علامه حسن زاده آملی: ((مردى نزد اميرالمؤ منين (عليه السلام ) آمد و بدان حضرت عرض كرد كه : بلال با فلانى مناظره مى كند و الفاظ وى ملحون است و آنكس عباراتش معرب و صحيح است و به بلال مى خندد....
علامه حسن زاده آملی: ((مردى نزد اميرالمؤ منين (عليه السلام ) آمد و بدان حضرت عرض كرد كه : بلال با فلانى مناظره مى كند و الفاظ وى ملحون است و آنكس عباراتش معرب و صحيح است و به بلال مى خندد. امام فرمود: اى بنده خدا اعراب و تقويم كلام براى تقويم و تهذيب اعمال است ، آنكس را اگر افعال او نادرست باشد اعراب كلامش سودى ندهد، و بلال را كه افعالش بدرستى آراسته است لحن الفاظش زيانى نرساند)).
آرى با الفاظ بازى كردن و عبارت پردازى كردن حرفى است و دل آگاه و سوز و گداز داشتن و با حسن مطلق بسر بردن امرى ديگر است . و چه بسا ارباب مقال و سرگرم به قبل و قال و انباشته از اصطلاحات اند كه دل مرده و روح افسرده دارند همانطور كه در ((دفتر دل )) ثبت است :
گمانت اين كه با خرج عبارات
به كر و فر و ايماء و اشارات
سوار رفرفستى و براقى
ورم كردى و پندارى كه چاقى
نحوى و صرفى بودن حرفى است و آدم بودن و سلوك الى الله داشتن امر ديگر، اگر در يكجا جمع شدند چه بهتر. و مطلب عمده اين است كه جوهر نفس داعى ملحون نباشد. آيا ماجراى مرد نحوى را در كشتى با كشتيبان كه عارف رومى در مجلد اول ((مثنوى )) آورده است شنيده اى ؟:
آن يكى نحوى به كشتى در نشست
رو به كشتيبان نمود آن خود پرست
گفت هيچ از نحو خواندى گفت لا
گفت نيم عمر تو شد بر فنا
دل شكسته گشت كشتيبان ز تاب
ليك آن دم گشت خاموش از جواب
باد كشتى را به گردابى فكند
گفت كشتيبان بدان نحوى بلند
هيچ دانى آشنا كردن بگو
گفت نى از من تو سباحى مجو
گفت كل عمرت اى نحوى فناست
زانكه كشتى غرق در گردابهاست
منبع:نور علی نور