«نادَوا أصحابَ الجَنَّةِ أَن سَلامٌ عَلیکُم» اعراف/46 ،
«دل و جان ما سر بسر پیش توست» .
نفحه ای از نفحات بهشت برین بود،یا شمامه ای از گلشن جان جانانی که بسان نام نیکویش حسن،و مانند وصف دلجویش امین،مشام روح را معطّر ساخت .پاکتش جونه ای و کلمات صحیفة مکرّم و مطهّرش هر یک دستنبویه ای که خاطر را عاطر و زبان را به تمثّل گفتار رودکی : «بوی یا مهربان آید همی» ذاکر گردانید .هر کجا هست خدایا به سلامت دارش .یا ربّ دعای خسته دلان مستجاب کن .از این مسجون در سجین آمال و امانیِ نفسانی و مغبون از بازرگانیِ بازار انسانی تفقّدی فرموده اند بسیار شاکرم .مقالت معهود که به حسن نظر آنکه «بر نظر پاک خطا پوشش باد»مطبوع افتاده بود و به خاتم قبولی انگشت سلیمانیِ آنجناب مختوم شد به طبع رسیده است .
شگفتا که آن طائر قدسی از چون منی مرغ بال و پر شکسته و چشم و پا بسته دستورالعمل طیران به قلّة قاف قرب الی الله تعالی انتظار دارد .در ترک امتثال بیم اسائة ادب است،لذا کلماتی چند به عنوان «تَواصَوا بالحقِّ و تَواصَوا بالصَّبرِ ؛ تَواصَوا بالمرحمة و علیک البلاغ» که از مائده جود جانان علم و ادب فراهم گردید .
تمتّع ز هر گوشه ای یافتم ز هر خدمتی توشه ای یافتم
به رشتة تحریر در آمد امید است که دلپذیر واقع شود .
نیــکخواهان دهند پند دلی نیــکبختان شوند پنــد پذیر
آقای من،پیشانی صدق و اخلاص در دیدگاه دولت نِه و از صمیم قلب بگو آمدم .اگر گفتند: اینجا چرا آمدی؟ بگو به کجا بروم و به کدام در رو کنم .
این ره است و دگر دوم ره نیست این در است و دگر دوم در نیست
اگر گفتند :تا به حال کجا بودی؟ بگو راه گم کرده بودم .اگر گفتند :چه چیزی آورده ای؟ بگو اوّلاً :
«دل شکسته» که از شما نقل است:
در کوی ما شکسته دلی می خرند و بس
بازار خود فروشی از آن سوی دیگر است
و ثانیاً:
من گدایم چه توانم ببرم در بر شاه
طمع بخششم از درگه سلطان من است
اگر گفتند بیرونش کنید،بگو:
نمی روم زدیار شما به کشور دیگر برون کنید از این در،در آیم از در دیگر
اگر گفتند: این جرأت را از که آموختی؟ بگو: از حلم شما .اگر گفتند قابلیّت استفاضه نداری،بگو:قابلیت را هم افاضه می فرمایید .باز اگر از تو اعراض کردند بگو:
بـه والله بـه بــــالله بـه تـــــالله به حقّ آیة نصـــرٌ مــن الله
که مو از دامنت دست بر ندیرم اگر کشته شوم الحکم لله
اگر گفتند:مُذنبی،بگو:اوّلاً شنیدم شما غفّارید .ثانیاً من ملک نیستم و آدم زاده ام . و ثالثاً:
ناکرده گنه در این جهان کیست بگو آنکس که گنه نکرده و زیست بگو
من بـد کنــم و تو بــد مکافات دهـی پس فرق میـان من و تو چیست بگو
اگر گفتند:چه می خواهی؟بگو:
جز تو ما را هوای دیگر نیست جز لقای تو هیچ در سر نیست
