الهى نامه , كلماتى چند است كه از سنوات هزار و سيصد و نود و چهار هجرى بقلم اين كمترين حسن حسن زاده آملى , به اقتضاى تبدل بال و تحول حال , به رشته نوشته در آمده است , لذا در تلقى آن تثبت لازم است كه در واقع تناقى , منتفى است . طبعم بطبع آن راغب نبود كه نشر آن را چه سود , جز اين كه با تصويب و ابرام اصدقاء فاضل مركز نشر فرهنگى رجاء زادهم الله تعالى رجاء . از ساحت قدس قرآن مجيد بصورت استخاره استجازه نموده ام ,.....
الهى نامه , كلماتى چند است كه از سنوات هزار و سيصد و نود و چهار هجرى بقلم اين كمترين حسن حسن زاده آملى , به اقتضاى تبدل بال و تحول حال , به رشته نوشته در آمده است , لذا در تلقى آن تثبت لازم است كه در واقع تناقى , منتفى است . طبعم بطبع آن راغب نبود كه نشر آن را چه سود , جز اين كه با تصويب و ابرام اصدقاء فاضل مركز نشر فرهنگى رجاء زادهم الله تعالى رجاء . از ساحت قدس قرآن مجيد بصورت استخاره استجازه نموده ام , بجواب و اجازت اين كريمه مباركه تشرف يافته ام : و فى نسنختها هدى و رحمة للذين هم لربهم يرهبون ( اعراف 155 ) به رجاء واثق اينكه بعضى از نفوس مستعده را مفيد افتد , جمع بر نشر آن صورت گرفت , والسلام .
قم حسن حسن زاده آملى تاسوعاى 1404 هق = 23 / 7 / 1362 هش صفحه : 6
صفحه : 7
الهى يا الهى يا الهى
نباشد جز توام پشت و پناهى
منم يك ذره از ارض و سمايت
منم يك جلوه از نور و بهايت
منم يك قطره از درياى جودت
منم يك لمحه از شمس وجودت
منم يك نكته از غيب و شهودت
منم يك شمه از فيض نمودت
منم يك نقطه از علم عنايى
منم يك صورت رسم خدايى
منم هم بوته اى از بوستانت
منم هم در عداد دوستانت
منم هم نقشى از ايوان حسنت
منم هم شمعى از ديوان حسنت
منم دل دادهء روى نكويت
منم شيداى حسن ذات و خويت
دل من در ميان اصبعينت
نمود من بود از علم و عينت
زلطف تو دگر نبود فنايم
براى تا ابد باشد بقايم
عطا كردى زالطاف خدايى
مرا اين منصب فقر و گدايى
دل من شد چو يك زنبورخانه
ز بس از داغ تو دارد نشانه
چه شيرين است داغت كاتشين است
فداى تو شوم كه داغت اين است
بيامد رائد موى سفيدم
كه از سوى توام داده نويدم
كزين زندان سراى تنگ و تاريك
زمان ارتحالت گشت نزديك
به قدر معرفت كردم عبادت
كه علم تو دهد بهتر شهادت
به وفق اقتضاى عين ثابت
زمين شوره نبود مثل نابت
چه بتوان گفت در كار خدايى
ندارد كار او چون و چرايى
چو ذاتش فعل او حق مبين است
ولا يسال عما يفعل اين است
خداوندا دل ديوانه ام ده
بصحراى غمت كاشانه ام ده
مرا محو جمال خويش فرماى
دمادم جلوه هايت بيش فرماى
بذات و خوى خود محشور ميدار
ز زرق و برق دنيا دور ميدار
چه خوش از لطف خاص كردگارى
به اميدش رسد اميدوارى
بسم الله الرحمن الرحيم
الهى بحق خودت حضورم ده و از جمال آفتاب آفرينت نورم ده . الهى راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوارتر
الهى يا من يعفو عن الكثير و يعطى الكثير بالقليل از زحمت كثرتم و ارهان و رحمت وحدتم ده .
الهى ساليانى مى پنداشتم كه ما حافظ دين توام استغفرك اللهم در اين ليلة الرغائب هزار و سيصد و نود فهميدم كه دين تو حافظ ما است احمدك اللهم .
الهى چگونه خاموش باشم كه دل در جوش و خروش است و چگونه سخن گويم كه خرد
صفحه : 10
مدهوش و بيهوش است .
الهى ما همه بيچاره ايم و تنها تو چاره اى و ما همه هيچكاره ايم و تنها تو كاره اى .
الهى از پاى تا فرقم در نور تو غرقم يا نور السموات و الارض انعمت فرزد .
الهى شأن اين كلمه كوچك كه به اين علو و عظمت است پس يا على يا عظيم شأن متكلم اين همه كلمات شگفت لا تتناهى چون خواهد بود . الهى واى بر من اگر دانشم رهزنم شود و كتابم حجابم .
الهى چون تو حاضرى چه جويم و چون تو ناظرى چه گويم .
الهى چگونه گويم نشناختمت كه شناختمت و چگونه گويم شناختمت كه نشناختمت
الهى چون عوامل طاحونه چشم بسته و تن خسته ام راه بسيار ميروم و مسافتى نمى پيماي م واى من
صفحه : 11
اگر دستم نگيرى و رهاييم ندهى .
الهى خودت آگاهى كه درياى دلم را جزر و مد است يا باسط بسطم ده و يا قابض قبضم كن .
الهى دست با ادب دراز است و پاى بى ادب , يا باسط اليدين بالرحمة خذبيدى
الهى بسيار كسانى دعوى بندگى كرده اند و دم از ترك دنيا زده اند , تا دنيا بديشان روى آورد جز وى همه را پشت پا زده اند اين بنده در معرض امتحان در نيامده شرمسار است بحق خودت ثبت قلبى على دينك .
الهى ناتوانم و در راهم و گردنه هاى سخت در پيش است و رهزنهاى بسيار در كمين و بار گران بر دوش يا هادى اهدنا الصراط المستقيم صراط الذين انعمت عليهم غير المغضوب عليهم و لاالضالين .
الهى از روى آفتاب و ماه و ستارگان شرمنده ام از انس و جان شرمنده ام حتى از روى شيطان شرمنده ام كه همه در كار خود استوارند و اين سست عهد ناپايدار .
صفحه : 12
الهى رجب بگذشت و ما از خود نگذشتيم و تو از ما بگذر . الهى عاقبت چه خواهد شد و با ابد چه بايد كرد .
الهى عارفان گويند عرفنى نفسك , اين جاهل گويد عرفنى نفسى . الهى اهل ادب گويند به صدرم تصرفى بفرما اين بى ادب گويد بر بطنم دست تصرفى نه .
الهى در راهم , اگر درباره ام گويى لم نجدله عزما چه كنم .
الهى آزمودم تا شكم دائر است دل بائر است يا من يحيى الارض الميتة دل دائرم ده .
الهى همه گويند خدا كو حسن گويد جز خدا كو .
الهى همه از تو دوا خواهند و حسن از تو درد
الهى آن خواهم كه هيچ نخواهم .
الهى اگر تقسيم شود به من بيش از اين كه دادى
صفحه : 13
نمى رسد فلك الحمد
الهى ما را ياراى ديدن خورشيد نيست , دم از ديدار خورشيد آفرين چون زنيم .
الهى همه گويند بده حسن گويد بگير .
الهى همه سر آسوده خواهند و حسن دل آسوده .
الهى همه آرامش خواهند و حسن بى تابى , همه سامان خواهند و حسن بى سامانى .
الهى چون در تو مى نگرم از آنچه خوانده ام شرم دارم .
الهى از من برهان توحيد خواهند و من دليل تكثير .
الهى از من پرسند توحيد يعنى چه حسن گويد تكثير يعنى چه . الهى از نماز و روزه ام توبه كردم بحق اهل نماز و روزه ات توبه اين نا اهل را بپذير .
الهى بفضلت سينه بى كينه ام دادى بجودت شرح صدرم عطا بفرما . صفحه : 14
الهى عقل گويد الحذر الحذر , عشق گويد العجل العجل آن گويد دور باش و اين گويد زود باش .
الهى ضعيف ظلوم و جهول كجا و واحد قهار كجا .
الهى آنكه از خوردن و خوابيدن شرم دارد از ديگر امور چه گويد . الهى اگر چه درويشم ولى داراتر از من كيست كه تو دارايى منى . الهى در ذات خودم متحيرم تا چه رسد در ذات تو .
الهى نعمت سكوتم را ببركت والله يضاعف لمن يشاء اضعاف مضاعفه گردان .
الهى بلطفت دنيا را از من گرفته اى بكرمت آخرت را هم از من بگير . الهى روزم را چو شبم روحانى گردان و شبم را چون روز نورانى . الهى حسنم كردى احسنم گردان .
صفحه : 15
الهى دندان دادى نان دادى , جان دادى جانان بده .
الهى همه از گناه توبه مى كنند و حسن را از خودش توبه ده . الهى گويند كه بعد سوز و گداز آورد حسن را بقرب سوز و گداز ده . الهى خودت گفته اى و لا تيأسوا من روح الله نا اميد چون باشم . الهى انگشترى سليمانيم دادى انگشت سليمانيم ده .
الهى سرمايه كسبم دادى توفيق كسبم بده .
الهى اگر ستارالعيوب نبودى ما از رسوايى چه مى كرديم . الهى من الله الله گويم اگر چه لا اله الا الله گويم . الهى مست تو را حد نيست ولى ديوانه ات سنگ بسيار خورد , حسن مست و ديوانه تست .
