شعری از دیوان اشعار
در ماه مبارك رمضان كه شرف حضور داشتم گفتم:
دارم هوس وصالت اى دوست
دائم منم و خيالت اى دوست
اين مرغ ز جالها رهيده
افتاده عجب به جالت اى دوست
رندى چو مرا بديد اينحال
گفتا كه خوشا به حالت اى دوست
در جال فتاده اى وليكن
پرواز دهند و بالت اى دوست
پرواز برون ز حد احصا
آنى چو هزار سالت اى دوست
ديده به اميد اين نويدش
دارم به ره نوالت اى دوست
در خواب روم مگر كه بينم
با چشم دگر جمالت اى دوست
در وصف تو هر كه را كه ديدم
مات تو بده است و لالت اى دوست
اى آن كه فرشتگان رحمت
رسمى بود از خيالت اى دوست
اى آن كه مجره هست و بيضا
تصوير ز خط و خالت اى دوست
اى آن كه زمين و آسمانها
ظلى بود از ظلالت اى دوست
اى نور روان و ديدگانم
هرگز نبود زوالت اى دوست
در آيينه دل حسن نه
عكس رخ بى مثالت اى دوست
آه آه اگر وقتى بيدار شويم كه كاروان رفتند و خبردار شويم كه اين نبود كه ما مى پنداشتيم و بدان دلخوش بوديم.
منبع: نامه ها برنامه ها