تكلم و سخن گفتن از رحمت رحمانيه الهيه است ولى سكوت و لب فرو بستن از رحمت رحيميه حق تعالى است لذا آن سفره عام براى همه است ولى اين سفره خاص است كه اهل دل از آن طرفى مى بندند
تكلم و سكوت
نكته عرشى :
تكلم و سخن گفتن از رحمت رحمانيه الهيه است ولى سكوت و لب فرو بستن از رحمت رحيميه حق تعالى است لذا آن سفره عام براى همه است ولى اين سفره خاص است كه اهل دل از آن طرفى مى بندند. با داشتن آن ، نفس دائما مشغول است و انصراف از اين نشئه پيدا نمى كند ولى اين موجب انصراف از اين نشئه و موجب انقطاع الى الله است كه و المنصرف بفكره الى قدس الجبروت مستديما لشروق نور الحق فى سره تحقق مى يابد آن اشتغال به غير آورد و اين يكى اشتغال به خويشتن آن انسان را به غير خدا انس مى دهد و اين انس به حق را روزى مى كند. آن انسان را مى ميراند و اين درون را گويا و احيا مى نمايد. آن كثرت آورد و اين وحدت و توحد. آن دنيا را بروز مى دهد و اين قيامت برپا مى كند. آن انسان را اهل ظاهر بار مى آورد، اين اهل باطن . آن بيرون را مى شوراند و اين درون را. آن زيادش مذموم است ، و اين ممدوح آن خيلى پر خرج است و نيازمندى به قوا و اعضا و غير، آورد، اين اصلا خرجى ندارد و نفس فقط با ذات خودش كار دارد و به هيچ چيز حتى به قوا و اعضا هم نياز ندارد. آن پيرى آورد و اين جوانى و جوانمردى . آن گناه در بردارد و اين اجر و ثواب .
آن يكى كوكو ظهور دهد و اين يكى هوهو آن خلق طلب نمايد و اين حق آن بغض آورد و اين حب و عشق . آن كاه آورد و اين آه . آن بى دردى و اين درد آن دور مى كند و اين قرب با دلدار. آن بسط آورد، و اين قبض . آن دل را سرد مى كند، اين آتش برافروزد و دل را آتشين . آن مال عوام است و اين از آن خواص . آن يكى جان را مى برد، و اين يكى دل آورد. آن شهرت بخشد اين گمنامى آن آئينه دل را زنگار دهد، اين زنگار را بزدايد آن يكى اغلاق آورد و اين يكى انفتاح . آن رنگ مى دهد، و اين بى رنگى . آن تكثير آورد، و اين توحيد. آن تفرقه ، و اين جمع . آن فرقان ، و اين قرآن . آن سوزنده است ، و اين سازنده . آن رزق ظاهرى طلب نمايد، اين رزق باطنى . آن غافل كند و اين بيدار. آن مقتضى جلوت است و اين مقتضى خلوت . آن ذكر آورد اين فكر. آن سقوط دهد، اين صعود. آن بار را سنگين كند، اين يكى بال پرواز بخشد و سبكبار نمايد. آن خفت آورد، اين عزت و سطوت . آن جدال آورد، و اين انسان مى سازد. آن سر را بر دار برد، اين دل را سوى دلدار. آن نفس را مضطربه كند، اين يكى مطمئنه . آن سفر از باطن به ظاهر آورد، اين از ظاهر به باطن آن فتنه برانگيزد، اين فطنه عطا كند.
اكثرى عوام و حتى خواص كه عوام علما و علماى عوام اند به انتظار قيامتى در امتداد زمانى كذايى اند كه آن روز همه نظام هستى در هم بريزد و كلمات وجودى عالم از بين برود تا قيامتى آنچنان بر پا گردد و اندرون مردم ظاهر گردد.
افسوس كه چهره دلاراى دين عزيز و ناموس الهى با هزاران ماسك و پشم و پوشال اوهام و خيالات ، پنهان شده است و چيزهايى به خورد مردم داده اند كه همه امور درونى خويش را نسيه مى پندارند و به انتظار امتداد زمانى نشانده اند؛ و حال آن كه اگر كسى شبى با خودش خلوت نمايد و آنچه در دفتر دلش دارد بيرون آورد قيامت او قيام مى كند و يوم تبلى السرائر او متجلى مى گردد و از همين الان به حساب خودش مى رسد و به موت اختيارى مى ميرد قبل از آنكه با موت طبيعى او را بميرانند اما اكثرى چون موت اختيارى (( موتوا قبل اءن تموتوا )) ندارند و برايشان موت طبيعى پيش مى آيد لذا دراين پندارند كه قيامت در امتداد زمانى است .
اينان از نعمت سكوت بى بهره اند كه مولايم در الهى نامه فرمود:
(( الهى نعمت سكوتم را به بركت و الله يضاعف لمن يشاءاضعاف مضاعفه گردان ))
(( الهى درويشان بى سر و پايت در كنج خلوت ، بى رنج پا سير آفاق عوالم كنند، كه دولتمندان را گامى ميسر نيست )) .
(( الهى شكرت كه به جنت لقايت در آمدم ))
(( الهى شكرت كه دنيايم آخرتم شد ))
(( الهى به رحمت رحمانيه ات نطقم داده اى به رحمت رحيميه ات سكوتم ده )) .
منبع:شرح دفتر دل