صفحه : 16
الهى ذوق مناجات كجا و شوق كرامات كجا .
الهى علمم موجب ازدياد جهلم شد يا علم محض و نور مطلق بر جهلم بيفزا .
الهى اثر و صنع توام چگونه بخود نبالم .
الهى دو وجود ندارد و يكى را قرب و بعد نبود .
الهى هر چه بيشتر دانستم نادانتر شدم بر نادانيم بيفزا . الهى تا كعبه وصلت فرسنگها است و در راه خرسنگها و اين لنگ بمراتب كمتر از خرچنگ است , خرچنگ را گفتند بكجا مى روى گفت به چين و ماچين گفتند با اين راه و روش تو .
الهى دل داده معنى را از لفظ چه خبر و شيفته مسمى را از اسم چه اثر الهى كلمات و كلامت كه اين قدر شيرين و دلنشين اند خودت چونى . الهى اگر از من پرسند كيستى چه گويم .
صفحه : 17
الهى هر چه بيشتر فكر مى كنم دورتر ميشوم .
الهى گروهى كوكو گويند و حسن هو هو .
الهى از گفتن يا شرم دارم .
الهى داغ دل را نه زبان تواند تقرير كند و نه قلم يارد بتحرير رساند الحمد الله كه دلدار به ناگفته و نانوشته آگاه است .
الهى محبت والد به ولد بيش از محبت ولد به والد است كه آن اثر است نه اين با اينكه اعداد است و عليت و معلوليت نيست پس محبت تو بما كه علت مطلق مايى تا چه اندازه است , يحبهم كجا و يحبونهم كجا ؟ !
الهى از كودكان چيزها آموختم لا جرم كودكى پيش گرفتم .
الهى چون است كه چشيده ها خاموشند و نچشيده ها در خروشند . الهى از شياطين جن بريدن دشوار نيست با شياطين انس چه بايد كرد . صفحه : 18
الهى خوشدلم كه از درد مينالم كه هر دردى را درمانى نهاده اى . الهى در خلقت شيطان كه آن همه فوائد و مصالح است در خلقت ملك چه ها باشد .
الهى ديده را به تماشاى جمال خيره كرده اى , دل را بديدار ذوالجمال خيره گردان .
الهى خنك آن كس كه وقف تو شد .
الهى شكرت كه دولت صبرم دادى تا به ملكت فقرم رساندى . الهى شكرت كه از تقليد رستم و به تحقيق پيوستم .
الهى تو پاك آفريده اى ما آلوده كرده ايم .
الهى پيشانى بر خاك نهادن آسان است دل از خاك برداشتن دشوار است . الهى ظاهر ما اگر عنوان باطن ما نباشد در يوم تبلى السرائر چه كنيم .
الهى شكرت كه كور بينا و كر شنوا و گنگ گويايم .
صفحه : 19
الهى درويشان بى سر و پايت در كنج خلوت بى رنج پا , سير آفاق عوالم كنند كه دولتمندانرا گامى ميسر نيست .
الهى اگر گلم و يا خارم از آن بوستان يارم .
الهى انسان ضعيف كجا و حمل قول ثقيل كجا .
الهى چگونه دعوى بندگى كنم كه پرندگان از من ميرمند و ددان رامم نيستند .
الهى گرگ و پلنگ را رام توان كرد با نفس سركش چه بايد كرد . الهى چگونه ما را مراقبت نباشد كه تو رقيبى و چگونه ما را محاسبت نبود كه تو حسيبى .
الهى حلقه گوش من آن در ثمين انا بدك اللازم يا موسى . الهى علف هرزه را وجين توان كرد ولى از تخم جرجير , خس نرويد . الهى حق محمد و آل محمد بر ما عظيم است اللهم صلى على محمد و آل محمد .
صفحه : 20
الهى نهر بحر نگردد ولى تواند باوى پيوندد و جدولى از او گردد . الهى چون در تو مينگرم رعشه بر من مستولى ميشود پشه با باد صرصر چه كند .
الهى ديده از ديدار جمال لذت ميبرد و دل از لقاى ذوالجمال . الهى انسان را قسطاس مستقيم آفريده اى افسوس كه ما در ميزان طغيان كرده ايم .
الهى شكرت كه نعمت صفت ايثارم بخشيدى .
الهى نعمت ارشادم عطا فرموده اى توفيق شكر آن را هم مرحمت بفرما . الهى عروج بملكوت بدون خروج از ناسوت چگونه ميسر گردد يا من بيده ملكوت كل شىء خذ بيدى .
الهى بسوى تو آمدم بحق خودت مرا بمن برمگردان .
الهى اگر بخواهم شرمسارم و اگر نخواهم گرفتار .
الهى ظاهر كه اين قدر زيبا است باطن چگونه است .
صفحه : 21
الهى آخر خودت را در حق ما اول بفرما كه آخرين شفاعت را ارحم الراحمين فرمايد .
الهى دل بى حضور چشم بى نور است نه اين صورت ببيند و نه آن معنى . الهى فرزانه تر از ديوانه تو كيست .
الهى دولت فقرم را مزيد گردان .
الهى شكرت كه فهميدم كه نفهميدم .
الهى گريه زبان كودك بى زبان است آنچه خواهد از گريه تحصيل مى كند از كودكى راه كسب را به ما ياد داده اى قابل كاهل را از كامل مكمل چه حاصل .
الهى شك شوريده جهانى را ميشوراند اين شوخ ديده را شوريده تر كن . نبودم و خلعت وجودم بخشيده اى , خفته بودم و نعمت بيداريم عطا كرده اى , تشنه بودم و آب حيوتم چشانده اى , متفرق بودم و كسوت جمعم پوشانده اى , توفيق دوام در صلوتم هم
صفحه : 22
مرحمت بفرما كه الذين هم على صلوتهم دائمون كامروا هستند . الهى مصلى كجا و مناجى كجا تالى فرقان كجا و اهل قرآن كجا خنك آنكه مصلى مناجى و تالى فرقان و اهل قرآنست .
الهى عارف را با عرفان چه كار عاشق و معشوق بيند نه اين و آن . الهى توانگرانرا به ديدن خانه خوانده اى و درويشان را به ديدار خداوند خانه آنان سنگ و گل دارند و اينان جان و دل آنان سرگرم در صورتند و اينان محو در معنى خوشا آن توانگرى كه درويش است .
الهى قيس عامرى را ليلى مجنون كرد و حسن آملى را ليلى آفرين اين آفريننده ديد و آن آفريننده را در آفريده بر ديوانگان آفرين . الهى اگر عنايت تو دست ما را نگيرد از چهل ها و چله ما هم كارى برنيايد .
الهى خوشا آنانكه همواره بر بساط قرب تو
صفحه : 23
آرميده اند .
الهى شكرت كه اين تهيدست پا بست تو شد .
الهى خوشا آنانكه در جوانى شكسته شدند كه پيرى خود شكستگى است . الهى عقل و عشق سنگ و شيشه اند عاشقان از عاقلان نالند نه از جاهلان . الهى اگر كودكان سرگرم بازيند مگر كلانسالان در چه كارند . الهى شكرت كه پير ناشده استغفار كردم كه استغفار پير استهزاء را ماند .
الهى آنكه ترا دوست دارد چگونه با خلقت مهربان نيست . الهى كى شريك دارد تا تو را شريك باشد .
الهى من واحد بى شريكم چگونه ترا شريك باشد .
الهى خوشا آندم كه در تو گمم .
صفحه : 24
الهى از من و تو گفتن شرم دارم انت انت .
الهى نه خاموش ميتوان بود و نه گويا در خاموشى چه كنيم در گفتن چه گوييم .
الهى دل بسوى كعبه داشتن چه سودى دهد آنكه را دل بسوى خداوند كعبه ندارد .
الهى عبادت ما قرب نياورده بعد آورده است كه فويل للمصلين الذين هم فى صلوتهم ساهون .
الهى كامم را به حلاوت تلاوت كلامت شيرين بدار .
الهى فتح قلب به ضم عين است , نصب عينم مرفوع غضوا ابصاركم ترون العجائب .
الهى قول و فعل قائل و فاعلند در لباس ديگر كه كل يعمل على شاكلته در كتاب تدوين و تكوين جز مصنف آن كيست .
الهى از خواندن نماز شرم دارم و از نخواندن آن شرم بيشتر . الهى اين آفريده كه بدين پايه مهربان است
صفحه : 25
آفريننده وى در چه پايه است .
الهى خفتگان را نعمت بيدارى ده و بيداران را توفيق شب زنده دارى و گريه و زارى .
الهى جز اين نميشد با كه درآويزيم .
الهى تو خود گواهى كه اين سخنان از بى تابى است بر ما متاب . الهى چه رسوايى از اين بيشتر كه گدا از گدايان گدايى كند . الهى جن گفتند سمعنا قرآن عجبا يهدى الى الرشد فامنابه واى بر انسى كه از جن كمتر است .
الهى واى بر من اگر دلى از من برنجد .
الهى اى كاش الفاظى جز اسماء عليا و صفات حسنايت نبود كه از الوان الفاظ چه رنگها گرفته ايم .
الهى من كيستم و اطوار خلقتم چيست .
الهى همه از مردن ميترسند و حسن از زيستن كه
صفحه : 26
اين كاشتن است و آن درويدن كلما رزقوا منها من ثمرة رزقا قالوا هذا الذى رزقنا من قبل واتوابه متشابها , والدنيا مزرعة الاخرة , جزاء وفاقا
الهى توفيق امتثال آن رؤياى شيرين يا حسن خذ الكتاب بقوة مرحمت بفرما .
