بیا حسن حسن زاده می باش
بيا در بندگى آزاده مى باش بيا حسن حسن زاده مى باش
همان حسن زاده روحى فداه كه از بيت 44 به بعد باب اول خوانده اى كه :
كه تار و مار گشته تار و پودش بشد از دست او بود و نمودش
چو يكسر تارك نفس و هوى شد خدا گفت و بحق سوى خدا شد
همان آقايى كه در ابيات تبرى فرمود:
در نكته 44 هزار و يك نكته مى خوانى كه : ((از دنيا چشم پوشيدن اگر چه هنر است ، ولى از دنيا و آخرت هر دو چشم پوشيدن خيلى هنر است ؛ ))
صغير سيوطى از مسند فردوس ديلمى از ابن عباس از رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت شده است كه :
الدنيا حرام على اهل الاخرة ، و الاخرة حرام على اهل الدنيا و الاخرة حرام على اءهل الله . در اين معنى به فارسى چه نيكو گفته شده است :
دنيا و آخرت به نگاهى فروختيم سودا چنان خوش است كه يكجا كند كسى
و ديگرى گفته است :
دو عالم را به يكبار از دل تنگ برون كرديم تا جاى تو باشد.
انتهى .
(به نكته 717 ص 554 نيز اگر خواستى مراجعه فرما)
حضرت مولى در ابيات تبرى شان گويند كه من نه مرد اينور يعنى دنيا، هستم و نه مرد آنور يعنى آخرت ، بلكه من گرفتار دل خويش با دلبرم مى باشم كه سر و كارم با دلبرم است . نصف شبها كه برمى خيزم و وضو مى سازم و نماز مى خوانم آنقدر پروازها دارم با اين كه بى پر هستم .
اين همان حسن زاده اى است كه در غزل ((بحر وحدت )) ديوانش آمده است :
دل دانا حسن آن بيت معموريست كاندر وى خدا دارد نظرها و ملايك راست مسكنها
همه عشق و همه شورم همه عيش و همه سورم كه از آيات قرآنى بجانم هست مخزنها
در قصيده ثائيه مسمى به ينبوع الحياة در مورد حضرتش بشنو:
شهدت محياه بعين شهوده صباحا مساء كرة غب كرة
و انى لك الخبر بحالى و انما ترى جدتى لست ترى ما بلجتى
و كيف اثير ما بسرى فانما دفين الهى ذمتى او مذمتى
و يا حبذا نار المحبة اءحرقت انا نيتى من جذبة بعد جذبة
و ما ذقت فى دهرى من انواع لذة فلا تعدل معشار اوقات خلوتى
مضى الليل فى النجوى و شكوى غريبه و كان الصباح لمعة فوق لمعة
تركت سواه لقية من لقائه و قد اكرم المعشوق نجح عزيمتى
هدانى الى وادى الولاية بعدما رمانى عن اوطانى و سكان بلدتى
تركت سواه فى هواه بلطفه و فى الكسر جبران و فى الجبر لذتى
و لما تركت الخلق طرا وجدته بدى الشمس و الخلق نظير الاشعة
لقد سر سرى من سنا وجهه السنى على ما بدى لى فى رقادى و يقظتى
لنا ما رزقنا من قلوب كسيرة لكم ما رزقتم من عقار وضيعة
و كيف ابوح ما بسرى و انما لسان الحروف الراقمات بلكنة
و فى الصمت نطقى ان ذا من عجائب و فى غض عينى رؤ يتى فى رويتى
على قدر وسعى كان قرانه معى فلا خوف من شر النفوس الشريرة
و فى الذكر انسى ثم فى الانس ذكره تسلسل ذاك الدور يومى و ليلتى
و بالذوق ان شاهدته كنت صادقا و كم ضل من ظن الوصول بفكرة
در غزل ((نوگل نرگس )) فرمود:
بر دل از بارقه نور الهى شررى است حاصل عمر من اندر دو سرا اين شرر است
آن خدايى تو پرستى نه خداى حسن راست كه حس را به خداوند خداى دگر است
آن كه در قصيده تائيه فرمود: به مقدار وسع خودم قرآن حق تعالى با من است در غزل ((كشف محمدى )) مى خوانى :
كشف محمدى گرت بارقه اى عطا كند ناطقه ادعاى از لو كشف الغطا كند
و بيت 44 و 45 و 46 باب يازدهم دفتر دل فرمود:
بقرآن آشنايى آنچنانم كه خود يك دوره تفسير آنم
نه تفسير عبارات و ظواهر كه ساحل بين در آن حد است ناظر
به تفسيرى كه باشد انفسى آن كز آفاقى فزون باشد بسى آن
در بيت 15 و 16 باب 16 دفتر دل فرمود:
خداوندم يكى گنجينه صدر ببخشوده است رخشنده تر از بدر
در اين گنجينه عرفانست و برهان در اين گنجينه اخبار است و قرآن
از الهى نامه مولايم بشنو و حقيقت جانت را گوش قرار ده :
((الهى از پاى تا فرقم ، در نور تو غرقم ، يا نور السموات و الارض ، انعمت فزد!.
((الهى همه گويند خدا كو، حسن گويد جز خدا كو.))
((الهى شكرت كه اين تهيدست پابست تو شد)).
((الهى دل به جمال مطلق داده ايم ، هر چه باداباد)).
((الهى شكرت كه پريشانى به مقام يقين رسيده است )).
((الهى تا كنون ديوانه فرزانه نما بودم و اينكه فرزانه ديوانه نما شدم .))
(( الهى شكرت كه به جنت لقايت در آمدم )).
((الهى شكرت كه صاحب منصب بى زوالم )).
((الهى يكى بئر حفر مى كند و قضا را به كنز مى رسد. حسن ضرب يضرب صرف مى كرد و به ((كنت كنزا)) دست يافت )).
((الهى شكرت كه ديده جهان بين ندارم هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن .
((الهى اگر بهشت شيرين است بهشت آفرين شيرينتر است )).
بيا يك عاشق فرزانه مى باش بيا جز از خدا بيگانه مى باش
اين بيت بيان بيت قبلى در اينكه فرمود كه بيا مثل حسن زاده آزاده باش و در بندگى آزاد مرد باشى و آشنايى تو فقط با معشوق حقيقى ات يعنى تعالی یاشد و این است معنای لطیف ((عاشق فرزانه))
لذا عاشق فرزانه بنده آزاد حق تعالى است كه عبادت احرار را داراست .
منبع:باب هجدهم شرح دفتر دل-شارح:استاد صمدی آملی