بسم الله الرحمن الرحیم
علم الهدی سید مرتضی ( رضوان الله تعالی علیه ) در امر عصمت کتابی بنام « تنزیه الانبیاء » نوشته است. و جناب خواجه طوسی ( قدس سره ) در مساله ثالثه مقصد رابع « تجریدالاعتقاد » فرموده است :
بسم الله الرحمن الرحیم
علم الهدی سید مرتضی ( رضوان الله تعالی علیه ) در امر عصمت کتابی بنام « تنزیه الانبیاء » نوشته است. و جناب خواجه طوسی ( قدس سره ) در مساله ثالثه مقصد رابع « تجریدالاعتقاد » فرموده است :
" و واجب میشود بر نبی عصمت برای اینکه ثقه بودن وی و غض از نبوت او حاصل میشود و برای وجوب تبعیت مردم از وی".
حضرت علامه حسن زاده آملی دامة برکاته می فرمایند
" و حقیقت عصمت آن قوّه نوری ملکوتیه است "
و حضرت فاطمه (س) بنت رسول الله (ص) با اینکه دارای سمت نبوّت تشریعی نبوده اند ، صاحب ملکه عصمت بوده است. و این منافاتی ندارد که انسانی را رتبت نبوّت تشریعی نباشد و او را ملکه عصمت بوده باشد که در بیان فوق نبوّت تشریعی و نبوّت انبائی خود بحث جدا میخواهد که مجال آن در اینجا نمی باشد . « عصمت » در لغت به معنی منع بوده و ملکه عصمت صاحب عصمت را از هرگونه امر ناپسند و ناروا حافظ و مانع و رادع است، حتی صاحب آن نیّت گناه هم نمیکند، غفلت و سهو و نسیان در او راه ندارد، همانطور که در سوره مبارکه اعلی آیه 7 خداوند تبارک و تعالی می فرماید: " سنقرئک فلا تنسی " صاحب عصمت از کودکی و آغاز زندگی همه اقوال و آثار و افعال و احوالش حکم حکیم است.
در تفسیر سوره مریم آیه 12 آمده است که وقتی کودکان به یحیی (ع) گفتند بیا با ما برای بازی فرمود ما برای بازی آفریده نشده ایم. حضرت علامه سپس به بیان امیرالمومنین (ع) در نهج البلاغه به عصمت عترت رسول اکرم (ص) تمسّک نموده اند. ایشان در نکته 748 کتاب هزار و یک نکته اشاره به این موضوع نموده اند که « نمی دانم در کجا دیده ام که فخر رازی در هر مساله ای از مبدا تا معاد تشکیک نموده است و اعتراض کرده است، که او را « امام المشککین » خوانده اند ولی با این حال در عصمت سیده نساءالعالمین، فاطمه(س) بنت رسول الله، تسلیم محض بوده است که آن جناب بلامدافع معصومه بوده است و در عصمت و طهارتش جای شک و تردید نیست»
ایشان در کتاب « شرح فصّ حکمة عصمتیة فی کلمة فاطمیه » حضرت صدیقه طاهره را به « بقیة النبوه » ستوده اند به این استدلال که در زیارت جامعه است : " االسلام علی الائمه الدعاة .. و بقیة الله و خیرته ..." . بدیهی است که بقیه هر چیز همان چیز است و اوصاف و آثار و خواص او را دارد و اهل بیت رسول اکرم (ص) را که بقیة الله و بقیة النبوه می گویند تعظیم و تجلیل از آنان بدین لحاظ است. باذن الله کار خدایی می کنند و مانند رسول او نشر حقایق و معارف قرآنی می نمایند و کار پیغمبری می کنند که آن بزرگواران بقیة الله و بقیة النبوة می باشند. فتبصّر ( کلّهم نور الواحد )
جناب فیض رضوان الله در تفسیر سوره هود " بقیة الله خیرٌ لّکم ان کنتم مومنین ..." می فرماید: «در کافی از قول امام محمد باقر نقل شده است: حضرت شعیب بالای کوه رفت و مشرف به اهل مدین شد در همین حال فردی دروازه مدین را بست و مانع از خروج مردم به سمت حضرت شعیب و بازار شد، سپس شعیب با صدای بلند فرمود: ای اهل مدینه ظالم من بقیة الله هستم و این آیه را فرمودند: انا بقیة الله خیرلکم ... و ما انا علیکم حفیظ . و در بین آنها پیر بزرگی بود که به اهل مدین گفت : ای قوم این دعوت شعیب پیامبر است و قسم به خدا اگر خارج نشوید از این شهر به سوی بازار عذاب از بالای سر شما و پایین شما به شما نازل خواهد شد و در اکمال آن از حضرت باقر آمده است که اولین کلامی که حضرت قائم (عج) هنگام خروج به آن نطق می فرماید همین آیه است سپس او میفرماید : انا بقیة الله و حجته و خلیفته و علیکم ، سپس مسلمانی به ایشان سلام نمیکند مگر اینکه بگوید : السلام علیک یا بقیة الله فی ارضه "
حضرت علامه شعراني( ره) در باره عصمت مي فرمايد:
در عصمت پيامبران اختلاف كرده اند و بعضي گفته اند گناه بر پيامبران جايز نيست و … و اماميه گفته اند: از هر گناه كبيره و صغيره معصومند. چون اگر احتمال كذب در آنها داده شود اطمينان بقول آنان نمي ماند و از ساير معاصي نيز معصومند زيرا كه امّت را مأمور كردند به پيروي آنها در اقوال و افعال و اگر فعل آنها معصيت باشد پيروي از آنها جايز نيست يا گوئيم هم متابعت آنها واجب است، چون پيامبرند؛ هم مخالفت آنها واجب است چون گنهكارند.
