نحن الزارعون
بيا بر خوان تو ((نحن الزارعون )) را بيابى زارع بى چند و چون را
اشارت به آيه 64 سوره واقعه است كه : اءنتم تزرعونه ام نحن الزارعون . آيا شما از خاك آن تخم را مى رويانيد يا ما رويانيديم ؟! همه عالم كِشت اوست ، كه آيات اويند.
(سوره بقره /164): ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف الليل و النهار و الفلك التى تجرى فى البحر بما ينفع الناس و ما اءنزل الله من السماء من ماء فاءحيا به الارض بعد موتها و بث فيها من كل دابة و تصريف الرياح و السحاب المسخر بين السماء و الارض لايات لقوم يعقلون .
در تفسير نور الثقلين ج 5 ص 223 ذيل آيه مذكور از سوره واقعه روايتى از كافى نقل كرده است كه : فى الكافى على بن ابراهيم عن اءبيه عن ابن ابى عمير عن ابن اذينه عن ابن بكير قال : قال ابو عبدالله (عليه السلام ):
اذا اردت اءن تزرع زرعا فخذ قبضة من البذر و استقبل القبلة و قل : اءفرايتم ما تحرثون ءاءنتم تزرعونه ام نحن الزارعون ثلاث مرات ، ثم تقول : بل الله الزارع ثلاث مرات ، ثم قل : اللهم اجعله مباركا و ارزقنا فيه السلامة ثم انشر القبضة التى فى يدك فى القراح .
امام صادق (عليه السلام ) فرمود: وقتى خواستى كشاورزى كنى در ابتدا يك مشت از بذر را بردار و روى به سوى قبله بنما و سه مرتبه بگو: اءفرايتم ما تحرثون ءاءنتم تزرعونه ام نحن الزارعون يعنى اين دو آيه را بخوان كه خداوند فرمايد آيا پس مى بينيد آنچه را كشت مى كنيد كه آيا شما زرع مى كنيد يا ما كشتكاريم .
سپس سه مرتبه بگو: بلكه خدا كشتكار ((زارع )) است و بعد از آن بگو: خداوندا اين بذر را مبارك گردان و به ما از رزق سالم از اين بذر عطا كن ، پس از آن آنچه در مشت دارى را در زمين كشت منتشر كن . چون زارع نظام هستى اوست و چون زرع و كشت هر كشتكارى را با او مناسبت است يعنى هر زارعى بر شاكلت وجودى خود زرع مى كند، لذا در بيت بعد مى خوانى :
كه بر شاكلت خود هست عامل چه ((كل يعمل )) را اوست قائل
خود همان زارع اصلى عالم وجود در آيه 84 سوره اسراء، فرمود: ((قل كل يعمل على شاكلته )). اى رسول من بگو كه هر يك بر صورت خود عمل مى كنند. و خود نيز از اين قانون مستثنى نيست كه خودش هم بر صورت و شاكله وجوديش عمل مى كند. لذا عالم بر شاكله و صورت حق آفريده شد. هو الذى خلق السموات و الارض بالحق .
در لطيفه يا موثر 118 از مآثر آثار ج 1 بحث مناسبات مطرح شد كه آن را انحايى است ، يكى از آن مناسبات ، مناسبت فيض الهى با حصص وجودى است كه فيض الهى فعل الهى است كه ماسوى را فرا رسيده است و همين فعل كلام اوست كه همه ماسوى گويااند و به تسبيح و ثناء اويند، و ديگر مناسبت هر فرع با اصل است كه
صورت زيرين اگر با نردبان معرفت بر رود بالا همان با اصل خود يكتاستى
ان لكل ظاهر باطنا على مثاله .
باز در اصل و فرع دقت بفرماييد: ميوه ها از درختان و بوته ها مى رويند درخت و بوته اصل اند و ميوه فرع . خوشه انگور را با رز، و هنداونه را با بوته آن چه مناسبتى است و همچنين در ديگرها؟ و اگر چنانچه بين آن نشاءه و اين نشاءه سنخيت اصل و فرع و علت و معلول جارى نمى بود، اين نشاءه طريق و معلول آن نشاءه قرار نمى گرفت .
پس خودش هم كه عامل است ، و ما سوى عمل اويند قهرا بين او و بين افعال او هم سنخيت و مناسبت است و چون در ماسوى بر شاكله و صورت خود عمل كرد و شئيت هر شى ء هم به صورت اوست نه به ماده ، پس صورت عالم ، اوست . فتدبر.
منبع:جلد دوم شرح دفتر دل-شارح:استاد صمدی آملی