الهى غذا بكردار و گفتار رنگ و بو مى دهد واى بر آن كه دهنش مزبله است .
الهى عبادت بى معرفت خروارى بخردلى فلا نقيم لهم يوم القيمة وزنا خرم آنكه ثقلت موازينه .
الهى ميوه در طول هسته خود است و جزا در طول عمل بلكه نفس عمل يوم تجد كل نفس ما عملت من خير محضرا و ما عملت من سوء خوشا آنكه روضة من رياض الجنة است .
الهى دربسته نيست ما دست و پا بسته ايم .
الهى در جواب خطاب يا ايها الذين آمنوا لبيك بگويم مايه شرمندگى است , نگويم دور از وظيفه بندگى .
صفحه : 27
الهى امروز هم چون اليوم نختم على افواههم كه لا يسئل عما يفعل و هم يسئلون .
الهى دل خوشم كه آلهى گويم .
الهى دل به جمال مطلق داده ايم هر چه باداباد .
الهى كيست كه موفق بزيارت جمال دل آرايت شده و شيدايت نشد . الهى كى الله گفت و لبيك نشنيد .
الهى حرفهايم اگر مشوش است از ديوانه پراكنده خوش است . الهى گل دماغ را معطر كند و گندنا دهن را ابخر با اينكه كاشته ديگرانند و خارج از ذات ما پس آنچه در خود كاشته ايم با ما چه خواهد كرد . الهى عمرى كوكو مى گفتم و حالا هو هو مى گويم .
الهى پيش از تشنگى آب از چشمه سار مى جوشد و تشنه تشنه است و پيش از گرسنگى گندم از كشتزار ميرويد و گرسنه گرسنه است عشق
صفحه : 28
است كه در همه ساريست بلكه يكسره جز عشق نيست .
الهى خوابهاى ما را تبديل به بيدارى بفرما .
الهى آنكه سحر ندارد از خود خبر ندارد .
الهى ذلت و لذت قريب هم بلكه قرين همند كه ان مع اليسر يسرا راهرو در رنج تن گنج روان يابد و در اين بار گران بار گران . الهى آنكه عالم است عامل است اين خفته صنعتگر است نه دانشور . الهى آنكه سرمايه دارد و از آن بهره نمى برد از گدا گرفتارتر و بيچاره تر است .
الهى شكرت كه در لباس دوستانت هستم , مرا در عداد دوستانت بدار . الهى در صورت انبيايم داشتى در سيرت آنانم هم بدار .
الهى عاشق را ترك ما سواى معشوق عين فرض است كه يك دل و دو معشوق كذب محض
صفحه : 29
است .
الهى در اياك نستعين صادقم و در اياك نعبد كاذب نيستم . الهى كريمه الله يتوفى الانفس حين موتها والتى لم تمت فى منامها خواب را شيرين مى كند و مرگ را شيرين تر .
الهى شب پره را در شب پرواز باشد و حسن را نباشد .
الهى هر چه پيش آمد خوش آمد كه مهمان سفره توايم .
الهى تن خوش است كه براى يكتا دو تا بود و جان خوش است كه از دو تا يكتا بود .
الهى اگر خدا خدا نكنيم چه كنيم و اگر ترك ماسوا نكنيم چه كنيم ؟ الهى در شگفتم از كسى كه غصه خودش را نمى خورد و غصه روزيش را مى خورد .
الهى فرزانگان گنگ شدند ديوانگان چه بگويند .
صفحه : 30
الهى اسمى جز بى اسمى برايم مباد .
الهى چرا بگريم كه تو را دارم و چرا نگريم كه منم .
الهى در اين جهان پرهياهو چرا من هو هو نكنم .
الهى بر سر نوح نجى چه آوردند كه تا رب لا تذر گفت ؟ ! سلام على نوح فى العالمين .
الهى كودكان كتابى بوعده گرد و بكمال رسند و بزرگان كودك ماب بوعده مينو .
الهى خوشا به حال عالين كه جز تو نديدند و ندانند .
الهى حرم بر نامحرم حرام است محرم چرا محروم باشد .
الهى به امروز و فردا نه كار امروز رسيده شد نه فردا چه كنيم با كل يأتيه يوم القيمة فردا
الهى بدان بر ما حق بسيار دارند تا چه رسد بخوبان .
الهى جهان زندان رندان است و جهانيان بهشت آنان ما را با رندان بدار .
صفحه : 31
الهى قاسم كه تويى كسى محروم و مغبون نيست .
الهى با ددان بتوان بسر بردن با دو نان چه بايد كرد .
الهى چه عذابى از حجاب سخت تر است بحق خودت از جهنم حجابم وارهان . الهى توبه از گناه آسان است توفيق ده كه از عبادتمان توبه كنيم . الهى حسن آملى مالامال آمال بود در راه يك امل همه را پايمال كرد يا منتهى امل الاملين ديگر خود دانى .
الهى شكرت كه مى گويم شكرت .
الهى اگر آخرم مثل اولم باشد بدا به اول و آخرم .
الهى خلقى در ناسوت متوغلند و جمعى بمثال ملتذند و قليلى در ملكوت مبهوت , سبحانك ما اعظم خلقك و امرك ؟ !
الهى از نام بردن انبياء و ملائكه شرم دارم كه با كدام زبان , با نام تو چه كنم كه فرموده اى عظم اسمائى , و با تلاوت كتاب تو چه كه صفحه : 32
لا يمسه الا المطهرون
الهى لولا الشيطان لبطل التكليف سبحانك ما احسن صنعك . الهى شكرت كه پريشانى بمقام يقين رسيده است .
الهى شكرت كه از تنهايى و خلوت لذت مى برم چه تنها از خلوت وحشت دارد .
الهى به كبريائيت سوگند كه از ثياب فقر فخر دارم و از فاخر شرم كه در آن هم رنگ بينواى دل شكسته ام و در اين بيم دل شكستن است چه كنم كه در اين اوان بى اساس لولا اللباس لا لتبس الامر على اكثر الناس . الهى لذت گرسنگى را در كامم بركت ده .
الهى حشر با عالم خيال كه اينقدر لذيذ است حشر با عالم عقل چه خواهد بود .
الهى آمدم ردم مكن , آتشينم كرده اى سردم مكن .
الهى اگر تا قيامت براى يك صغيره استغفار كنم از شرمندگى تقصير بندگى بدر نخواهم شد .
الهى سخن در عفو و رحمتت نيست گيرم كه تو
صفحه : 33
بخشيم من از شرمندگى چه كنم تو خود گواهى كه از استغفار شرم دارم . الهى استغفار خواستن غفران تست با خاطره گناه چه كنيم . الهى چه بايد كرد كه گناه فراموش شود و گرنه با ياد گناه اگر برانى شرمنده و اگر نوازى شرمنده ترم .
الهى ديگر از بهشت لذت نتوانم برد چه عفو احسان در ازاى جرم و عصيان انفعال بيشتر آورد مگر جنت لقاء نصيب شود كه در حضور تام جز تو فراموش شود .
الهى ماه مبارك ( 1390 هق ) را حرام كردم كه نه قدر روزه را دانستم و نه قدر قدر را , نه قرآن خواندم و نه سحر داشتم و نه سهر, در ليلة الجوائز جز شرمسارى چه مى برم خوشا بحال صائم كه له فرحتان حين يفطر و حين يلقى ربه بدا به حالم كه لى حزنتان , بار آلها آهم جهنم سوز است .
الهى واى بر آنكه در شب قدر فرشته بر او فرود نيامده
صفحه : 34
با ديو همدم و همنشين گردد .
الهى يقينم را زياد گردان و اضطرابم را به اطمينان مبدل كن و آنى را در آخر خواهى كنى در اول كن كه شفاعت آخرين از آن ارحم الراحمين است .
الهى دل خوش بودم كه گاهى گريه سوزناك داشتم و دانه هاى اشك آتشين ميريختم ولى اين فيض هم از من بريده شد كه بيم زوال بصر است و امور مهمى كه در آنها امتثال فرمان تو است در نظر , ولى بار آلها عاشق نگريد چه كند و بنده فرمان نبرد چه كند .
الهى مرا در سايه خاتم صلى الله عليه و آله و سلم داشتى كه تو را يابم و بندگانت را دريابم شكر اين موهبت چگونه گذارم بار آلها ناپاك را بسويت بار نيست و با بندگانت كار نيست دستم را بدار تا در راهم استوار باشم .
الهى دهن آلوده را با كتابت چكار كه لا يمسه الا المطهرون واى بر آن مرشدى كه دهنش پليد
صفحه : 35
است چه آن نارشيد خود شيطان مريد است , اگر در آشكار با يزيد است در پنهان با يزيد است .
الهى حشر و صحبت با خيالات نوعى از ماليخوليا است . كه الجنون فنون بحرمت عوالم عقول از آنم برهان و به اينم برسان كه اين حضور نور دهد و آن صحبت ظلمت .
الهى چگونه شور و نوايم نباشد كه از آن چه در كامم ريختى اگر كوه دماوند از آن لب تر كند پاى كوبان سر از پا نشناسد و دست افشان از دست برود .
الهى اگر علم رهزن شود عاصم جز تو كيست .
الهى اگر دانشمند رهزن شود از هر اهريمنى بدتر است كه دزد با چراغ است
الهى حاصل يك عمر درس و بحثم اين شد كه جهان را جهانبانى است و انسان را سر و سامانى .