چنانکه آب و نان غذای جسم می شوند و خود بدن می گردد،علم نیز به حکم برهانِ قطعی و معصوم اتّحاد عاقل به معقول أعنی اتّحاد عالم به معلوم و مُدرِک به مُدرَک ذات جوهر نفس نفیس انسانی می شود و به یافتن علم که آب حیات روان است،سعت وجودی می یابد و وجود وی شدید و قوی می گردد،چه اینکه مرجع و مآل به نور وجود است و آن نور،وجود چشم نفس ناطقه،بلکه عین وی می گردد، «العلمُ نورٌ یَقذِفُهُ اللهُ فی قلبِ مَن یَشاءُ» .و به عبارت کوتاهِ بسیار بلند معلّم ثانی در مدینة فاضله : «کُلُّ ما کانَ وجودُهُ أَتمَّ ،فَإِنَّه إذا عَلِمَ وعَقلَ،کان ما یَعقِلُ عنه و یَعلَمُ منه أَتمَّ» پس هر اندازه که قوّت روان،أعنی علم آن شریفتر و فاضلتر باشد،قوّت وی بیشتر می گردد و نیروی نور ذاتش فزونی می گیرد . فروزانتر می شود و با حیات محض «إِنَّ الدّارَ الآخرة لَهی الحَیَوان» عنکبوت/64 ،سنخیّت بیشتر پیدا می گردد و به مثل پارة زگال که در همسایگی انگشت آتش،اندک اندک خود آتشمی شود،همچنان نفس از نقص به سوی کمال مطلق که بیان هر کمال است و تمام و بلکه فوق تمام است،گرایش پیدا کرده،رهسپار می شود و سفر خلق به حقّ می کند و آثار تکوینی حقایق اسماء حسنی و صفات علیای الهی «عَلَّمَ آدمَ الأَسماءَ کُلّها» بقره/31،از جوهر ذات او بروز و ظهور می کند و کم کم قرآن را صورت کتیبة انسان کامل و تفسیر مسیر تکاملی نوع انسان می شناسد و شخص انسان کامل را طرف حقایق قرآن و امام قافلة نوع انسان و متن صراط مستقیم،أعنی صراط الله و صراط الی الله می یابد و می فهمد که هر کس از آن تجاوز کرده است از سیر تکاملی انسانی و حرکت استکمالی الی الله تعالی باز می ماند و بر خویشتن ستم کرده است « و مَن یَتَعَدَّ حُدُودَ اللهِ فَقَد ظَلَمَ نفسَهُ» طلاق/1،چه اینکه راه راست بیش از یکی راه نمی تواند باشد،و به قول ارشمیدس:«المستقیمُ أقصرُ خطّ و أصل بین النقطتین» .و در این حال به سرّ عظیمی که در گفتار ولیّ الله الأعظم علی «علیه السلام»: «بل کیف تعمهون و بینکم عترةُ نبیِّکم و أزمّةُ الحقِّ و أعلامُ الدین و ألسِنةُ الصِّدقِ فانزلوهم بأحسن منازل القرآن» نهج البلاغه/کلمة85 نهفته است می رسد،و در بیان شأن چنین انسانی گاهی بدینسان به ترنّم آید که
من آن بحرم که در ظرف آمدستم چو نقطه بر سر حرف آمدستم
و گاهی بدین نحو زمزمه دارد که:
مرا به هیچ کتـابی مکن حواله دگر که من حقیقت خود را کتاب می بینم
انسان بیدار همواره کشیک نفس می کشد و پاسبان حرم دل است و واردات و صادرات دهان خود را می پاید و دار هستی را کارخانه ای بزرگ می یابد که با عُمّال بیشمار «و ما یَعلَمُ جُنُودَ ربِّکَ إلاّ هو» مدّثر/31 دستِ هم گرفته در کارند تا انسان بسازند و از عالمی تحویل به عالم دیگر دهند و می گویند مروّت نباشد که کفران شود و جبران نشود .
این بی سر و پا را که جزوه یکی موسوم به «الهی نامه» است و دیگری به «نکات»،سخنی چند از آن دو به حضور سَمیّ سامی تقدیم بدارم .در نکات آورده ام:
نکته:نورانیّةُ القول علی قدر نورانیَّةِ القلب .
