آشوب باسنادش از ابن عباس نقل مى كند در حديبيه عطش شديدى بر لشكر حضرت خاتم (صلى الله عليه و آله و سلم ) غلبه كرد.
حضرت فرمود: آيا مردى هست كه با ساقيان برود آب بياورد كه من از طرف خداوند تعالى بهشت را براى او ضمانت كنم . مردى از بنى سليم رفت تا به لشكر رسيد ترسيد و برگشت .
بار ديگر حضرت فرمود: آيا كسى هست كه به بئر ذات العلم رود و آب بردارد و ان شاء الله برگردد كه من بهشت را براى او تضمين كنم احدى برنخواست و عطش مردم نيز بيشتر مى شد چون در روزه بودند حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) به على (عليه السلام ) فرمود تو با ساقيان برو تا به بئر ذات العلم و آب برداريد و برگرديد ان شاء الله .
حضرت على (عليه السلام ) با جمعى از همراهان در حالى كه مى گفت :
اعوذ بالرحمن ان اميلا من غرف جن اظهروا يا ويلا
و اوقدت نيرانها تعويلا و قرعت مع غرفها الطبولا
حركت كرد كه همراهان گويند ترس بر ما داخل شد و حضرت متوجه ما شد و فرمود همراه من آئيد كه از اين صداهاى هولناك ضررى بشما نمى رسد ان شاء الله .
پس داخل در درختان شدند كه ديدند آتشى بدون هيزم برافروخته است و صداهاى هولناكى شنيده مى شود و سرهاى بريده داراى ضجه مشاهده مى گردد. حضرت على (عليه السلام ) فرمود به چپ و راست التفات نكنيد و به همراهى من راه بياييد. چون از درختان عبور كرديم به آب چاه ذات العلم رسيديم و براء بن غارب دلوش را در چاه انداخت و آب برداشت بعد از يك يا دو دلو آب ، دلوش منقطع شد و در چاه سقوط كرد در حاليكه چاه ذات العلم بسيار تنگ و تاريك و گود بود و ما از ته چاه صداى قهقهه و خنده شديدى مى شنيديم . (ظاهرا گروهى از اجنه بودند.)
حضرت على (عليه السلام ) فرمود چه كسى از ما مى تواند به لشكر برگردد و دلو براى آب آورد. اصحاب عرض كردند (احدى از ما را اين استطاعت نيست ) چه كسى را اين قدرت هست ؟ حضرت خود را به ازارى پوشانيد و داخل در چاه شد در حاليكه آن قهقهه آن فآن بلندتر مى شد حضرت در نردبان چاه پايين مى رفت كه پايش لغزيد و در آن سقوط كرد. اصحاب گويند كه فرو شدن شديدى و لرزش و فرو افتادن در آب همانند صداى انسان خفه شده در آن را شنيديم سپس حضرت على (عليه السلام ) صدا بلند كرد: الله اكبر الله اكبر الله اكبر انا عبدالله و اخو رسول الله هلموا قربكم دلو را پر آب كرد و به گردن نهاد و كم كم بالا آمد.
در اين لحظه صدايى به گوش مى رسيد كه مى گفت :
يا فتى ليل اخى روعات واقى سباق الى الغايات
لله درر السادات من هاشم الهامات و القامات
مَثَل رسول الله ذى الايات او كعلى كاشف الكربات
كذا يكون المرء فى الحاجات
پس امير المؤ منين هم رجز خواند:
الليل هول يرهب المهيبا و مذهل المشجع اللبيبا
و اننى اهول منه ذيبا و لست اخشى الروع و الخطوبا
اذا هززت الصارم القضيبا ابصرت منه عجبا عجيبا
آمد خدمت جناب رسول الله حضرت به او فرمود در راه چه ديدى پس همه چيز را خبر بده ، حضرت على (عليه السلام ) بيان كرد و از جناب رسول الله استدعاى شرح آن نمود. حضرت فرمود آن سرهايى كه با ضجه ديديد كه سخن در دهان مى گرداندند آنها همانند قومى با من اند كه چيزى كه در دل ندارند به زبان گويايند و خداوند از آنها نپذيرد و بر ايشان در قيامت وزنى نيست ؛ و اما آن آتش كه بدون هيزم برافروخته بود فتنه اى است كه در امت من بعد از من برپا مى شود كه قائم و قاعد در آن يكسان اند و خداوند عمل آنان را هم نپذيرد و بر ايشان در قيامت وزنى اقامه نمى كند و اما آن هاتف كه ترا ندا مى داد سملقة بن غداف بود...
و عن عبدالله بن سالم ان النبى (عليه السلام ) بعث سعد بن مالك بالرويا يوم الحديبية فرجع رعبا من القوم ثم بعث آخر فنكص فزعا ثم بعث عليا فاستسقى ثم اقبل بها الى النبى فكبر و دعاله بخير.
حضرت مولى در دو جاى ديوان بدين واقعه اشارت فرمود يكى در همين پايان باب نوزدهم و ديگرى در ص 204 ديوان در پايان نامه اى كه به محضر استادش حضرت آقا محمد حسن الهى طباطبايى رضوان الله عليه نوشت به عنوان مطايبه آورد.
و مراد از پوشاندن بئر العلم همان دهن بستن است كه در اين تنظير بستن دهن به بئر العلم دقت بسزا شود كه شايد آن را اسرارى باشد و به گوشه اى از آنچه كه در ديوان در قصيده شقشقيه فرمود: ((حسن از بوالحسن دارد نشانى )) راه يابى . فتدبر.
منبع:جلد دوم شرح دفتر دل-شارح : استاد صمدی آملی