ای که مرا بدین حسن و بها آفریدی و چنین جمال و جلال داده ای ، مرا به سویخود بدار !
ای که مرا بدین حسن و بها آفریدی و چنین جمال و جلال داده ای ، مرا به سویخود بدار ! ای که همه از تو پدید آمده اند و به فرمان تو در کارند و در راه خود استوارند ، این آفریده ات را در کارو راهش هشیاری و استواری ده!
ای که خورشید را چراغ ایوان این جهان و ماه را شمع شبستان آن گرداندی ، دیدگانم را به نور جمالت فروغ ده و دلم را ازتاریکی نادانی برهان !
ای که قندیل های ستارگان را در سقف این گنبد مینا چنین آراستی ، قندیل قلبم را آویخته به محبت ذات پاکت بدار !
ای که چشم و گوش و دل و زبانم داده ای ، نعمت دیدار خود عطایم فرما!
ای آفریدگارم ! دستم را بگیر تا تنها تو را ببینم و سخن تو را بشنوم و دل به تو بازم و زبان را به یاد تو گویا سازم.
ای آفریدگارم ! خواهم بگویم . نمیدانم چه بگویم .خواهم بجویم ، نمیدانم چه بجویم . اینقدردانم که باید گویای تو و جویای تو بود.
ای آفریدگارم!طبیب برای دردمندان است . اگر تو دردم را دوا نکنی و امیدم را روا نکنی ، به کجا روم ؟
آفریدگارا! من کیستم؟من چرا از خودمی ترسم ؟ از کی بپرسم که من کیستم؟ جز تو کیست این معما را حل کند و این گره بسته را وا کند؟
آفریدگارا! از پشه آن قدر اندیشه دارم که از پیل و از مور آن اندازه که از اژدهای دمان و از کرم شبتاب همان که از آفتاب. چیست که عجیب نیست ؟ رستنیها همه حیرت آور ، حیوانات همه مهیب . کوه ها همه عجیب . دریاها همه سهمگین.ستاره ها همه دل ربا و جان فزا . این همه از کجا پیدا شدند ؟ اصلشان چقدر زیبا خواهد بود و چه بزرگ و توانا خواهد بود ؟ همه علمند و شعور . همه هشیارند و بیدار . همه در مدح و ثنای تو . همه سر به آستان تو نهاده اند. این چه شوکت است و سلطنت و این چه جبروت است و عظموت ؟
منبع : نامه ها و برنامه ها