نکته:اسیر بطن اهل باطن نمی شود .
نکته:جزاء،نفس عمل است «و ما تُجزَونَ إلاّ ما کنتم تَعملون» صافّات/39 .
نکته:از انسان سر برود و سحر نرود .
نکته:مُلکت با عالم مُلک است و خیالت با عالم مثال و عقلت با عالم عقول ؛ قابل حشر با همه ای و دارای سرمایة کسب همه ؛ صادق آل محمّد حقّ فرمود: «إنَّ اللهَ عزّ و جلّ خَلَقَ مُلکَهُ علی مِثالِ ملکوتِهِ و أسَّسَ ملکوتَهُ علی مِثالِ جَبَروتِهِ لِیَستَدِلَّ بِمُلکِهِ علی ملکوتِهِ و بملکوتِه علی جبروتِه» درست بخوان و درست بدان .
نکته:تا بیننده و گیرنده نشدی انسان نیستی .
نکته:انسان درختی است باژگونه که ریشة آن به سوی آسمان است،نبات از زمین می روید و انسان از آسمان و دیگر جانوران برزخند که آفریده ای اند نه آنچنان و نه اینچنین .بنگر که کدام یک از این سه گروهی .
نکته:هر کسی زارع و مزرعة خود است و نیّات و اعمالش،بذرهایش .بنگر تا در مزرعه خویش چه کاشتی و در قول رسول الله«صلّی الله علیه و آله و سلّم» : «الدنیا مزرعةُ الآخرة » دقّت کن .و به عبارت دیگر هر کس سفرة خود و مهمان سفرة خود است .
نکته:قرآن صورت کتیبة انسان کامل است و عالم صورت عینیّة حقیقت وی .
نکته:آنچه در احوال و اطوار سالک در خواب و بیداری عایدش می شود،میوه هایی است که از کمون شجرة وجودش بروز می کند .
نکته:از شاه اولیا امیرالمومنین علی «علیه السلام» سؤال کردند که وجود چیست؟ گفت: به غیر وجود چیست؟!
در «الهی نامه ام» گفته ام :
الهی به حقّ خودت حضورم ده .
الهی همه از تو دوا خواهند و حسن از تو درد .
الهی همه گویند بده و حسن گوید بگیر .
الهی همه برهان توحید خواهند و حسن دلیل تکثیر .
الهی اگر چه درویشم ولی داراتر از من کیست که تو را دارم .
الهی در ذات خود متحیّرم تا چه رسد در ذات تو .
الهی هر چه بیشتر دانستم نادانتر شدم،به ندانیم بیفزا .
الهی گروهی کوکو گویند و حسن هوهو.
الهی خنک آن کس که وقف تو شد .
الهی شکرت که این تهی دست پا بست تو شد .
الهی همه از مردن می ترسند و حسن از زیستن که این کاشتن است و آن درویدن .
الهی شب پره را در شب پرواز باشد و حسن را نباشد!
الهی خوشا آنانکه همواره بر بساط قرب تو آرمیده اند .
الهی خوشا آنانکه در جوانی شکسته شدند که پیری خود شکستگی است .
الهی حرفهایم اگر مشوّش است از دیوانه پراکنده خوش است .
ببخشید که سبب تضییع اوقات شریفتان شدم .اگر غرض ایتمار امر سرکار عالی نمی بود تا بدین حد یک طومار اطاله سخن روا نمی داشتم.
ترقّی و تعالی شما را از فیّاض علی الإطلاق مسئلت دارم . با دلی آرمیده می گویم: «خوش باش که عاقبت به خیر است تو را» .
قم ارادتمند صمیمی:حسن حسن زادة آملی
۱۶صفر ۱۳۹۶ ه.ق=۲۸/۱۱/۱۳۵۴ ه.ش
منبع:
نامه ها برنامه ها صفحات۱۶۰ الی ۱۶۶