كمال و نقص
در دروس معرفت نفس در مورد كمال و نقص چنين آمده است :
هر چيز در مرتبه و حد خود كامل و تمام است و به قياست بالاتر و برتر از خود مى نمايد و آن را ناقص مى گويند...
ولى كتاب هر موجودى را كه مى خوانيد تنها با همان موجود سرگرم باشيد و در پيرامون او دقت كنيد ببينيد جز كمال و حقيقت و واقعيت و زيبايى و خوبى در عالم خودش چيز ديگرى دارد؟
از مور گرفته تا كرگدن . از پشه گرفته تا پيل ، از ذره گرفته تا خورشيد، از قطره گرفته تا دريا، از جوانه گياه گرفته تا چنار كهنسال ، از هر چه تا هر چه ، از كران تا كران ، به هر سوى و به هر چيز بنگريم جز اين است كه در حد خود وجودى است و وى را كمالاتى است و به بهترين نقشه و الگو و زيبايى است ؟
پس از سير فكرى و تاءمل و انديشه به سزاى خودتان تصديق خواهيد فرمود كه هر موجودى در حد خود كامل است ، آن دانه گندم در گندم بودن هيچ نقص و عيبى در او نيست ، دانه گندم يعنى اين ، هسته هلو يعنى اين ، آيا نه چنين است ؟ ما تاك را با چنار مى سنجيم و مى گوييم چوب چنار چنين و چنان است ، ولى تاك آنچنان نيست ، مثلا از چوب چنار مى توان تير و ستون خانه و در و پنجره ساخت ؛ اما رز را نتوان . ولى انديشه بفرماييد ببينيد كه مى شود درخت رز جز اين باشد؟ درخت رز يعنى اين كه هست و مسلما در عالم خود و حد خود كامل است و هيچ گونه عيبى و نقصى در او متصور نيست .
(در اجزاى پيكر انسان انديشه بنماييد مى بينيد كه ) اجزاى پيكر انسان هر يك به بهترين و زيباترين صورت وضع شده است كه بهتر از آن و قشنگ تر از آن امكان ندارد؛ و اگر در فوائد و مصالح و محاسن هر يك از آنها تاءمل شود مى بينيم كه با يك طرز مهندسى و اندازه و حدود ترتيب و نظم و تشكيل و تركيب حيرت آور است كه در همه دست قدرت و علم و تدبير حكومت مى كند و هر خردمند از هر ملت و مذهب باشد در برابر آن تسليم است ... در پيكر هستى يك جاندار كوچك به نام تننده كه به تازى عنكبوت گويند، در تدبير زندگى و نقشه تحصيل روزى و تور بافتن و دام ساختن و در كمين نشستن و ديگر حالات او دقت فرماييد، مى بينيد هر يك در حد خود كمال است . چون تار عنكبوت با ريسمانها و طنابهاى ضخيم سنجيده شود، گمان مى رود كه آن تارهاى تننده در عالم وى كامل است ... وقتى اينجانب در هستى به فكر فرو رفته بودم و پس از چندى كه از آن حال باز آمدم ره آورد فكرى من اين بود كه : عالم يعنى علم انباشته روى هم.
منبع:دروس معرفت نفس