ديگر آنكه اگر پيامبر گناه كند بايد او را نهي كرد و عمل او را منكر شمرد با آنكه رد پيامبر و آزار و جائز نيست. چرا كه: « گناهكار فاسق است و قول فاسق را به صريح قرآن نبايد پذيرفت »
علماي ما نام صغيره و كبيره در دليل نياورده اند و ميان آن فرق نگذاشته اند چون مقصود نافرماني خداست كه وثق و اعتماد از اعمال پيامبر بر مي خيزد و متابعت او حرام مي شود و … .اما آن اعمال انبياء كه «ترك اولي » گويند متابعت آن براي ما جايز است.
اما فخر رازي از حشويه ( گروهي ساده لوح و خشكند اندكي احمق گونه و اختصاص به مذاهب مختلفه اهل سنت نيز ندارند، بلكه در همه گروهها يافت مي شوند و مبناي آنها بر قول هرگونه روايت است بدون ادلٌه و قرائن كذب، و ظواهر الفاظ را دليل مي گيرند بدون تفحص از ادله ديگر و قيد و تخصيص ) نقل كرده كه گفتند: « پيامبر قبل از نبوّت كافر بوده است و فخر گويد: اين قوم بر خلاف همه مسلمانان گفتند: آيه قرآن ( و وجدك ضالا فهدي و ما كنت تري ما الكتاب و لا الايمان ) دلالت بر كفر دارد نعوذ بالله. بلكه منظور اين است كه ممكن بذات خود هيچ ندارد مگر به او بدهند و عدم ذاتي مقدم است بر وجود غيري مانند : ( انا انشأناهنٌ انشاء فجعلنهن ابكارا) كه باكره بودن تاخر در خلقت ندارد.
فلهذا…عترت رسول الله (س) كه فاطمه(س) هم از آنان مي باشند، معصومند، همانطور كه در حديث شريف كساء كه مورد تائيد علماي عامه و خاصه مي باشد آمده است كه خداوند تعالي مي فرمايد اين همه مخلوقات را خلق نكردم، مگر به خاطر ايشان ( پنج تن ال عبا(س) )
و باز در آيه مباركه تطهير (كه جاي پاسخ گوئي به بعضي اشكالات كه وارد آورده اند در اينجا نمي باشد) خداوند به وضوح اذعان مي دارند كه اين خانواده را از هرگونه رجس و آلودگي را دور گردانيده و آنان را پاك پاك، خلق نموده است. در زيارت نامه حضرت فاطمه(س) آمده است : السلام عليك يا ممتحنه امتحنك الله الذي قبل ان يخلقك… اعني خداوند قبل از خلقت نور شما، شما را امتحان نمود و از اين امتحان سر بلند بيرون آمديد.
در پاياين اين مطلب حديثي از حضرت امير (ع) نقل مي نمايم:
چگونه حيران و سرگردانيد و حال اينكه عترت پيغمبر شما كه ازمه حق و اعلام دين و السنه صدق اند،و ميان شمايند؟!! پس ايشان را به نيكو ترين منازل قرآن فرود آوريد و مانند شتران تشنه كه به آبشخور وارد مي شوند، به ايشان وارد شويد و از جناب رسول الله(ص) حديثي بر اساس آيه شريفه مباهله و آيات ديگر داريم كه دال بر عصمت حضرت عليا مخدره بي بي جان خانم فاطمه زهرا(س) است كه مجال در اين مختصر نمي باشد.
