نامه اول کتاب شریف نامه ها برنامه ها
علامه حسن زاده آملی : نامه ايست كه براى دوستى نوشتيم :
باسمه تعالى شأنه
انيس سفرى و جليس حضرى برادر اكبرم[ : ( اصغر بن سليمان خضرى]( سلام الله تعالى عليكم و علينا و على عبادلله الصالحين .
صباحى كه صبحكم الله بالخير از اين بى خبر بى خير التماس دعا داشتى آنچنان كه در شوره زار دلم تخم محبتت را كاشتى . از ديوانه چه آيد تا راهنمائى را شايد ؟ از ويرانه چه اميد آبادى رود ؟ و از پژمان چه شكفتگى و شادى ساخته شود ؟ اگر چه گفته اند گنج در ويرانه است ولى هر ويرانه را گنج نيست و در آنجا كه گنج است يافتنش بى رنج نيست .
الحمدلله نعمت بيدارى يافتى كه ندانم روى از چه تافتى كه در بهار عمر به مناى دوست شتافتى ؟ ! آرى :
در جوانى كن نثار دوست جان
رو عوان بين ذلك را بخوان
پير چون گشتى گران جانى مكن
گوسفند پير قربانى مكن
قربان حقيقتت كه تا بيدار شدى در راه ديدار شدى . با تضرع و ادب در پيشگاه دوست معروض دار كه :
تيرى زدى و زخم دل آسوده شد از آن
هان اى طبيب خسته دلان مرهم دگر
و با التماس بخواه كه : ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هديتنا وهب لنا من لدنك رحمة انك انت الوهاب
اين فيض عظيم را از انفاس قدسى شهر الله المبارك در ليلة الجوائز جائزه گرفته اى ( هنيئا لارباب النعيم نعيمهم)
بارى بيمار بيدار پيش از آن كه دست از جان بشويد و منادى حق را لبيك بگويد , طبيب طلبد و درد خويش را بدو گويد و درمان جويد . از اين بنده شرمنده طبيب خواستى و راه چاره جستى , بسان آن تشنه كه در طلب آب به دنبال سراب شتافت تا چون رسيد جز حرمان چيزى نديد و نيافت كسراب بقيعة يحسبه الظمان ماء حتى اذا جاءه لم يجده شيئا ]برادرم نعمت بيدارى روزى هر بى سر و پا نمى شود , و اين پيك كوى وفا با هر دلى آشنا نمى گردد , و هر مشامى اين نسيم صبا را بويا نمى شود , و هر زبانى به ذكر آن گويا نمى گردد . بيدارى مى تلخ وش است , با هر كامى سازگار و گوارا نيست چه أم الخبائث است هر كه آن را نوشيده است بلكه اندكى از آن چشيده است از مشتهيات نفسانى حتى از حور و غلمان چشم پوشيده است و دست كشيده است , آرى :
آن تلخ وش كه صوفى أم الخبائثش خواند
اشهى لنا واحلى من قبلة العذارى
حالا كه آمدى گويمت : و استقم كما أمرت كه : ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكة . . . چه خواهى كه ندارى و براى تو نيست ؟ اگر طالب مقام محمودى : و من الليل فتهجد به نافلة لك عسى أن يبعثك ربك مقاما محمودا اگر عاشق مواقف شهودى : أو لم يكف بربك أنه على كل شيى شهيد اگر دستورالعمل خوراك خواهى الحمدلله همه ما در سر سفره عالم غير معلميم , مى دانيم كه چه كاره ايم احتياج به دستور نداريم . شيخ أجل سعدى گويد[ حكيمان دير دير خورند , و عابدان نيم سير , و زاهدان تا سد رمق , و جوانان تا طبق برگيرند , و پيران تا عرق كنند , اما قلندران چندان كه در معده جاى نفس نماند و بر سفره روزى كس
