تاریخ انتشار: 1399/05/03     
حركت و جنبش هستيها

اين سراي هستي يك كتابخانه بزرگ است و اين همه هستيها هر يك كتابي از اين كتابخانه است اين كتابها را فهميده ورق بزنيد، ببينيد آيا يك خطّ خطا حتّي يك كلمه ناروا در آنها پيدا مي‌شود؟ آيا در كارهاي گوناگون اين همه هستيها ، يك كار بيجا ديده مي‌شود؟

اين سراي هستي يك كتابخانه بزرگ است و اين همه هستيها هر يك كتابي از اين كتابخانه است اين كتابها را فهميده ورق بزنيد، ببينيد آيا يك خطّ خطا حتّي يك كلمه ناروا در آنها پيدا مي‌شود؟ آيا در كارهاي گوناگون اين همه هستيها ، يك كار بيجا ديده مي‌شود؟

هر چيزي در راه و روش خود هميشه در هر جا و در هر گاه ، برنامه‌اي از آغاز تا انجام كار خود دارد، و همواره با قاعده‌اي درست و استوار به سوي يك هدف مي‌رود كه از آن هدف بدر نمي‌رود، اتفاقي نيست و راه و روش او بيهوده نمي‌باشد.  و از راه جنبش به هدف خود مي‌رسد و دين و آئيني دارد. آيا ميتوانيم بگوئيم رستنيها و جانوران از انسان و جز آن، همه در جنبش‌اند و از جنبش مي بالند و دگرگون مي شوند؟ آيا مي توانيم يگوئيم هرچه كه از راه جنبش به هدف خود مي‌رسد چون اتفاقي نيست دين و آئيني دارد؟

يك دانه تخم نارنج چون در زمين پنهان شود، كم‌كم از دو سوي مي‌تند، هم در زمين ريشه مي‌دواند و هم از زمين سر در مي‌آورد و در فضا مي‌بالد. اكنون مي‌پرسيم كه اگر آن زمين خشك باشد، باز آن دانه تخم نارنج ريشه و جوانه مي‌زند؟ مي‌بينيم كه چنين نيست، پس آب در روئيدن آن دانه سهمي بسزا دارد.

و اگر آن دانه را در آب تنها بگذاريم آيا سبز مي‌شود؟ باز مي‌بينيم كه چنين نيست بلكه تباه مي‌شود. پس خاك هم در روئيدن آن دانه با آب انباز است.

و اگر آب و خاك باشد و نور بدان تخم كاشته نرسد، سرسبز مي‌شود؟ مي‌بينيم كه نمي‌شود پس نور هم در روئيدن آن بايد باشد.

و اگر هوا بدان نرسد مي‌بالد و ببار مي‌نشيند؟ مي‌بينيم كه چنين نيست پس هوا هم در سبز شدن و درخت شدنش با آب و خاك و نور انباز است.

آيا چيزهائي كه در باليدن آن دانه دخيل‌اند تنها همين چند چيزاند كه گفتيم؟ يا شايد هزاران به توان هزاران چيزهاي ديگر باشد كه ما آگاهي بدانها نداريم و نامي براي آنها گذاشته نشده زيرا كه بدانها دست نيافته‌اند تا نامي بر آنها نهاده باشند.

و باور داريد كه آن دانه تخم نارنج غذا گرفت تا باليد و بزرگ شد و آن چيزهائي كه در رستن و باليدن و بار دادن آن دخيل‌اند غذاي وي مي‌شوند، آيا همه رستنيها چنين نيستند؟ باور داريد كه هستند. و آيا از جنبيدن و حركت، از جوانگي به بوته شدن يا درخت شدن نرسيدند؟ باز باور داريد كه چنين است.

آيا جانوران و انسان نيز چون رستنيها در جنبش نيستند، مثلاً نطفه انسان، از نطفگي تا انساني بزرگ سال‌ شد، آيا به غذا و جنبش نباليد؟ باز هم باور داريد كه چنين است.