الهى اى آشنايم تو خود دانى كه بيگانه ام بيگانه ترم
صفحه : 36
كن خوشا بحال مؤمن كه غريب است .
الهى در اين شب دوشنبه سلخ شهر الله المبارك هزار و سيصد و نود هجرى قمرى با كسب اجازه از حضور انور شما نام كشور پهناور هستى را عشق آباد گذاشتم .
الهى ستاره شناس شدم و خودشناس نشدم , از رموز زيج و ربع مجيب و اسطرلاب با خبرم و از اسرار جام جم خويش بيخبر ,
الهى بت سنگين شكستن نيك آسان است و بت نفس شكستن سخت دشوار , خنك آنكه از امت خليل بت شكن است كه هر دو را بشكست . الهى اگر سر مويى باورم شود كه پيشه ام در پيشگاه تو پذيرفته است چون سروى كه از وزش صبا به چپ و راست مى چمد چنان پاى كوبى و دست افشانى كنم كه سنگ و گل را از شورم بشورانم و كوه را از سازم برقصانم . الهى سرتا سر ذرات عوالم وجود در جنب و جوشند
صفحه : 37
چگونه حسن خاموش باشد .
الهى آنكه را عشق نيست ارزش چيست .
الهى خروس را سحر باشد و حسن را نباشد .
الهى سر در راه سردار دادن آسان است و دل بدست دلدار دادن دشوار , كه آن جهاد اصغر است و اين اكبر .
الهى حسن عبدالله , عبدالله خراب آبادى بود و حال عبدالجمال عشق آبادى شد .
الهى حاصل فكرم بى فكرى است خنك آنكه از فكر بگذشت . الهى خانه كجا و صاحب خانه كجا ؟ طائف آن كجا و عارف اين كجا ؟ آن سفر جسمانى است و اين روحانى . آن براى دولتمند است و اين براى درويش . آن اهل و عيال را وداع كند و اين ماسوا را . آن ترك مال كند و اين ترك جان . سفر آن در ماه مخصوص است و اين را همه ماه و آن را يكبار است و اين را همه عمر . آن سفر آفاق كند و اين سير انفس , صفحه : 38
راه آن را پايان است و اين را نهايت نبود . آن ميرود كه برگردد و اين ميرود كه از او نام و نشانى نباشد . آن فرش پيمايد و اين عرش . آن محرم ميشود و اين محرم . آن لباس احرام ميپوشد و اين از خود عارى ميشود . آن لبيك مى گويد و اين لبيك ميشنود . آن تا به مسجد الحرام رسد و اين از مسجد اقصى بگذرد . آن استلام حجر كند و اين انشقاق قمر , آن را كوه صفا است و اين را روح صفا . سعى آن چند مره بين صفا و مروه است و سعى اين يك مره در كشور هستى . آن هروله ميكند و اين پرواز , آن مقام ابراهيم طلب كند و اين مقام ابراهيم . آن آب زمزم نوشد و اين آب حيات . آن عرفات بيند و اين عرصات . آن را يك روز وقوف است و اين را همه روز . آن از عرفات به مشعر كوچك كند و اين از دنيا به محشر . آن درك منى آرزو كند و اين ترك تمنى را , آن بهيمه قربانى كند و اين خويشتن را . آن رمى جمرات كند و اين رجم همزات . آن حلق راس كند و اين ترك سر .
صفحه : 39
آن را لا فسوق و لا جدال فى الحج است و اين رافى العمر . آن بهشت طلبد و اين بهشت آفرين . لاجرم آن حاجى شود و اين ناجى . خنك آن حاجى كه ناجى است .
الهى وسعت جهان كيانى كه اين است فسحت عالم ربانى چون خواهد بود . الهى از من آهى و از تو نگاهى .
الهى به چهل و سه رسيده ام چند سال ايام صباوت بود و بعد از آن تا اربعين دوران نخوت جوانى و غرور تحصيل فنون جنون , اينكه حاصل بيدارى دو ساله ام آه گاه گاهى است يا لااله الاانت جز آه در بساط ندارم از من آهى و از تو نگاهى .
الهى عمرى آه در بساط نداشتم و اينكه جز آه در بساط ندارم . الهى غبطه ملائكه اى ميخورم كه جز سجود ندانند كاش حسن از ازل تا ابد در يك سجده بود .
الهى تا كى عبدالهوى باشم بعزتت عبدالهو شدم .
صفحه : 40
الهى از نخوردن رسوائيم و از خوردن رسواتر .
الهى سست تر از آنكه مست تو نيست كيست .
الهى عبدالله و محمد و على و فاطمتين و حسين را به حسن ببخش و حسن را به محمد و على و فاطمه و حسنين .
الهى همه اين و آن را تماشا كنند و حسن خود را كه تماشايى تر از خود نيافت .
الهى هر كه شادى خواهد بخواهد حسن را اندوه پيوسته و دل شكسته ده . كه فرموده اى : انا عند المنكسرة قلوبهم .
الهى دل بى حضور چشم بى نور است اين دنيا را نمى بيند و آن عقبا را . الهى فرد تنها تويى كه ما سوايست همه زوج تركيبى اند و صمد فقط تويى كه جز تو پرى نيست و تو همه اى كه صمدى .
الهى حسين شيرخوارم آهنگ برخاستن مى كند و از ناتوانى و بى تابى برخود مى لرزد تا دستش را
صفحه : 41
بگيرم و بايستانمش كه آرام گيرد حسن هم حسين تست و جز تو دستگيرى نيست به شيرخ وار حسين دست حسن را گير .
الهى حسين شير خوار حسن را به حسن ببخش و حسن را به شيرخوار حسين . الهى آنكه خواب را حباله اصطياد مبشرات نكرده است كفران نعمت گرانبهايى كرده است كه درى از پيغمبرى است .
الهى مراجعت از مهاجرت بسويت , تعرب بعد از هجرت است و تويى كه نگهدار دلهائى .
الهى تو خود گواهى كه در عصر سلخ شهر الله مبارك هزار و سيصد و نود چنان حسرتى بر اين بنده مستولى شد كه گوشه هاى چشمم با ناودان بهارى برابرى ميكرد و آههاى آتشينم جهنم سوز بود كه بيداران در اين ماه رستگار شدند و اين خفته زيانكار , اين حسرت يك ماه بود با حسرت يك عمر چه بايد كرد امشب كه ليله چهارشنبه بيست و سوم شوال المكرم صفحه : 42
هزار و سيصد و نود است از دل و جان توبه كرده ام و صميمانه بسوى تو رخت بسته ام ي ا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله مسافر تا ثبت را بپذير و توفيقش ده كه بر عهدش استوار باشد و همواره محو ديدار باشد .
الهى نور برهانم داده اى نار وجدانم هم بده .
الهى هشيار را با بستر و بالين چه كار و مست را با دين و آيين چه كار .
الهى آنكه در نماز جواب سلام نميشنود هنوز نماز گذار نشد ما را با نمازگذاران بدار .
الهى خوشا آنكه بر عهدش استوار است و همواره محو ديدار است . الهى همه در راه خود استوارند حسن را در راهش استوار بدار . الهى توفيق ترك عبادتم در عبادتم ده .
الهى حاضر با غافل برابر نيست حضور و غفلتم ده .
الهى شكرت كه بسر من مات و لم يعرف امام زمانه مات صفحه : 43
ميتة الجاهلية رسيدم و امام شناس شدم و فهميدم كه امام اصل او قائم و نسل او دائم است .
الهى آن كس تاج عزت بر سردارد كه حلقه ارادتت را در گوش دارد و طوق عبوديتت را در گردن .
الهى همه ددان را در كوه و جنگل مى بينند و حسن در شهروده . الهى در خواب سنگين بودم و دير بيدار شدم باز شكرت كه بيدار شدم خنك آنكه مشمول آتيناه الحكم صبيا , و آتيناه رحمة من عندنا و علمناه من لدنا علما است .
الهى حسن هيولاى اولاى هيچ ندار است فقط قابل ديدار صورت يار است . الهى شكرت كه حقير و فقيرم نه امير و وزير .
الهى چگونه حاضر نباشم كه معلوم تو بلكه علم توام وسع ربى كل شىء علما .
الهى چگونه از عهده شكر برآيم كه اين بى نام و نشان را سر و سامان داده اى .
صفحه : 44
الهى تا كنون ديوانه فرزانه نما بودم و اينك فرزانه ديوانه نما شدم . الهى فرزندان حسن هر گاه از كار خسته شدند از شنيدن يك بارك الله پدر چنان نيرو مى گيرند كه گويا خستگى نديدند اگر پدرشان يكبار بارك الله از تو شنود چه خواهد شد .
الهى عاشق را با شعر و شاعرى و سجع و قافيه پردازى و الفاظ بازى چه كار .
الهى پرندگان همه يكطرف و مرغ عشق يكطرف , گياهان همه يك جهت و گياه عشق يك جهت , همه درسها يكجانب و درس عشق يكجانب , همه يكسوى و عشق يك سوى .
الهى بلبل به چمن خوش است و جعل به چمين . حسن را آن چنان كن نه اين چنين .
الهى از خوردن درشگفتم كه جماد را حيوان مى كند و حيوان را انسان . الهى اين ايام معدوداتست و محرم ماه ارشاد در
صفحه : 45
پيش , توفيقم ده تا هم اكنون قابل ارشاد شوم كه گفتار از دهن بى كردار نمودارى ندارد .
الهى مرا بنعمت لقايت متنعم فرموده اى چگونه شكر آن بگذارم . الهى شكرت كه به جنت لقايت درآمدم .
