در كلمه شصت و نه صد كلمه فرمود: ((آن كه به نعمت مراقبت متنعم است مى داند، كه هر چه مراقبت قوى تر باشد تمثلات و واردات و ادراكات و منامات زلالتر و عبارات كه اخبار برزخى اند، رساتر و شيواترند. گاهى اىن بى ذوق چيزكى چشيده است كه : التوحيد ان تنسى غير الله ، معرفة الحكمة متن المعارف ، يا حسن خذ الكتاب بقوة . اما تمثلات چه بسيار......
در كلمه شصت و نه صد كلمه فرمود: ((آن كه به نعمت مراقبت متنعم است مى داند، كه هر چه مراقبت قوى تر باشد تمثلات و واردات و ادراكات و منامات زلالتر و عبارات كه اخبار برزخى اند، رساتر و شيواترند. گاهى اىن بى ذوق چيزكى چشيده است كه : التوحيد ان تنسى غير الله ، معرفة الحكمة متن المعارف ، يا حسن خذ الكتاب بقوة . اما تمثلات چه بسيار.
آن كه در ذيل اين كلمه عرشى فرمود: ((اما تمثلات چه بسيار)) حدود بيست و سه واقعه از وقايع بى شمار تمثلات و تجليات با مثال و بى صورت را در فصل سوم از رساله قيمه ((انسان در عرف عرفان )) خودش نقل فرموده اند كه در ابتدا بنابر آن بود كه اين وقايع با اصول متفرع بر آن به عنوان كلمه اى از هزار و يك كلمه قرار گيرد كه خداوند رازق روزى مشتاقان سير انسانى كرده است كه به صورت رساله اى مستقل با نام مذكور در آمده است كه داراى چهار فصل و يك خاتمه است و تا اين تاريخ كه 27/11/76 برابر 19/ شوال 1418 هجرى قمرى است اصل 45 از فصل چهارم اين رساله به رشته تحرير در آمده است كه خداوند توفيق زيارت چهره دلاراى دستخط اصلى اين رساله از محضر مقدس مولايم را عطا كرده است كه به داشتن زيراكس آن مترنم شده ام و از آن به جهت شرح دفتر دل رزق بر مى دارم خداوند متعال بر طول عمر شريف مولاى مكرمم بيافزايد تا حقايق جبروتيه از بطنان عرش تحقيق جان الهى اش تنزل يافته و در مشهد كتابت و تكلم به جانهاى مشتاقان كوى حقيقت وصول يابد.
اما نقل بعضى از وقايع
در ابتداى آن فرمود: ((اينك برخى رويدادهاى سلوك عرفان عملى را معروض مى داريم تا اصول مستنبط از آنها و متفرع بر آنها در فصل بعد گفته آيد، تا چه قبول افتد و چه در نظر آيد. بسم الله مجريها و مرسيها:
واقعه 2: اين كمترين حسن حسن زاده طبرى آملى گويد: در صبح روز شنبه نهم ذى الحجه 1387 ه ق ، روز عرفه به امتثال دستورى كه از استادم علامه طباطبايى - روحى فداه - اشتغال داشتم و در مراقبت و توجه تام نشسته بودم ، واقعه اى بر من روى آورد كه صدايى شديدتر از رعدهاى قوى سهمگين به گوشم خورده ، فهميدم كه حالتى به من دست داد، بحمد الله هيچ ترس و هراسى به من روى نيآورده بود، ولى همه بدنم مثل كسى كه سرماى سخت بر او مستولى شده مى لرزيد، جهان را روشن و به رنگ بنفش مى ديدم ، در اين حال سوره مباركه انبياء را به من نمودند و به روى من گشودند و من آن را تلاوت مى كردم ، پس از براهه اى از زمان از آن حال باز آمدم ، و از كثرت وجد و سرور و ذوق ، بسيار گريستم و تا چندين روز بى تابى شگفتى داشتم .
واقعه 3: و در شب جمعه يازدهم رجب 1388 ه ق مطابق با 12/7/1347 ه ش ، بر اثر مراقبت و حضور، التهاب و اضطراب شديدى داشتم ؛ و با برنامه عملى جناب استاد علامه طباطبايى - رضوان الله عليه - روزگار مى گذراندم تا قريب يك ساعت به اذان صبح كه به ذكر كلمه طيبه ((لا اله الا الله )) اشتغال داشتم ، ديدم سرتاسر حقيقت و همه ذات مملكت وجودم با من در اين ذكر شريف همراهند و سرگرم به گفتن لا اله الا الله اند؛ ناگهان به فضل الهى جذبه اى دست داد كه بسيار ابتهاج به من روى آورد.
