در آتش همچو اسفنجى ز خالش چه پندارى ز خط بى مثالش
همانگونه كه اسفنج در آتش مى جهد و آرام ندارد تا مى سوزد، دل نيز در مقابل مقام احديت و در مقابل امتداد وجودى صادر اول كه بى مثال باشد اينچنين است .
در مورد اين ابيات فرمود:
((يادش به خير كه در چه حال عجيبى بودم و در اربعين و روزه و ذكر و حضور تام بودم كه بركاتى داشت ، و دفتر دل يك بارقه اى بود يكبارگى كه خيلى در وضع عجيبى بودم و همينطور مثل يك دستگاه چاپ از طبعم شعر مى آمد و خواب و خوراك و استراحت و همه چيز را از من گرفته بود. تا مى رفتم مثلا سر سفره غذا بنشينم مى ديدم كه شعر مى آمد. يا مى خواستم به استراحت بسر ببرم شعر رهايم نمى كرد. امان را از من گرفته بود تا اينكه چقدر آه و ناله كردم تا اين حال از من گرفته شد، و چه عجب كه وقتى عرضه بدارى كه حال را بگيرند چه زود مى گيرند ولى مى خواهند حال به انسان بدهند چقدر دير مى دهند...
در هنگام سرودن اين ابيات نيز در اضطراب و بى تابى عجيبى بودم كه بدين صورت حالم را تنظير كردم )).
چنانچه كه مشهود است حال هر كسى براى او و مافوق او معلوم است و ديگران از آن بى اطلاع اند و وصف آن نيز به گفتگو محال است ، زيرا صاحب حال مى داند كه آن حالش چگونه بوده است.
منبع:باب هجدهم دفتر دل-شارح:استاد صمدی آملی