الهى از اربعين كليميم به روى اربعين و كليم ( ع ) و كريمه و واعدنا موسى شرمنده ام كه حق هيچيك را به جاى نياورده ام .
الهى كجا سر دوست از دوست مستور است چگونه حسن دعوى دوستى كند كه مهجور است .
الهى يك عمر امروز را به فردا بردم توفيقم ده كه حال فردا را بامروز آورم .
الهى ثمره درس و بحث و فكر و ذكرم اين شد كه جهان را جهانبانى است و جان را جانانى .
الهى قربان لب و دهانم بروم كه بذكر تو گويايند .
الهى تا كنون از اين و آن بسويت راه مى يافتم و اينكه از تو باين و آن آشنا مى شوم .
صفحه : 46
الهى در شگفتم از آنكه در غربت از ياد وطن شكفته مى شود و در دنيا از ياد آخرت گرفته .
الهى چونست كه در خود مى نگرم به تو نزديك مى شوم و در تو مينگرم از تو دور .
الهى تو خود بزرگى و بر همه دست دارى . مرا بزرگ آفريدى و بر همه دست دادى , بارى از بزرگ آن چنان بزرگ اين چنين پديد آيد . الهى تا حال تو را پنهان مى پنداشتم و حال جز تو را پنهان مى دانم . الهى يكى حافظه قوى دارد و ديگرى هاضمه قوى خنك آنكه عاقله بالغه دارد .
الهى آنكه را دل باز دادى دهن بسته است اين سخن پرداز دل بسته است . الهى مرا بر همه سلطنت دادى بسلطانت مرا بر من سلطنت ده . الهى حسن از دست خود چنان بود و در دست تو چنين شد شكرت كه آن چنان اين چنين شد .
صفحه : 47
الهى تو را دارم چه كم دارم پس چه غم دارم .
الهى هر كه را مى بينم با خودند مرا با خودت دار .
الهى هر كه را مى بينم در تسخير و تصرف ملك مى گويد و مى كوشد حسن را سير در ملكوت ده و انس با جبروت و به زبان آنان گويا كن و در حضور مالك ملك و ملكوت و جبروت بدار .
الهى از سجده كردن شرمسارم و سراز سجده برداشتن شرمسارتر . الهى يا لا اله الا انت اجازه خواهم كه هو هو گويم و انت انت . الهى اين كمترين را با قليل بدار .
الهى در شگفتم از آن كه كوه را مى شكافد تا به معدن جواهر دست يابد و خويش را نمى كاود تا به مخزن حقائق برسد .
الهى هر نقمت و زحمت بر حسن آيد نعمت و رحمت است و همه تلخيها در كامش
صفحه : 48
شيرين تر از عسل است و هر دشوارى براى او آسان است جز اينكه گرفتار احمق شود به عزت و سلطانت در چنگ احمق گرفتارش مكن .
الهى حسن را شير و پلنگ بدرد و با احمق بسر نبرد .
الهى روى زمينت باغ وحش شد خرم آنكه از وحشيان برست . الهى شكرت كه بنده آزادم
الهى نمى گويم كه ظالم نيستم ولى شكر كه از عمال ظلمه نشدم . الهى سيلى سرازير شد تا قطره اى نصيب حسن گرديد .
الهى شكرت كه اين كودك را در سايه اقبال بزرگان واسطه فيض گردانيدى .
الهى گر چه علم رسمى سر بسير قيل و قال است باز شكر كه علم و كتاب حجابم شدند نه سنگ و گل و درهم و دينار .
صفحه : 49
الهى بحرمت سر و سامان گرفته گانت اين بى سر و پا را آواره ات كن . الهى شكرت كه از دوستان دشمنانت و از دشمنان دوستانت نيستم . الهى شكرت كه دوستانت را دوست دارم و دشمنانت را دشمن . الهى نمى گويم كه از دوستانم ولى شكر كه از دشمنان نيستم . الهى شكرت كه به ديدار حسن جمالت عاشقم و به گفتار ذكر جميلت شايق . الهى ما هر چه كنيم كم است و تو هر چه دهى بسيار يا من يعطى الكثير بالقليل .
الهى شكرت كه صاحب منصب بى زوالم .
الهى سگ گله و حائط و صيد , حرمت امانت را داشته باشند و حسن ظلوم و جهول با امانت تو خيانت كند .
الهى كتابدار و كتابخوان و كتابدان بسيارند خنك
صفحه : 50
آنكه خود كتاب است و كتاب آر .
الهى خدا خدا گفتن مجازى ما كه اين همه بركت دارد اگر به حقيقت گوييم چون خواهد بود .
الهى واى بر حسن كه اگر به پايه اى بى باك شود تا به ذات پاك و نامهاى گرامى و نامه سترگ و فرستادگان بزرگ و دوستان ستوده ات سوگند ياد كند .
الهى دهن حسن به عطر ذكر تو معطر است حيف است كه بوى بد گيرد . الهى شمس اگر چه سلطان كواكب و نير اعظم و شمسيه عقد فلك و كواكب قلب و تسخير و ذهب و ملك و سراج و هاج جهان افروز است , ولى حسن نجم با قمر است كه سائر الليل و شمع بزم خلوت نشينان و مصباح شب زنده داران است كه عاشق سوخته را چراغى نيم افروخته بايد تا رازش آشكار نگردد و رسواى هر ديار نشود , ماه است كه چون سالك دل آگاه در تحول و اطوار است : گاه
صفحه : 51
چون رخ زعفرانيش هلال است و گاه چون سالك مجذوب بدر منير و گاه چون مجذوب سالك در محاق , گاه از شرم سوزد و گاه از شوق فروزد . الهى دنى تر از دنيا نديدم كه همواره همنشين دونان است . الهى خردمندان خطاب ادخلى فى عبادى آرزو كنند و اين بيخرد گويد ياليت بينى و بينهم امدا بعيدا كه نعمت عظيم الشأن انسانى را كفران كرده ام و از رويشان شرمسارم .
الهى دردمند ننالد چه كند . درمان ده تا بيشتر بنالم .
الهى چهل و سه سال از من بگذشت نميدانم چهل و سه آن عمر كرده ام يا نه .
الهى بنده را با كاش چه كار و ازليت و لعل چه حاصل .
الهى راه تو , به بزرگى تو دشوار است و شگفتا كه اين مور لنگ را آرزوى ديدار است .
صفحه : 52
الهى از گناه اين و آن رنج مى برم كه از چون تويى روى گردانيدند . الهى از دردم خرسندم كه درمانش تويى .
الهى شيدايى جانان را با حور و غلمان چه كار .
الهى شكرت كه تا كنون خواننده بودم و اينك گوينده .
الهى اين بى تميز با اينكه عمرى در نحو و صرف صرف كرده است هنوز تميز بين منادى و منادى و مشتق و مشتق منه را نگذاشته است .
الهى ادراك حرمان مى كنم شكرت كه بدردم رسيدم كه طبيب طالب دردمند است .
الهى عمرى اهل شهرى را به سوى تو خواندم كه اگر خودم عامل يك صدهزارم آنچه گفتمى بودمى از ملك برتر شدمى ولى يا من اظهر الجميل و ستر القبيح يك شهر به حسن حسن ظن دارند و حسن به تو وى را در رستاخيز رسوا مكن و از چشم آنان دورش بدار كه از روى
صفحه : 53
همه شان شرمسار است .
الهى در شگفتم از اين گله گله اشباه الناس و رمه رمه آدمى پيكر كه يكى نميگويد من كيستم .
الهى حسن زاده چگونه دعوى بى گناهى كند كه آدم و حوازاده است نه ملك و چگونه از آمرزش تو نااميد باشد كه ربنا ظلمنا گواست نه بما اغويتنى .
الهى هر چه راز بود به پيغمبرت گفتى و آن ستوده بر ما ننهفت دريافتن آنها ما را درياب .
الهى عابد دون معبود است و امام اشرف از مأموم , آدم مسجود ملائكه است اين شيطان پرستان پست تر از ابليس اند .
الهى رسولت فرموده شر العمى عمى القلب و چه نيكو فرمود كه كور چشم سر از مشاهده خلق محروم است و كور چشم دل از رؤيت حق , حسن را چشم سربينا داده اى چشم دل بينا نيز ده تا خلق بين حق بين شود . صفحه : 54
الهى اسمم را حسن كردى كه الاسماء تنزل من السماء , خلقم را حسن كردى كه تبارك الله احسن الخالقين , خلقم را هم حسن گردان كه يبدل الله سيئاتهم حسنات
الهى روزگارى تو را به آواز بلند ميخواندم , اكنون از آن استغفار مى كنم كه اذنادى ربه نداء خفيا
الهى ساليانى به خواندن اشارات و اسفار و شفا و فصوص دل خوش بودم و اكنون بگفتن آنها عاقبت حسن را حسن گردان .
الهى كدام بيشرمى از اين بيشتر كه بنده در حضور مولايش بى ادبى كند . الهى محاسن حسن به بياض مائل شد , وجه قلبش را نورانى كن كه از يوم تبيض وجوه و تسود وجوه انديشه دارد .
الهى چه شگفتى از اين بيشتر كه ماء مهين خوانا و نويسا شود و سلاله طين گويا و شنوا .
الهى اين همه خواب و بيداريم رب ارجعون گفتن بود و صفحه : 55
از جناب شما پذيرفتن , ديگر به چه رو رب ارجعون گويم كه انا اليه راجعون گويم .
