رافع و خافض و باسط و قابض
گهى گويى كه رافع هست و خافض گهى گويى كه باسط هست و قابض
رافع است از اينكه همه موجودات را از پستى به درجه علياى وجودى مى رساند. يا اينكه طائفه اى را به جنت سربلند مى كند. و خافض است نسبت به زمين در برابر آسمان ، يا بدان جهت كه طائفه اى را به دوزخ خوار و ذليل مى كند. و باسط و قابض است نسبت به حالات بندگان خويش كه گهى بدانها بسط مى دهد و گاهى در قبض مى گذارد. يا بدان جهت كه حيات مطلق يعنى وجود منبسط را از همه موجودات قبض مى كند و يا اين حيات سارى و روح سارى را بر همه بسط مى دهد كه همگان از رزق وجود او مرزوق باشند. بسط آن در هنگام ظهورش به لباس كثرت است ، و قبض آن تجلى او به طور وحدت و صفت قهر است .
در اصطلاحات صوفيه عبدالرزاق كاشانى آمده است : حقيقة القبض : ورود شى ء فى قلب العارف من الله تعالى ، فيه اشارة الى تقصير و استحقاق تاءديب على التقصير؛ و البسط ورود شى ء فى قلبه فيه بشارة بلطف و ترحيب .
جناب حاجى در شرح بند 29 دعاى جوشن كبير گويد: و قد يكون القبض و البسط لا يدرى صاحبهما سيهما. و نسبتهما الى ((الهيبة )) و ((الانس )) نسبة النقص الى التمام لكون الوارد من الله فى الهيبة اءشد تهديدا من القبض و الوارد منه فى الانس ، اكثر ترحيبا من البسط. و نسبتهما الى ((الخوف )) و ((الرجاء)) بعكس ذلك فانهما فى ((مقام القلب )) و ما فوقه ، و الخوف و الرجاء فى ((المقام النفس )) و درجتهما فى النهايات : قبض الحق رسم العبد، و بسط العبد ببهجة الجمال المطلق و شهوده فى الكل .
از الهى نامه بشنو:
الهى ((يا قابض و يا باسط)) جزر بحر، مد را در پى دارد، و محاق قمر، بدر را، و ادبار فلك و عقل ، اقبال را؛ و قوس نزول ، صعود را؛ قلب حسن در قبض است و اميدوار بسط است .))
((الهى از قبض شاكى نيستم ، كه در مصحف عزيزت قبض را بر بسط مقدم داشته اى : و الله يقبض و بيصط و اليه ترجعون فرموده اى ، و نمايندگانت در مناجاتها به تاءسى كلامت ((يا قابض و يا باسط)) گفته اند)).
((الهى حسن در قبض ، صابر است ، كه قبض و قضا و جمع و قرآن باهم اند، و بسط و قدر و فصل و فرقان باهم . اگر يوم الجمع نباشد يوم الفصل كدام است ؛ و اگر قضا نباشد قدر كدام ؛ و اگر قرآن نباشد فرقان كدام ؛ و اگر قبض نباشد بسط كدام .))
منبع : باب هجدهم دفتر دل-شارح:استاد صمدی آملی