وجه الله قبله است
چه اندر كعبه باشى و چه در دير ترا قبله است وجه الله و لا غير
((كل شى ء هالك الا وجهه )) ضمير ((وجهه )) به حق تعالى راجع است كه ممكنات به لحاظ علتشان واجب بالغيرند و منسوب به مبداء واجب اند كه حق متعالى به موساى كليم فرمود: ((اءنا يدك اللازم يا موسى )) و وجه او بُد لازم هر شى ء است . ((فاينما تولوا فثم وجه الله )) كه اشيا يعنى ماهيات همه فانيند و وجه او كه نَفَس رحمانى وجود است باقى ، است ((خلقتم للبقاء لا للفناء)).
اى بود تو سرمايه و سود همه كس اى ظل وجود تو وجود همه كس
گر فيض تو يك لحظه به عالم نرسد معلوم شود بود و نبود همه كس
و اين وجه الله واسطه و رابطه هر موجودى با مبداءش است و مى شود كه ضمير راجع به شى ء باشد، يعنى هر شى ء فانى است جز وجه آن شى ء كه همان جهت ارتباطش به مبداء فياض است و اين وجه باقى است و مآل هر دو يكى است .
وجه شى ء ظهور و مظهر بروز آثار اوست ، پس به هر سوى روى بياورى اين وجه است و اين وجه وجهى است كه آن را ظهر و خلف نبود و اين عمودى است كه اشيا بدو قائم اند.
(نصوص الحكم فص 2 ص 32)
وجه هر شى ء آن جهتى است كه با آن مواجه ديگران مى شود و با ايشان ظهور و تجلى مى كند پس وجه هر كس مظهر اوست پس هر چيزى به جز مظاهر صفات يا اسماء الهيه را هلاك و بوار از جمله لوازم است . و وجود وجه الله است و به هر سو روى كنى جز اين وجه نيست بلكه وجود مساوق حق است و به هر طرف روى آورى حق سبحانه مواجه تو است و با تو در آن جهت ظهور و تجلى مى كند. (نكته 979)
واجب تعالى با ما سوى معيت قيوميه و اضافه اشراقيه دارد كه موجودات در هوياتشان روابط محض اند و فقر نورى اند و تا علت شناخته نشود، معلول شناخته نمى شود، ما راءيت شيئا الا و راءيت الله قبله لذا در هر موجودى اول وجه الله و نور خدا ديده مى شود سپس آن موجود كه ((بيده ملكوت كل شى ء)).
دلى كز معرفت نور و صفا ديد بهر چيزى كه ديد اول خدا ديد
گلشن راز
يار بى پرده از در و ديوار در تجلى است يا اولى الابصار
هاتف
لذا آثار اعيان خارجى در جميع عوالم از وجود ذى وجود حضرت حق جل شاءنه است .
بر همين اساس است كه در هر چيزى وجه الله است كه ظهور و بروز دارد يعنى هر كلمه اى از كلمات نظام هستى حاوى حيات ، علم و شعور، قدرت و اراده ، ساير كمالات اوصاف الهيه است ، لذا در بيت بعدى فرمود:
نگارستان عالم با جلالش حكايت مى نمايد از جمالش
نگارستان جايى كه داراى انواع نقش و نگار و صورتهاى نقاشى باشد، را گويند. لذا نظام هستى را نگارستان عالم و كارگاه نقاشى گويند، كه صورة الصور و مصور اشياء با اسم شريف ((المصور)) به تصوير و صورتگرى آن پرداخته ، و آن را با همه اشكال موجود در آن به بهترين صورت نقاشى نموده است . لذا سراسر صنع دلدار بهشت است و دلربايى آن موجب حيرت مى گردد. باز عوام ، و علماى عوام و عوام علما به دنبال بهشت ديگرى مى گردند. اين بهشت برين كشور وجود را ضايع كردند و به دنبال بهشت ديگرى هستند تا در آن خوش بيارمند و از آرامبخشى و جمال اين عالم و چهره دلاراى آن بى خبرند.
در اين بهشت بدين زيبايى چرا كار بد مى كند كه بر او جهنم مى گردد.
منبع:جلد دوم شرح دفتر دل-شارح:استاد صمدی آملی