الهى هراس حسن از خويش بيش از اهرمن است كه اين دشمن بيگانه است و آن آشنا و همخانه .
الهى نعمتهايى كه به حسن داده اى تا قيامت نه تواند احصا كند و نه تواند از عهده شكر يكى از آنها برآيد .
الهى آنچه به حسن داده اى همه از تفضل آن ولى نعم بود و گرنه اين منعم چه كارى كرده است تا بموجب آن استحقاق ثوابى را داشته باشد باز هم چشم توقع به تفضل آن جناب دارد كه دست ديگر نمى شناسد .
الهى يكى از بئر حفر مى كند و قضا را به كنز ميرسد , حسن ضرب يضرب صرف ميكرد و به كنت كنزا دست يافت .
الهى درباره انبيايت فرمودى و جعلنا لكل نبى عدوا شياطين الجن و الانس , حسن پرتوقع مى خواهد كه
صفحه : 56
نشانه تيرهاى شياطين زمانه نشود .
الهى حسن كه منزلى طى نكرده و به مقامى نائل نشده اين همه از اشباه الناس اشمئزاز دارد كسانى كه منازلى سير كرده اند و به مقاماتى رسيده اند از حسن چه قدر بيزارى ميجويند .
الهى اينحرفها را كى به من ياد ميدهد و از كجا نازل ميشود . الهى حسن روزگارى نگذرانيد بلكه روزگار بر او گذشت .
الهى شكرت كه از شرق تا غرب عالم به حسن خدمت مى كنند . الهى در شگفتم از كسى كه گويد به فلانى مرگ ناگهانى رسيد . الهى تا كنون به زحمتم از بيرون مى طلبيدم و اينك به رحمتت از درون مى جويم .
الهى شكرت كه در كسوتيم كه اهل معصيت از آن شرم دارند . صفحه : 57
الهى اين بنده از روى خود شرمنده است چگونه از پروردگارش شرمسار نباشد .
الهى چگونه شكر اين نعمت گذارم كه اجازه ام داده اى تا نام نيكوى تو را به زبان آورم و در پيشگاهت با تو گفتگو كنم و نامه ات را بگشايم و بخوانم و گرنه اين التراب و رب الارباب .
الهى چون از تو پرسم دانايان كليد سرگردانيم دهند كه در دل است , خود دل در كجاست .
الهى چگونه حسن از عهده شكر جودت برآيد كه دار غير متناهى وجودت را به او بخشيدى .
الهى شكرت كه ديدگان بينايم دادى كه پرتو جمال دل آرايت را در مرائى و مجالى اسماء حسنا و صفات عليايت تماشا مى كنم و از آن لذتى مى برم كه خود دانى .
الهى در پگاهى تنى چند را بر خاكدانى گرد آمده ديدم كه يكى با تيغه آهنى و ديگرى با تركه چوبى آن مزبله را با چه حرص و ولعى ميكاويدند تا باشد كه پاره پارچه اى ي ا چرمى
صفحه : 58
يا كهنه ديگرى بدست آرند , حسن چگونه از عهده شكرت برآيد كه شب و روز كتاب تو را و كتابهاى اوليايت را ورق ميزند و دل آنها را مى كاود و از معانى آنها كه نسيم بهشتند دماغ جانش معطر مى گردد , بار خدايا اگر آن خاكدانيها بدان كار نباشند حسن پاك دان بدينكار نتواند بود پاداش نيك شان ده كه بر بنده حق دارند .
الهى شكرت كه همه كواكب و ايام را براى حسن سعد گردانيدى . الهى جمعى از تو ترسند و خلقى از مرگ و حسن از خود .
الهى از كتابها پاسخ پرسش خواستن و حل مشكل طلبيدن عيال سفره ديگران بودن است يا غنى و يا مغنى يا ملى و يا معطى تا كى جيره خوار اين و آن باشم و در كنار خوان آنان نشينم .
الهى يكى نان دارد و دندان ندارد و يكى جان دارد و جانان ندارد شكرت كه حسن هم اين دارد
صفحه : 59
و هم آن دارد .
الهى ايام اواخر رجب يكهزار و سيصد و نود و يك برايم چون نيمه آن روز استفتاح بود كه بتدريس اسفار افتتاح كرديم بار خدايا چگونه شكرت كنم كه هر روز در وصف اسماء حسنى و صفات عليا , و اطوار جلوه هاى جانفزاى تو سرگرم و دل خوشم .
الهى خوشا آنكه چون عين ثور چشيم بينا دارد و مانند قلب اسد و عقرب دلى آتشين و روشن و مثل جوزا در راه تو ميان سخت بربسته است . الهى حسن غبطه حال عقرب مى خورد كه عقرب كجا و حسن كجا آن رو به مشرق دارد و اين مغربى است , آنرا قلب روشن است و اين را ظلمانى , آن تاج بر سرپيش چشمش ترازوى داد است و اين بيدادگر طغيان در ميزان كرده است , آن سير آسمانها مى كند و اين زمين را نپيموده است , آن شب و روز بيدار است و اين در خواب , آن بصراط مستقيم است و اين كجرفتار منحرف , آن هشيار براى دفع عدو
صفحه : 60
سلاح تير و كمان و نيش از پشت دارد و اين غافل بى سلاح در كمند ديواندر و چه خوش گفته اند كه كونو اعقارب اسلحتها فى اذنابها فان الشيطان لن يراوغ الانسان الامن ورائه , لاجرم آن نيكبخت از هفت آسمان برتر شد و اين تيره بخت هنوز خاك نشين است .
الهى شكرت كه بناز و نعمت پرورده نشدم وگرنه از كجا حسن مى شدم . الهى اگر حسن مال مى يافت و حال نمى يافت از حسرت چه مى كرد . الهى چونست كه اندوه تو مايه دل شادى است و بندگى تو براى آزادى . الهى شكرت كه روزنه اى از عوالم ملكوت را برويم گشودى رب زدنى علما , رب زدنى فيك تحيرا , رب انعمت فزد .
الهى در اين شب دوشنبه بيستم شهر رسول الله يكهزار و سيصد و نود و يك از استغفارهايم و از عبادتهايم جملگى استغفار مى كنم يا تواب صفحه : 61
و يا غفور و يا رحيم يا من يحب التوابين توبه ام را بپذير . الهى من خودم را نشناختم تا تو را بشناسم .
الهى حسن از حال مار غبطه مى خورد كه چون پير شود چهل روز گرسنه بماند و تحمل رنج گرسنگى كند سپس به زمين فرو رود و چون بيرون آيد پوست افكنده و جوان شده باشد كه كلمه و روح ممسوح تو مسيح عليه السلام به حواريون فرمود كونوا كالحية , مار پير از پوست بدر آيد و جوان شود جوانى حسن بگذشت و آثار پيرى در او نمودار شد و هنوز در حجابها گرفتار است . الهى تا كنون مى گفتم جهان را براى ما آفريدى اكنون فهميدم كه خودت هم براى مايى .
الهى ادراك مفاهيم اسماء كه بدين پايه لذت بخش است ادراك حقائق آنها چون خواهد بود .
الهى حسن كه بدين اندازه حسن است حسن آفرين
صفحه : 62
چون باشد فتبارك الله احسن الخالقين .
الهى اگر حسن از تو جز تو خواهد فرق ميان او و بت پرست چيست . الهى از گفتن نفى و اثبات شرم دارم كه اثباتيم , لا اله الا الله را ديگران بگويند و الله را حسن .
الهى شكرت كه دل بيدردم را به درد آوردى .
الهى شكرت كه اولم را باخر مأول كردى و آخرم را باول مبدل . الهى شكرت كه تا خودم را شناختم تن خسته و دل شكسته دارم . الهى تا كنون مى گفتم داراتر از من كيست كه تو داراى منى از آن گفتار پوزش خواهم كه اينكه 13 شهر رمضان 1391 گويم داراتر از من كيست كه تو دارايى منى .
الهى داراتر از من كيست كه تو دارايى منى .
الهى ما هنوز حرفهاى اين جهانى را نفهميديم تا توقع آن جهانى را داشته باشيم .
صفحه : 63
الهى چه فكرهايى مى كردم و به دنبال اين و آن ميرفتم و اين در و آن در مى زدم و موفق نمى شدم و خدا خدا مى كردم كه چرا موفق نمى شوم , بار خدايا شكرت كه جوابم را ندادى و چه نكوشد كه نشد و گرنه حسن نمى شدم , تسليم توام حكم آنچه تو فرمايى لطف آنچه تو انديشى .
الهى ندانسته از تو قرار مى خواستم اينك دانسته از تو بى قرارى مى خواهم كه مظهر يا من كل يوم هو فى شأنم .
الهى خوش آن منعم كه مظهر هو يطعم و لا يطعم است . الهى جايى كه محمد بن عبدالله انسان كامل صاحب مقام محمود خاتم انبياء ما عرفتك حق معرفتك و ما عبدتك حق عبادتك گويد حسن بن عبدالله انسان نماى جاهل بايد ما عبدتك و ما عرفتك گويد .
الهى توانگران به آزاد كردن بندگان رستگارند اين تهيدست را به بنده كردن آزادان سرفراز فرما .
الهى پنهانى و دزدكى مى گريم تا نامحرمان به حرم
صفحه : 64
خانه سرم دست نيابند , و آشكارا لبخند دارم تا نابخردان ديوانه ام نخوانند .
الهى تا به حال مى گفتم گذشته ها گذشت اكنون مى بينم كه گذشته هايم نگذشت بلكه همه در من جمع است آه آه از يوم جمع .