جوانا خدا پيرت كناد ببين تا از كدامين صنفى ؟ خداى عز و جل فرمايد : كلوا و اشربوا و لا تسرفوا انه لا يحب المسرفين آخر سوره مباركه فرقان از[ و عباد الرحمن]تا پايان آن را بخوان و نصب العين خود گردان ,[ لعل الله يحث بعد ذلك أمرا]. كتمان را تشديد كن و پيمان را تسديد . مواظب مراقبت باش و مراقب حضور و عبادت تا عبدالله شوى و عندالله شوى و مشمول كريمه : ان المتقين فى جنات و نهر فى مقعد صدق عند مليك مقتدر گردى
مردى به آفتاب يمنى اويس قرنى گفت : مرا اندرزى كن , آن جناب گفت: فر الى الله اين كلام كامل را از كتاب الله اقتباس كرد كه نوح نبى عليه السلام به مردم فرمود : ففروا الى الله آرى سخن از قرآن بايد آموخت و دهن از فرقان بايد گرفت . يك نفس از نفس ايمن مباش كه دشمنى سخت رهزن و رهزنى سخت دشمن است . همواره در كمين است و اقتضاى طبيعتش اين است . از شهرت و از شهرت بپرهيز و از معاشر ناجنس بخصوص از نفس بگزيز كه :
نخست موعظه پير مى فروش اين است
كه از معاشر ناجنس احتراز كنيد
دائما طاهر باش و به حال خويش ناظر باش و عيوب ديگران را ساتر باش . با همه مهربان باش و از همه گريزان باش . يعنى با همه باش و بى همه باش . خداشناس باش در هر لباس باش . تو كه سليمان زاده اى حشمت دار , تو كه صديق حسن زاده اى وحشت دار .
قرآن صورت كتبيه انسان كامل اعنى حقيقت محمديه صلى الله عليه و آله است به بين تا چه اندازه بدان قرب دارى . رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود: ان هذا القرآن مأدبة الله بنگر بهره ات از اين مأدبه تا چه حد است .
ولى الله اعظم امام اول عليه السلام به فرزندش محمد بن حنفيه اندرز همى كرد كه : درجات بهشت بر عدد آيات قرآن است و در رستاخيز به قارى قرآن گويند بخوان و بالا برو , و بعد از نبيين و صديقين كسى در بهشت به رتبت وى نيست و اعلم أن درجات الجنة على عدد آيات القرآن فاذا كان يوم القيامة يقال لقارى القرآن اقرأ وارق فلا يكون فى الجنة بعد النبيين و الصديقين ارفع درجة منه اين بيان وصى چون آن كلام نبى بسيار كوتاه و بلند است , خداى متعالى داند كه ارزش آنها چند است .
از امل چشم پوش و در عمل كوش . مرد جستجوى باش نه گفتگوى . از دريا بخواه نه از جوى . از فضول كلام چون فضول طعام دست بدار . سبكبار باش نه سبكسر و سبكسار . خروس در سحر به ذكر قدوس سبوح در خروش است , كم از خروش مباش , چون به خروش آمدى بدان كه بهترين عطاى دوست لقاى اوست , مترصد باش كه :
گدايى گردد از يك جذبه شاهى
به يك لحظه دهد كوهى به كاهى
اين چند جمله بالعجاله تحرير شد . اگر مجال شد و حال مساعد شد , و عقل را در آنگاه تدبير بود , و رأى منير پير عشق امضاء كرد , و تقدير قضاء موافق آمد مى توان كلماتى بر آن افزود , تا به بينيم . ولى برادرم تو را حال است و مرا مقال , اين كجا و آن كجا ؟ تو را سوز است و مرا ساز آن كوه است و اين صدا , قصه اين كوتاه است و آن دراز .
ببين كار به كجا كشيد كه كلاغى رهبر شد و چلاقى دستگير , جغدى سخنور شد و پشه اى دلير نعوذ بالله من سبات العقل و خفته .
والسلام على من اتبع الهدى
قم حسن حسن زاده آملى
جمعه 9 شوال 1389 ه . ق = 28 / 9 / 1348 ه . ش