پس بايد گفت رستنيها و جانوران چه انسان و چه جز آن همه به گرفتن غذا و داشتن جنبش مي‌بالند و بزرگ مي‌شوند. آيا همين سخن را در جز آنها مي‌توان گفت؟ مثلاً بگوئيم خاك در جنبش است و يا سنگ در جنبش است كه آنها هم جوري غذا مي‌گيرند و جوري در جنبش‌اند، جز اينكه در غذا گرفتن و جنبش، با رستنيها و جانوران فرق دارند؟

 

گويا در اينجا نمي‌توانيم زود نظر دهيم، چه شايد در جنبش نباشند و شايد باشند و ما بدان دست نيافتيم، زيراكه ممكن است و مي‌شود در حركتشان كند باشند و انسان بظاهر و گمان كند كه جنبش ندارند و آرامند. مي‌بينيد كه يك بوتة كدو در چند روزي از چنار كهن سال مي‌گذرد آيا بايد گفت كه بوته كدو در جنبش است و درخت چنار در جنبش نيست؟!

بهتر اين است كه راه كاوش و پرسش در پيش گيريم: آيا كانيها چون پيروزه و الماس و زو و سيم در زهدان كوهها ببار نمي‌آيند؟ و مگر اين گوهرها و كانيهاي ديگر، چون نطفه در زهدان جفت جانداران بگذشتن روزگاري كم كم و بتدريج پرورده نشدند؟ و نه اين است كه هر خاكي و هر كوهي كان هر گوهر وجز آن نمي‌گردد؟ ناچار از چگونگي اين كان، شبرنگ ببار آمد و از آن ديگر زغال سنگ. و مگر اين كانيها در آغاز، سنگ و خاك ساده نبودند، تا كم كم در زهدان كان، با دست در كار بودن هزاران چيزها بر سر آنها چنان گوهرها شده‌اند؟ پس سنگ و خاك و ساده در زهدان كان، از راه جنبش گوهر شدند، نه چنين است؟ باور داريد كه آن سنگ ساده اگر در جنبش نمي‌بود و رنگ وي بر نمي‌گشت و سرشت وي دگرگون نمي‌شد و گوهري گرانبها نمي‌گرديد.

تا اينجا بهره گرفتيم كه رستنيها و جانوران از انسان و جز آن، همه در جنبش‌اند و از جنبش باليدند و دگرگون شده‌اند، نه چنين است؟ و آيا از اين بهره‌اي كه گرفته‌ايم به وابستگي بسياري از هستيها بهتر پي نبرده‌ايم؟ و به دست داشتن بسياري از آنها در كار ديگران بهتر آگاه نشده‌ايم؟  يا ميگوئيم هرچه كه از راه جنبش به هدف خود مي‌رسد چون اتفاقي نيست دين و آئيني دارد؟ و از اينجا بهره بگيريم كه كانيها و رستنيها و جانوران از انسان و جز آن دين و آئيني دارند؟ يا هنوز بايد بيشتر سخن بميان آوريم تا اين اصل روشنتر شود؟

 

در اين پرسشها و كاوشها انديشه كنيد و آنها را سرسري نگيريد و تنها آمدن و نوشتن و رفتن نباشد كه اينها بسنده نيست.

بايد انديشه كرد و ورزش فكري داشت. اين رشته سخنان ما پاية كاخ بلند دانش پژوهي ما است و بادي بنيان اين كاخ سخت استوار باشد.

در اينجا لازم است به مطلبي اشاره كنم و آن اينكه هر كسي اثرش را دوست دارد؛ زيرا كه اثر هر كسي آينة دارائي آن كس است؛ و از اينجاست كه مهر پدر به فرزند بيش از مهر فرزند به پدر است و همچنانكه پدر به فرزندش مهر مي‌ورزد استاد نيز به شاگردش مهربان است كه شاگردان فرزندان وي‌اند و آينة دارائي او مي‌باشند؛ لذا گفته‌اند الولد سرابيه. و همچنانكه پدر مي‌خواهد نشانه‌اي از خود به نام فرزند داشته باشد و عقيم نباشد، دانشمند نيز آنچنان بلكه دو صد چندان است.