الهى در فكر فهميدن حروف مقطعه كتابت بدينجا رسيدم كه تمام كلماتت حروف مقطعه اند خنك آنكه اهل قرآن است .
الهى اين روزگار طوفانى تر از طوفان نوح است و قرآن كشتى نجات خوشا به حال اصحاب السفينه .
الهى گاهى در انواع مخلوقات گوناگون تو ماتم و گاهى در افراد لونالون آنها و بيش از همه در اطوار جور واجور خودم رب زدنى فيك تحيرا . الهى بدا به حالم اگر مرگم به حتف انف باشد و بس يا حى و يا محيى جز تو كه حيوة دهد ؟
الهى تا كنون به اميدوارى سر به بالا مى داشتم و
صفحه : 65
خدا خدا مى كردم , اكنون به شرمسارى سر به زير افكندم كه چرا چون و چرا مى كردم .
الهى اعيان تر از من كيست كه با تو همنشينم .
الهى خوشا به حال كسانى كه لذات جسمانى شان عقلانى شد . الهى از تو شرمنده ام كه بندگى نكردم و از خودم شرمنده ام كه زندگى نكردم و از مردم شرمنده ام كه اثر وجوديم براى ايشان چه بود .
الهى گوينده اى گفت كل من فى الوجود بطلب صيدا انما الاختلاف فى الشبكات تو خود گواهى كه بدترين شبكه شبكه صيد من است از شر آن به تو پناه مى برم كه جز تو پناهى نيست .
الهى توفيقم ده كه يكبار استغفرالله و اتوب اليه بگويم كه هنوز از گفتن آن شرم دارم .
الهى تا كنون خودم را بر منبر گوينده مى پنداشتم و حضار را مستمع ولى اكنون مى بينم كه گوينده تويى و من و مستمع هر دو مستمعيم . صفحه : 66
الهى شاه به خيال شاد است و حسن به عقل .
الهى تا به حال مى گفتم لا تأخذه سنة و لا نوم الان مى بينم مرا هم لا تأخذنى سنة و لا نوم .
الهى وقتى حسن چشم باز كرد كه دست و پا بسته است .
الهى شكرت كه دوستانم عاقلند و دشمنانم احمق .
الهى شكرت كه به حسن دختر دادى و پسر دادى و از هر يك چيزها به وى خبر دادى .
الهى تا به حال مى پنداشتم معرفت نفس مرقاة معرفت تو است شكرت كه مرقاة را اسقاط كردى و بسر اشارت نبى و وصى من عرف نفسه فقد عرفه ربه , اعلمكم بنفسه اعلمكم بربه آشنا فرمودى .
الهى شكرت كه به هر سو رو مى كنم كريمه فاينما تولوا فثم وجه الله برايم تجلى مى كند .
الهى شكرت كه دنيايم آخرتم شد .
الهى شكرت كه از ظرف لغوزمانم بدر بردى و در ظرف فوق آن مستقرم كردى .
صفحه : 67
الهى خوشا به حال كسانى كه هميشه محرمند كه ايشان محرم تواند . الهى وقتى بيدار شدم كه هنگام خوابيدن است .
الهى الحمدالله كه در اين حال به از اين چه گويم و چه كنم . الهى چه كنم كه تا كنون از بيرون مى جستمت و درونى بودى و اكنون از درون ميجويمت و بيرونى شدى .
الهى جز تو از انسان بزرگتر كيست و در پيشگاهت از من كوچكتر كيست . الهى شكرت كه پيشه ام گازرى و مامايى است .
الهى روى زمينت حيوانستان شد حسن را به آسمان انسانستانت انس ده . الهى اين چه وادى است كه تا بخواهم سرمويى نزديك شوم فرسنگها دور مى شوم .
الهى خاطر ما را از خطور خطيئه نگهدار .
صفحه : 68
الهى بحق آنانى كه از ديده مردم غائبند اين غائب را در حضور بميران . الهى دل خوشم كه شاخه اى از شجره طوبايم .
الهى ساعد علويم ده تا ابراهيم سان بت نفس را بشكنم و نفثم را نفس رحمانى گردان تا عيسى آسا در دمم .
الهى خوشا آنانكه در فلوات عشق تو همائمند و از خود بدر شدند و بتو قائمند .
الهى اين گدايان جان براى جماد مى دهند , حسن جان براى حيوة ندهد . الهى همه در شهر الله عبادت مى كنند و حسن تجارت سر بسر خسارت . الهى حسن بقدر سم الخياط يك روزنه به حسن مطلق راه يافت اين همه لذت و ابتهاج دارد آنانكه برايشان هزار باب و از هر بابى هزار باب ديگر گشوده شد چون خواهند بود و تو خود چونى .
صفحه : 69
الهى تو كه يوسف آفرينى حسن از زليخا كمتر باشد و تو كه ليلى آفرينى حسن مجنون تو نباشد ؟ !
الهى چگونه شكر اين موهبت را بجا آورم كه اگر شرق تا غرب را كفر بگيرد در كاخ ربويى ايمانم سرمويى خلل راه نمى يابد .
الهى تا كنون به نادانى از تو ميترسيدم و اينك به دانايى از خودم ميترسم .
الهى حسن كه از فهميدن كتب تدوينى اين همه ابتهاج و لذت دارد كسانيكه كتب تكوينى را مى خوانند و زبانشان را ميدانند و مبين حقائق اسماءاند چگونه اند و كسى كه با تو درگفت و شنود است چگونه است . الهى ما كه از فاضل چشيده ديگران بدمستى مى كنيم چشيده ها چونند . الهى شكرت كه از اساتيد بى رنگ رنگ گرفته ام .
الهى خوشا آنانكه فقط با تو دل خوش كرده اند .
صفحه : 70
الهى لطف فرموده اى اين كمترين را با كتب آشنا كرده اى لطف را مزيد بفرما و با صاحبان كتب آشنايش كن .
الهى درجات پدر و مادرم را مزيد گردان كه اگر ايشان احسن نمى بودند من حسن نمى شدم .
الهى شكرت كه دارم كم كم مزه پيرى را مى چشم .
الهى گاهى اعوذبالله من الشيطان الرجيم مى گفتم , و گاهى اعوذ بك من همزات الشياطين , و گاهى اعوذ بك من شرالوسواس الخناس از امشب كه ليله سبت رابع صفر هزار و سيصد و نود و سه هجرى قمرى است اجارت مى طلبم كه رب اعوذ بك منى بگويم .
الهى شكرت كه از ابلهان رنج مى برم .
الهى اگر حسن جهنمى است جهنمى عاقلى را رفيق او گردان . الهى شكرت كه شب و روز به پرندگان بال و پر مى دهم .
صفحه : 71
الهى حسن از حرف تا كمتر باشد كه فعلش چون ذاتش خاص اسم شريفت است , تاء قسم خاص تو باشد و حسن نباشد .
الهى در شگفتم از كسانى كه چون و چرايى , و كاش كاش گويند . الهى اين و آن گويند بهاى يك گرده نان پنج قرآن است , حسن بى بها گويد هرگز آن به بها در نمىآيد در ازاى هر لقمه و جرعه از ازل تا ابد شكرت . الهى موج از دريا خيزد و با وى آميزد و دروى گريزد و از وى ناگزير است انا لله و انا اليه راجعون .
الهى شكرت كه ديده جهان بين ندارم هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن .
الهى اين كلمه ناتمام خوشحال است كه به اسم سه حرف از حروف مقطعه فرقانت را دارا است , كلمات تامه اى كه به حقيقت همه مقطعه قرآنت را دارايند چونند .
صفحه : 72
الهى شكرت كه نفخه و نفثى از دم عيسوى را به حسن داده اى كه مرده زنده مى كند .
الهى به حقيقت خودت مجاز ما را تبديل به حقيقت كن .
الهى شكرت كه توشه اى جز توكل ندارم .
الهى شكرت كه فهميدم كه نفهميدم و رسيدم كه نرسيدم .
الهى شكرت كه در سايه انسان كامل بسر ميبرم .
الهى شكرت كه جوانمرگ نشدم .
الهى شكرت كه هر جايى يكجايى شدم .
الهى شكرت كه شاخه اى از شجره طوبايم .
الهى شكرت كه در حول حاملين عرشم .
الهى به نعمت حضور قلبم را از خطور ذنوب بازدار .
الهى شكرت كه در اين شب مبارك بليلة القدر رسيدم ( 11ع 1 / 1394 هق ) .
الهى شكرت كه مجاز را قنطره حقيقت گردانيدى
صفحه : 73
تا از ليلة القدر زمانى زمينى به ليلة القدر آسمانى رسيدم . الهى به حرمت راز و نياز اهل راز و نيازت اين نااهل را سوز و گداز ده .
الهى توفيق شب خيزى و اشك ريزى به حسن ده .
الهى امروز بيناتر از من كيست كه تو را مى بينم و شنواتر از من كيست كه سخن تو را مى شنوم و گوياتر از من كيست كه از تو سخن مى گويم و داراتر از من كيست كه تو را دارم .
الهى اين بنده ات را از نيت گناه حفظ كن .
الهى شكرت كه دلم را بشروق جمالت و سير در نور كمالت نورانى كرده اى .
الهى شكرت كه در اين ليله چهارشنبه بيستم جمادى يكم هزار و سيصد و نود و چهار درى از علم را برويم گشوده اى .
الهى شكرت كه حيوانى را در قفس نكرده ام , دستم ده كه در قفس شده ها را رهايى دهم .