مثل اين كه تندبادى سخت وزيدن گيرد آنچنان صدايى پى در پى بدون هيچ مكث و تراخى بر من احاطه كرد، و سيرى سريع پيش آمد كه هزار بار از سرعت سير جت سريع السير در فضا فزونتر بود، و رنگ عالم را بدان گونه كه ديده ام از تعبير آن ناتوانم ، عجب اينكه در آن اثناء گفتم : چه خوش است كه به دنيا برنگردم ؛ وقتى اين معنى در دلم خطور كرده به ياد عائله افتادم كه آنها سرپرست مى خواهند، باز گفتم : آنها خودشان صاحب دارند، به من چه ؛ تا چيزى نگذشت كه از آن حال شيرين باز آمدم و خودم را در آنجا كه نشسته بودم ديدم . ان الله سبحانه فتاح القلوب و مناح الغيوب .
از روى داد اين حالت گفته ام .
از مردم ديو و دد بردن چه خوش است در گوشه خلوت آرميدن چه خوش است
بى ديدن چشم و راه پيمودن با سير دو جهان كردن و ديدن چه خوش است
واقعه 4: صورت واقعه اى را از تلاوت سوره مباركه واقعه در شرح عين شصت و سوم كتاب ما ((سرح العيون فى شرح العيون )) به عربى نقل كرده ام خلاصه آن به فارسى اين كه :
در شب سوم ماه شعبان سنه يك هزار و چهارصد و نه هجرى قمرى ، در منزلم در قم سوره مباركه واقعه را تلاوت مى كردم ، تا به كريمه و اءما ان كان من المكذبين الضالين فنزل من حميم و تصلية جحيم رسيدم ناگهان ديدم كه جحيم برايم متمثل شده است و زبانيه آن بالا گرفت كه فرموده حق سبحانه ((و برزت الجحيم لمن يرى )) را به شهود عيان مشاهده كرده ام بدون اين كه جحيم مرا مس كند و آزار نمايد با اين كه تمثل در صقع ذات مدرك متحقق است زيرا كه تمثل نحوى از ادراك است .
در آن حال به دو امر مهم ملهم شده ام :
يكى اين كه براى انسان پاك از دنس رجس و رين ، و حافظ مراقبت و عنديت و اخلاص ، و عامل به اعمال و افعال صالح صحيح است يعنى امكان دارد كه به هر آيه اى از آيات قرآنى ، و به هر واقعه خبرى آن خواه در خارج تحقق يافته است و يا هنوز تحقق نيافته است روى آورد يكايك آنها برايش تمثل يابد، به خصوص اگر داراى توجه تام و همت و جمعيت در تمثل و مشاهدت آنها بوده باشد.
امر دوم اين كه تمثل جحيم در صقع نفس مدرك مطلبى است ، و بروز آن براى نفسى جحيمى مطلبى ديگر است به گونه اى كه مطلب نخستين سبب اذيت و آزار مدركش نباشد بلكه موجب علم ابتهاجى و شهود انبساطى او گردد، بخلاف مطلب دومين كه سبب عذاب اليم است فتبصر.
در ديوانم آمده است :
وارداتى كه بدل مى رسد از مكمن غيب ار بود همنفسى بو كه كنم اظهارش
واقعه 9: بعد از نماز صبح جمع 15 ج 2 سنه 1389 ه ق = 7 شهريور 1348 ه ش ، در حال توجه نشسته بودم ، پس از برهه اى بدنم به ارتعاش آمد ولى خفيف بود. بعد از چند لحظه اى شنيدم شخصى با زبان بسيار شيوا و شيرين اين آيه كريمه را قرائت مى كند: ان الله و ملائكته يصلون على النبى يا ايها الذين آمنوا صلوا عليه و سلموا تسليما ولى من آن شخص را نمى ديدم ، و من هم از شنيدن آن آيه صلوات مى فرستادم . در آن حال يكى به من گفت : بگو يا رسول الله ، و من در پى در پى مى گفتم يا رسول الله .
و پس از آن با جمعى از مخلوقى خاص محشور شدم كه گفت و شنود بسيارى با هم داشته ايم . بعد از آن كه از آن حال باز آمدم متنبه شدم كه تلاوت آيه فوق براى اين جهت بود كه روز جمعه بود، و ذكر صلوات در اين روز بسيار تاءكيد شده است .
واقعه 10: در بعد از ظهر جمعه هشتم ذوالحجه 1387 ه ق كه روز ترويه بود، در حالتى بودم كه ديدم صداى اذان بگوشم مى آيد و تنم مى لرزد، و مؤ ذن در پهلوى راست من ايستاده است ، ولكن من به كلى چشم بسوى او نگشودم و جمال مباركش را به نحو كامل زيارت نكردم ، فقط شبح حضرتش گاه گاهى جلوه مى كرد و پنهان مى شد؛ از يكى ديگر كه شخص او را مى ديدم ولى او را نشناختم پرسيدم اين موذن كيست كه بدين شيوايى و دلبريايى اذان مى گويد؟ گفت اين جناب پيغمبر خاتم محمد بن عبدالله (صلى الله عليه و آله و سلم ) است ، از شنيدن اين بشارت چنان گريه بر من مستولى شده است كه از آن حال باز آمده ام .
