محصّل را ممکن است در طیّ روز بواسطه ی انغمار (1) در مباحث علمی و فکری، خستگی و کسلی روی آورد ، در این وقت شایسته است جان خود را به لطایف حکمی که در کتابهایی چون کشکول شیخ بهائی و مستطرف و عقد الفرید و محاظرات راغب و دواوینی چون حافظ و دیوان شمس و مثنوی معنوی و شاهنامه ی فردوسی و ... ترویح نماید .
اما اینکه از میان داستان ها و قصص ، بلکه به طور کلی از میان تمامی مدرَکات ، کدامیک جزء دانسته های غیر مفید و کدامیک جزء علوم و معارف انسانی به شمار می آیند ، عقل نازنین آدمی در این طریق معرفت ، نعمت بسیار بزرگی به شمار می رود . به طوری که خود به صراحت حکم می کند که کدامیک از افعال او را در نیل به معقولات و مرسلات نظام کمک نموده و کدام یک از افعال مانع و مزاحم ور در این طریق می باشند . لذا هر کسی برای خودش معیار و ممیزان است . و به راحتی می تواند بفهمد که آیا این وقتی که برای تحصیل و یا انجام کاری گذاشته نتیجه ی مطلوبی برای او به همراه داشته است یا نه . بر این اساس منع دینی به عینه همان منع عقلی است و دین غیر از آنچه عقل آدمی بر او حکم می کند ، محدودیّتی برای او قائل نمی شود . در حقیقت بین عقل و شریعت توافق است نه تخالف و این دو هیچ تنازعی با هم ندارند . زیرا که عقل در مسائل فکری قوه ای برای تمایز حق از باطل و در مسائل عملی برای تمایز خیر از شرّ و نافع از مضرّ است و خداوند بدین ودیعه ای که در انسان نهاده او را بر تشخیص صراط مستقیم انسانی از طرق ضلالت و گمراهی تمکّن بخشیده است .
شرح رساله ی رابطه ی علم و دین علامه حسن زاده آملی، ص 379