صفحه : 74
الهى شكرت كه فهم بسيار چيزها را به حسن عطا فرموده اى و دهنش را بسته اى .
الهى شكرت كه دى دليل بر اثبات خالق طلب مى كردم و امروز دليل بر اثبات خلق مى خواهم كيف يستدل عليك بما هو فى وجوده مفتقر اليك . الهى ظاهرم را چون باطن مخلصان گردان و باطنم را چون ظاهر مرائيان . الهى در شگفتم كه با نادانى اندوهگينم و با دانايى اندوهگين تر . الهى شكرت كه از آنچه در سردارم اگر از سر گذارم سردارم و اگر نگذارم سردارم .
الهى در راهم و همراه درد و آهم , آهم ده و راهم ده .
الهى شكرت كه حسن تا كنون شاكر و حامد بود و اكنون شكر و حمد شد . الهى بقدر معرفتم , تو را پرستش مى كنم , كه به
صفحه : 75
وفق اقتضاى عين ثابت , زمين شوره نبود مثل نابت .
الهى آدم شبكور كجا و عبد شكور كجا ؟ كه شبكور شكور نباشد . الهى حسن زاده آدم زاده است چگونه دعوى بى گناهى كند . الهى اگر مذنب نباشد غفار كيست و اگر قبيح نباشد ستار كيست . الهى همه كار تو را مى كنند و حسنت همه بيكار نيست .
الهى خروس را در شب خروش باشد و حسن خاموش باشد .
الهى اگر الفاظم نارسا است داستان سنگ تراش و شبان موسى است . الهى با اجازه ات نام عالم را عشق آباد گذاشته ام .
الهى حسن كه از شنيدن يك نداى التوحيد أن تنسى غير الله اين همه ابتهاج دارد , ابتهاج خاتم
صفحه : 76
گيرنده قرآن چه حد است و خود ابتهاج تو چونست . الهى به ابتهاج خودت و ابتهاج خاتمت , ابتهاج حسن و ديگر نفوس و الهه ات را مزيد گردان و وعده حق لدينا مزيدت را در حقشان اكيد فرما .
الهى ميدانم كه ميدانى اما چگونه ميدانى خودت مى دانى الا يعلم من خلق و هو الطيف الخبير .
الهى اگر گويم سگ كوى توام , از روى سگ اصحاب كهف شرمنده ام . الهى مس سگ اصحاب كهف بى طهارت روا نبود و حسن را طهارت نباشد ؟ ! الهى شنيدم كه فرمودى چه كنم با مشتى خاك مگر بيامرزم . الهى شكرت كه اگر شاهدان آسمانى از حسن باخبر باشند , سهيل اهلا و سهلا گويد و كف الخضيب كف بر كف زند و زهره چنگ در چنگ . الهى صعود بر زخيم را به اعتلاى عقلانى ارتقاء ده .
صفحه : 77
الهى به وحدت خلوتم ده و به كثرتت وحدتم ده .
الهى اگر من بنده نيستم , تو كه مولاى من هستى .
الهى يا لحكم الحاكمين و يا ميسر كل عسير ! حكم محكم كل ميسر لما خلق له بر حسن حاكم است , حكم آنچه تو فرمايى محض لطف است . الهى خوشا به حال كسانى كه نه غم بز دارند و نه غم بزغاله . الهى از سر دل نشينت لب دوختم , و از شر آتشينم سوختم . الهى آنچه از كلام تو نيوشيدم در خروشم , و آنچه از جام تو نوشيدم در جوشم , با اين همه جوش و خروشم خاموشم به اميد آنكه دمبدم نيوشم و نوشم .
الهى حسن را همين فخر بس كه مقام واقعى حلقه بگوشى ابدى , از چون تو سلطان حقيقى سرمدى دارد .
صفحه : 78
الهى دلى همدم با آه و انين است و دلى همچون تنور آتشين است و دلى چون كوره آهنگران است و دلى چون قله آتش فشان است , واى بر حسن اگر دلش افسرده و سرد چون يخ باشد و پابند به مبرز و مطبخ .
الهى در سجده بر شاكله هو هستم , اين مصدوق را مصداق كل يعمل على شاكلته قرار ده .
الهى از پيمبرانى چيزها آموختم : از حضرت نوح نجى الله ففروا الى الله , و از حضرت يعقوب اسرائيل الله انما اشكوا بثى و حزنى الى الله . الهى حسن تويى و حسن حسن نما است .
الهى اگر بهشت شيرين است بهشت آفرين شيرين تر است . الهى حقيقت حديث برزخى رؤيايم را كه قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم : معرفة الحكمة متن المعارف , مرزوقم بفرما . الهى گاه گاهى مينمايى و مى ربايى , نمودنت چه
صفحه : 79
دل نشين است و ربودنت چه شيرين .
الهى آنكه درد دارد آه و ناله دارد , شيرين تر اين كه سفير صادقت فرمود : ان آه اسم من اسماء الله تعالى فاذا قال المريض آه فقد استغاث بالله , حسن از ملت ابراهيم اواه است آه آه . الهى سفير كبيرت فرمود : المؤمن مرآة المؤمن , اگر من مؤمنم تو هم مؤمنى .
الهى من از گدايان سمج , درس گدايى آموختم .
الهى شكرت كه حسنت را سمت نون وقايه داده اى كه حسن آفرين و حسن وقايه يكديگرند , سبحانك اللهم .
الهى نماينده ات فرمود القلب حرم الله , حرمت را حفظ بفرما . الهى لك الحمد كه حسن را با شاهدان آسمانى آشنا كرده اى و اطلس بى نقش نفسش را قبه زرقاء .
الهى اگر مردم لذت علم را بدانند كجا اهل علم را
صفحه : 80
سرآسوده و وقت فراغ خواهد بود .
الهى هر كس به حسن حرفى آموخت , تو از وى راضى باش و او را از وى راضى بدار .
الهى يا قابض و يا باسط ! جزر و بحر مد را در پى دارد و محاق قمر بدر را و ادبار فلك و عقل اقبال را وقوس نزول صعود را , قلب حسن در قبض است و اميدوار بسط است .
الهى از قبض شاكى نيستم كه در مصحف عزيزت قبض را بر بسط مقدم داشته اى والله يقبض و يبسط و اليه ترجعون فرموده اى , و نمايندگانت در مناجاتها به تأسى كلامت يا قابض و يا باسط گفته اند . الهى حسن در قبض صابر است كه قبض و قضا و جمع و قرآن باهم اند و بسط و قدر و فصل و فرقان باهم , اگر يوم الجمع نباشد يوم الفصل كدام است , و اگر قضا نباشد قدر كدام , و اگر قرآن نباشد فرقان كدام , و اگر قبض نباشد بسط كدام .
صفحه : 81
الهى اگر جز اين در , در ديگر هست نشان بده .
الهى كسانى كه ديرتر گرفته اند پخته تر و قوى تر شده اند , حسن خام است و لطف آن چه تو فرمائى .
الهى عينم را چون علمش بى عيب و شين بدار .
الهى تا تو لبيك نگويى كجا من الهى گويم .
الهى معنى رسا است و وراى اين الفاظ ناروا است ما را به الفاظ نارواى ما مگير .
الهى آنكه از مرگ مى ترسد از خودش مى ترسد .
الهى شكرت كه يك زمينى آسمانى شد .
الهى بسيار ما اندك است و اندك تو بسيار , و فرموده اى : گر چه بسيار تو بود اندك , زاندكت مى دهند بسيارت .
الهى عارف را به مفتاح بسم الله , مقام كن عطا كنى كه با كن هر چه خواهى كنى كن , با اين جاهل بى مقا م هر چه خواهى كنى كن كه صفحه : 82
آن كليد دارد و اين كليددار .
الهى همه الفاظ يونانيان يكسوى و اسم عالم بلفظ قوسموس يكسوى . الهى ابليس رجيم را بلاواسطه خطاب كنى , و انسان كامل را من وراء حجاب كه نه آن آيت قرب است و نه اين رايت بعد .
الهى شكرت كه از افكار رهزن عاصمم بوده اى .
الهى دل چگونه كالايى است كه شكسته آن را خريدارى و فرموده اى پيش دل شكسته ام .
الهى اگر يكبار دلم را بشكنى , از من چه بشكن بشكنى .
الهى آنكه دنبال درك مقام است غافل است كه مقام در ترك مقام است , حسن را در مقامش مقيم و مستقيم بدار .
الهى با ستارى و غفرانت , جزا خواستن كفرانست .
الهى همنشين از همنشين رنگ مى گيرد خوشا آنكه با تو همنشين است صبغة الله و من احسن
صفحه : 83
من الله صبغة .
الهى از جهنم بعد و حرمان از درك حقائق رهاييم ده .
الهى لذت ترك لذت را در كامم لذيذتر گردان .
الهى حسنت كودك زبان نفهم بهانه گير است , با هزار لن ترانى ارنى گواست .
الهى چگونه از عهده شكرت برآيم كه روزى با كتاب موش و گربه و عبيد زاكان فرحان بودم و امروز به تلاوت آيات قرآن الرحمن الهى مجاز ما را تبديل به حقيقت بفرما .
الهى آفتاب گردان و آفتاب پرست عاشق آفتاب باشند و حسن عاشق آفتاب آفرين نباشد ؟
الهى تو كه بى نياز بى انبازى و به رايگان مى بخشى , حسن هم كه درويش گداى تو است , بخششت را با درويشانت بيش بفرما .
الهى با همه شيرين زبانى و شيرين كاريم نميدانم چه كاره ام .