مي‌بينيد كه يك باغبان تا چه اندازه به درختها و نهالهائي كه كاشته و تربيت كرده است، عشق مي‌ورزد و از اثرش كه به بار نشسته چگونه خوشحال و شاداب است؛ و يك نويسا نبشتة خود را تا چه اندازه گرامي دارد و از آن خوشنود است؛ و يك نگارنده از نگاشتة خود و يك درودگر از ساختة خود و همچنين هر كسي از اثر خود.

مادر سقراط  و راه كسب و معرفت را بيابند اين بود گفتار سقراط، استاد افلاطون، استاد ارسطو. بنابراين چگونه خرسند نباشم كه پيشة با ارج مامائي را كه چون سقراط پيشة خود كرده بود پيش  گرفتم؛ و يا دارم باغباني مي‌كنم، اگر آن باغبان نهال مي‌پروراند اين باغبان كمال مي‌پروراند. ماما بوده است و سقراط مي‌گفت من مانند مادرم پيشة مامائي پيش گرفتم. او كودكان را در زادن كمك مي‌كرد و من جانها را ياري مي‌كنم كه زاده شوند؛ يعني به خود آيند

هرآنچه همواره از حركت به غايت و كمال خود مي‌رسد چون اتفاقي نيست دين و آئيني دارد؛ پس هر آنچه كه از حركت به كمال مي‌رسد آئيني دارد.

 

اكنون شايسته است كه در باره حركت و متحرك سخن به ميان آوريم. حركت را به فارسي جنبش مي‌گوئيم، آنچه كه در حركت است بايد فاقد كمالي باشد كه به سوي آن كمال رهسپار است تا آن را تحصيل كند و چون به مقصود رسد، حركت به سوي آن معني ندارد. پس از رسيدن متحرك به غايت، حركت به سوي آن نيست بلكه در آنحال سكون است.

در نظر بگيريد كه شخصي از مبدأي مي‌خواهد به منتهائي برسد، چون به منتهي رسيد اين حركت به پايان رسيد و متحرك به مقصود نائل شد و ديگر حركت به سوي همان منتهي بي  معني است. در دروس گذشته دانسته‌ايم كه كمال از آن وجود است، و وجود است كه داراي كمال است بلكه خود وجود كمال است؛ و كمال وجود است. پس متحرك كه در حركت است  با اينكه خود موجود است به سوي وجود مي‌رود. پس بايد گفت از وجود ناقص بسوي وجود كامل مي‌رود و از كامل به كاملتر و همچنين.

 

مثلاً يك دانش پژوه داراي بينش و استعداد و قوائي است كه هر يك در مرتبه خود تمامند؛ ولي به قياس به بالاتر از خود ناتمام. از اين روي اين دانش پژوه حركت مي‌كند تا از ناتمام   به تمام برسد؛ يعني از نقص به كمال برسد و از آن كمال به كمال بالاتر و آنچه به دست مي‌آورد همه هستي است؛ چون عدم نيستي و هيچ است؛ و هيچ را كسب نتوان كرد و به سوي هيچ نتوان رفت؛ و هيچ كه خود هيچ است چگونه غايت و غرض موجود مي‌شود و كمال وي مي‌گردد پس كمالات همه وجوداتند. حال اگر بگوئيم دانش، هستي است به عبارت ديگر بگوئيم علم وجود است درست گفته‌ايم.

