جایگاه الف در علم حروف
در ادوار يكايك از دواير الف در اول است و هم در آخر
از اينكه در دواير الف اول باشد روشن است كه در ذيل بيت قبلى گفته آمد. و اما در آخر است براى آن است كه همه حروف يا بدون واسطه و يا مع الواسطه به الف بر مى گردند. از مولايم بشنو:
((در ميان حروف مقطعه الف قطب حروف است و براى ذات اقدس حق است .
دل گفت مرا علم لدنى هوسست تعليمم كن اگر تو را دسترست
گفتم كه الف گفت ديگر گفتم هيچ در خانه اگر كس است يك حرف بسست
حافظ شيرين سخن گويد:
نيست بر لوح دلم جز الف قامت يار چه كنم حرف دگر ياد نداد استادم
و از اين جهت كه در حروف نورانى الف حرف ذات متعاليه حق است ، گفته اند الف مقوم حروف ، و حروف مقوم آيات ، و آيات مقوم سور، و سور مقوم كتاب است ؛ چه كتاب تكوينى و چه كتاب تدوينى )).
در رساله مدارج و معارج از ده رساله فارسى ص 46 فرمود:
((فائده ديگر در اين كه الف قطب حروف است : اشارتى كرده ايم كه الف قطب حروف است ، اكنون در توضيح آن گوييم كه الف در همه حروف يا بى واسطه و يا با واسطه در كار است و مقوم هر حرف است و به منزله ماده آن حرف است . اما بى واسطه مثل (با، تا، يا، صاد، ضاد، واو) و اما به واسطه مثل (ميم و نون و جيم و سين ) كه قوام آنها بر (واو و باء) در مقام الف قرار مى گيرند، چنانكه در كلمات عرب نظير بسيار دارد، و به اين سبب آن را قطب حروف گويند، و به همين جهت اين اسم شريف را حرف ذات مقدس حق دانند كه ظهور حق در صور موجودات چون ظهور الف است در صور حروف .
و ديگر اينكه الف حروف است زيرا كه زبر ملفوظى - 1- كه الف است لفظ قطب است (ا = 1، ل = 30، ف = 80، جمع آن 111 كه عدد قطب است .) و بينه الف هم مطابق با على است و زبر الف هم مطابق با على است . بيانش اين كه زبر ملفوظى الف همزه است و عدد آن صد و ده است ، از بينه الف على را بطلب .
(ها = 6، ميم = 90، زا = 8، ها = 6، كه مجموع آنها صد و ده است .) و بينه الف كه (الف ) است هم صد و ده است كه مطابق با على است ، پس هم ظاهر الف على است و هم باطن الف على است ، لذا فرموده اند: من عرف ظاهر الالف و باطنه وصل الى درجة الصديقين و مرتبة المقربين و لا اله الا هو نيز مساوى با على است .
امير المؤ منين در خطبه شقشقيه كه خطبه سوم نهج البلاغه است درباره خويشتن فرموده است : و هو يعلم ان محلى منها محل القطب من الرحى ينحدر عنى السيل و لا يرقى الى الطير.
و در خطبه 117 نهج البلاغه فرمود: و انما انا قطب الرحى تدور على و انا بمكانى فاذا فارقته استحار مدارها و اضطراب ثفالها... انتهى .
(بعضى از مطالب در مورد الف در شرح بيت چهل و هفتم و چهل و هشتم از باب شانزدهم آمده است ، فراجع .)
جناب عيانى در كنوز الاسماء به الف شروع كرد كه در ابتداى آن گفته است :
اى دو عالم به يك امر از تو تمام كائنات از تو به تنسيق و نظام
جناب مولى روحى فداه در شرح آن به نام ((رموز كنوز)) فرمود:
((ابتدا به الف شده است ، و الف دنباله دارد، ((الم ذلك الكتاب ...)) و متصل در وسط ((يس )) است (بيت 93)، ((يس و القرآن الحكيم ))، و مبداء جميع حروف تكوين و تدوين است . زبر آن رابع قل هو الله احد است ، و بينات آن ثانى يا على يا عظيم . عدد مجموع زير و بيناتش سه الف است كه كافى و عالى است ، و در شرف شمس متعالى است ...))
چه اينكه خود حضرتش در رموز كنوز به الف آغاز كرده است ، آنجا كه فرمود:
((اين حرف بى اسم و رسم ، بلكه كمتر از نقطه بدون حرف ، ساير در خط مشى امام الكل فى الكل على وصى ولى : حسن بن عبدالله طبرى آملى ، مدعو به حسن زاده آملى ...))
آنكه فرمود: ((و متصل در وسط ((يس )) است )) بدين صورت است كه ((ياسين )) است .
در شمس المعارف الكبرى ج 3 ص 350 آمده است : فصل فى حرف الالف : اعلم ان الالف سر الله تعالى فى الموجودات و الكلام على حقايقها يطول بل نذكر ما نحن بصدده فنقول الالف هو اصل الاشكال و اول الحروف و اول الاعداد فعلى الجمله اءنه حرف صادر من الله تعالى الواحد الاحد و له قوة فى باطن العلويات و عدده على التفصيل ال ف و العدد من ذلك ااا فنطق بها من الحروف ا ى ق و ناسب من اسماء الله تعالى كافى و هو تمام المائة فضربناه فى عدد حروف التصريف فبلغ عددها 333...الخ .
منبع:جلد دوم شرح دفتر دل-شارح:استاد صمدی آملی