اگر حرفى ز خط او بخوانى اگر يك نقطه از خالش بدانى
شود آن حرف و آن نقطه دليلت فرو بندى دهن از قال و قيلت
همه ((ان قلت )) گفتن ها از جهل بود.
شود خال و خطش ورد زبانت نخايى ژاژ و بر بندى دهانت
به اين حقيقت مى رسد و مى يابد كه لا اله الا الله وحده وحده وحده
همه يار است و نيست غير از يار واحدى جلوه كرد و شد بسيار
همه از دست شد و او شده است انا و انت و هو، هو شده است
مجره بين و بيضا كز برايت ز خط و خال او دارد حكايت
مجره و كهكشان از خط او و صادر اول حكايت مى كند و بيضا و خورشيد از خال و احديت آن ، كه اينها به عنوان مظاهر وجودى او از باب تنظير ذكر شده است . خط به يك معنى همان سلسله ترتبى موجودات در قوس است .
منبع:باب هجدهم دفتر دل-شارح:استاد صمدی آملی