در اينجا پرسشي پيش مي‌آيد كه اين آحاد اشيا و افراد موجودات را كه مي‌بينيم يك يك آنها در حركتند و بسوي كمال مي‌روند. اگر به فرض موجودي باشد كه واجد كمال جميع هستيها باشد يعني خود، مطلق وجودات و وجود مطلق باشد، آيا باز حركت در باره او متصور است؟

 

در جواب بايد گفت حركت در چنين موجودي متصور نيست زيرا با فرض اينكه او واجد كمال جميع هستيها باشد و خود همه هستيهاست بعد از جميع هستيها چيزي نيست تا آن همه هستيها به سوي آن برود. پس حركت در كل هستي راه ندارد؛ از اين روي اگر بگوئيم مجموع هستي بي جنبش و در سكون كامل است گزاف نگفته‌ايم. در اين گفتار بيشتر انديشه بفرمائيد و ببينيد نه چنين است؟ اگر چه در موجودي كه حركت راه ندارد اطلاق سكون هم بر آن درست نيست، كيف كان؟ در اين سؤال و جواب خيلي بحث و فحص لازم است كه در پيش داريم.

 

بنابر آنچه گفته‌ايم كه هرچه در حركت است فاقد كمالي است كه از طريق حركت بدان نائل مي‌شود؛ و اگر موجودي فاقد هيچ‌گونه كمال نباشد، حركت دربارة او متصور نيست و كمال خود وجود است،

 بطور چند اصل جداگانه بگوئيم:

ـ  علم وجود است.

ـ حركت در چيزي است كه فاقد كمالي باشد.

ـ موجودي كه كمال مطلق است حركت در او متصور نيست. ( و يا به عبارت ديگر: مجموع هستي بي‌جنبش و در سكون كامل است).

 

منبع: معرفت نفس/ ج 1/ علامه حسن زاده آملي

  

برچسب‌ها: علامه حسن زاده, علامه, عرفان, علما, بزرگان, سیروسلوک،عرفان عملی, فلسفه, هندسه, نجوم, شعر, علوم, علم, عرفان اسلامی, شیخ عارف؛ واصل به مقام قرب, الله, فانی به الله, باقی بلله, فقیه, فقیه صمدی, عارف مکاشف, مکاشفه, حساب, محقق, متحقق, اسرار, اشعار, تفسیر انفسی, حسن زاده, آملی, ریاضیات, جبر, کمال, انسان, انسان کامل, عرش, عرفانی, عرفا, زندگینامه, اثر, آثار, شعر عرفانی, قم, تهران, بزرگان, مشاهیر, جملات, جملات ناب, نکات ناب, اساتید, فنون, معارف, تدریس, واصل, عارف واصل, فصوص, علامه طباطبایی, ابن سینا, پندهای حکیمانه, دستور اخلاقی, توصیه های سیرسلوکی, دستو رالعملهای عرفانی، کتاب عرفانی، عرفان عملی ، ابن عربی ، سهروردی ، سبک زندگی، سبک زندگی قرآنی ، سبک زندگی ایرانی، فلسفه غرب، علامه، حضرت علامه، ابوالفضائل، موسسه ‌، موسسه آوای توحید، آوای توحید، موسسه علمی تربیتی آوای توحید، مدرسه معرفتی،ملاصدرا، متعالیه، سبزواری ، ملاهادی، شعرانی، قمشه ای ، رهبری، امام خمینی، عرفان نظری، صدرالدین قونوی، استاد ضیایی، استاد صمدی، استاد حسینی ، استاد حسن رمضانی، استاد یزدان پناه، استاد حسین علیپور ، استاد خسروپناه، علامه طباطبایی، الهی طباطبایی، آموزش مجازی، علوم انسانی، علوم اسلامی توحید ، انسان کامل، حوزه علمیه قم، حرم مطهر، حرم ، عرفا، صوفیه، عارفان صدراسلام، خانقاه، خواجه نصیرالدین طوسی، وحدت وجود، حرکت جوهری ، فیلسوف، فلسفه اسلامی، مصباح الانس
اشتراک گذاری:
نظرات

اطــلاعــات تــمــــاس:

دفـتـر و ساختـمان آموزشـی: قم، خیابان معلم ، بلوار جعفر طیار ، نبش کوچه چهارم 

کدپستی: 3715696797

 

آموزش حضوری و مجازی (ساعت13 تا 18):
09906265794

ارتباطات و روابــط عمــومــی: 09906265794