در قصيده تائيه عائره ((ينبوع الحياة )) (ديوان ط 2 ص 458) در اشاره بدين واقعه گفته ام :
تنورت من نور الجمال المحمدى بتطهير ذاتى من صبوع بشربة
سمعت بآذانى فصول اءذانه فيالذة قد اءقبلت صوب مهجتى
بكيت بكاء عاليا حينما قضى حبيب اله العالمين لصحبتى
و يا حسن صوت لست اءقدر وصفه على صوت داود باءحسن لهجة
و كم نلت من اءمثال هذا التمثل تمثل عذب يا لها من عذوبة
واقعه 12: در مبارك سحر ليله چهارشنبه هفدهم ربيع المولود 1402 ه ق ، مطابق 23 ديماه 1360 ه ش ، شب فرخنده ميلاد خاتم الانبياء (صلى الله عليه و آله و سلم ) و وصى او صادق آل محمد - صلوات الله عليهم - كه مصادف با شب شصتم از ارتحال حضرت استادم علامه طباطبايى صاحب تفسير ((الميزان )) بود، به ترقيم رساله ((اءنه الحق )) به عنوان يادنامه آنجناب اشتغال داشتم ، ناگهان مثال مباركش با سيماى نورانى حاكى از سيماهم فى وجوههم من اثر السجود برايم متمثل شد - فتمثل لها بشرا سويا - و با لهجه اى شيرين و دلنشين از طيب طويّت و حُسن سيرت و سريرتم بدين عبارت بشارتم داد: ((تو نيكو صورت و نيكو سيرت و نيكو سريرتى )) تا چند لحظه اى در حضور انورش مشرف بودم - رضوان الله تعالى عليه ، و اءفاض علينا من بركات انفاسه النفيسة
اى عزيز مهمترين ذكر مراقبت است كه مقام عنديت است و مصاحبت با حق تعالى . همنشين از همنشين خو مى گيرد و بدان شناخته مى شود، و بقول فصيح لبيد بن ربيعه صحابى : و المرء يصلحه القرين الصالح .
اى عزيز بعد از آن فرعون هلاك شد حق تعالى با كليمش (عليه السلام ) بناى مواعده گذاشت ، قوله سبحانه : و اذ فرقنا بكم البحر فانجيناكم و اغرقنا آل فرعون و انتم تنظرون . و اذا واعدنا موسى اربعين ليلة ... (قرآن كريم - سوره بقره - آيه 50 و 51)؛ تا فرعون نفس را نكشى از اربعين كليمى لوحى بر موسى روح لائح نخواهد شد.
واقعه 15: در شب سيزدهم ج 1 سنه 1391 ه ق = 15/4/1350 ه ش ، در آمل به مراقبت نشسته بودم - و اين شب مصادف با شهادت بى بى من ليلة القدر و اءم ابيها، و اءم الائمة الاحد عشر، عصمة الله الكبرى سيده نساء العالمين حضرت فاطمه بنت خير البشر - صلوات الله عليها - بوده است - پس از برهه اى ، اضطراب و بى تابى بسيار سخت و سهمگين عارضم شده بود، و بعد از آن انتقالى شگفت به من روى آورد كه از آن خلوت رويا لذت بسيار برده ام ؛ و آن اين كه گوشه اى از حقيقت كريمه ((و اذ الوحوش حشرت )) (التكوير - 6) را به من نمودن ، اشباح و اشكالى برايم متمثل شده اند، و به خصوص حيوانات گوناگون را رؤ يت كرده ام .
صابر باش كه اگر دير شود، مسلما دروغ نخواهد شد؛ قوله سبحانه ((و لربك فاصبر)) (المدثر - 8) زود زود نمى دهند تا كم كم ظرفيت حاصل شود... علاوه اين كه كسانى كه ديرتر مى گيرند پخته تر مى شوند و بهتر و برتر مى گيرند. برخى را مى شناسيم كه زود راه برايش باز شده است ولكن اكثر حرفهاى او ساحلى است نه لّجّه اى ، اما براى جناب آخوند ملا حسينقلى همدانى پس از بست و دو سال راه باز شده است و چه اهل راز شده است . به نكته 641 كتاب هزار و يك نكته اين كمترين رجوع بفرماييد.
و نيز برخى از واقعه هاى ديگر چنان كه در قصيده شقشقيه ديوانم گفته ام :
مرا زين گونه حالاتست بسيار نيارم گفتنش از بيم جاهل
به كتمانى نهانتر از نهانى بسر آورده ام طى منازل
ولى تا دم برآوردم ز دردم دهنها باز شد چون غرق نازل
به يكسو شعله ور شد شر حاسد به يكسو حمله ور شد طعن عاذل
اين بود گوشه اى از عبارات حضرت مولى در رساله انسان در عرف عرفان كه در مورد تمثلات و تجليات اسمائى و صفاتى و ذاتى بيان شده است ، و همه اين حقايق زير سر مراقبت و حضور و عنديت است كه ((شهود ملكوتى با عقول اكتسابى حاصل نمى شود فافهم .))
ز عقل و هوش بيرون نزد ما آى كه عقل و هوش را ره نيست آنجاى
منبع:جلد دوم شرح دفتر دل-شارح:استاد صمدی آملی