اشعار زیبای طبری از آیت الله حسن زاده آملی
اي ونگ شام اذان بمؤئه مه گوش
مه تن بلرزسّ و مه دل بموئه جوش
....
اشعار زیبای طبری از آیت الله حسن زاده آملی
اي ونگ شام اذان بمؤئه مه گوش
مه تن بلرزسّ و مه دل بموئه جوش
هي روزّه شوكمّي و شوره كمّى روز
ناگهون گننه برو چاركس دوش
وضو بيتمه بخونّم شه نمازّه
خداءه پيش بورم راز و نيازّه
امشو جمعه شو هسّ و اميدوارمه
احياها كنم همين شوء درازّه
امشوئه تاريكى چنّه مزه داينه
مزه شوهاى ماه روزه داينه
مه دلّه نمّه امشو چى كارد بوشه
انّه آه و ناله داينه و سوزه داينه
11/ 7/ 1347
ترجمه
باز صدای اذان شام به گوش من آمد
تنم بلرزید و دلم به جوش آمد
هی امروز و فردا میکنیم و شب را روز مینماییم
ناگهان خطاب میرسد که برو بر دوش چهار نفر)(شاره به مرگ و حمل با تابوت)
وضو گرفتم که نمازم را بخوانم
نزد خدا راز و نیازم را ببرم
امشب شب جمعه است و من امیدوارم
این شب دراز را با بیدار بودن احیا نمایم
تاریکی امشب چه مزه ای دارد
لذت شبهای ماه رمضان را دارد
نمیدانم امشب دلم را چه شده است
که انقدر آه و ناله دارد و پر سوز و گداز است