حال مي خواهیم به اين نكته بپردازیم كه آيا با توجه به اين مطلب آيا مي توانيم در اذان و اقامه به عصمت و حجت خدا بر اهل بيت(س) بودن اين بانوي دو عالم شهادت ياد كنيم يا خير. در اين بحث جديد ممكن است برخي دو اشكال وارد آورند. كه به يك اشكال در اين دهه و ديگري را در دهه بعد انشاءالله مورد بررسي قرار خواهيم داد.
اشكال اول :
بيان شهادت به عصمت حضرت زهرا (س) در اذان و اقامه بدعت در دين است. چرا كه هنگام تنزل اذان توسط جبرئيل (عليه الرحمه) از سوي خداوند تبارك و تعالي بر پيامبر اكرم (س) اين ذكر مطرح نبوده وانگهي اگر بنا باشد ما به جناب صديقه طاهره (س) شهادت ياد كنيم، بايد بعد از شهادت به حجت بودن امير المونين (ع) به تمام يازده تن امام ديگر هم شهادت دهيم.
در جواب به قسمت اول سوال، بنده به طور خلاصه در اين بحث به سخن علامه حسن زاده آن عالم و عارف بزرگوار و صاحب كرامات در نكته 903 كتاب هزار و يك نكته ايشان اشاره مي كنم.
همانطور كه مي دانيم شهادت به ولايت حضرت علي (ع) در اصل اذان و اقامه نازل شده به پيامبر اكرم (ص) نبوده ولي ما شيعيان به قصد تبرّك و رجاء در اذان اقرار مي كنيم. علماي عامه طي نامه اي به استاد علامه حاج ميرزا ابوالحسن شعراني (ره) نسبت به اين امر (شهادت به ولايت حضرت علي (ع) در بين اذان و اقامه ) استفتاء نموده اند و ايشان طي نامه اي جواب آنان را اين طور بيان نموده اند:
« اگر اقرار به ولايت علي (ع) مي نمائيم و شهادتش را در اذان مي گوئيم، از دو جهت خارج نيست: يكي آنكه به عنوان جزئي از فصول اذان نباشد و ديگر آنكه واجب در اذان نباشد. ما اين شهادت را به نيت جزئي از اذان نمي گوئيم كه باعث بدعت شود بلكه اين شهادت را به عنوان جزئي از ايمان در اذان مي گوئيم. آن هم نه اينكه واجب است بلكه از اين بابت كه تبرّكا جايز است در اذان مي آوريم. اهل تشيع با استناد به روايات فراواني كه مورد اتفاق شيعه و اهل سنت است و اين روايات را نيز در يكي از صحاح سته از ام سلمه از جناب حضرت رسول اكرم (ص) نقل كرده اند، شهادت و اقرار به ولايت اميرالمؤمنين (ع) را جزئي از ايمان مي دانيم.
فلذا ما آقايان اهل سنت را كه در اذان و غيره به جناب پيامبر شهادت مي دهند اما شهادت به ولايت علي (ع) را قبول ندارند به عنوان مسلمان مي شناسيم ولي به عنوان مؤمن نمي شناسيم. چون به جزئي از ايمان كه ولايت اميرالمؤمنين مي باشد اقرار ننموده اند و مصداق (نؤمن ببعض و نكفر ببعض) مي باشند.
توضيح اينكه در روايتي از رسول اكرم آمده است: « منافق هرگز علي (ع) را دوست ندارد و هر كس علي (ع) را دوست داشته باشد مؤمن است »از اين توضيح چنان برداشت مي شود ( ولايت علي (ع) جزئي از ايمان است). بنابراين شهادت به ولايت مولا علي (ع) را به عنوان جائز در اذان مطرح مي كنيم، نه واجب كه بدعت محسوب شود. »
به نظر حقير اين گفتار بحث بدعت در دين با اين ذكر زيبا و پر مسمي را در اذان و اقامه رد مي گردد.
در جواب به قسمت دوم سوال ،راجع به شهادت نسبت به يازده تن امامان بزرگوار نيز بايد به عرض برسانم كه همانطور كه شاهد مي باشيد الحمدلله والمنه در اذان ما ذكر « اشهد ان علي و اولاده المعصومين حجج الله » مرسوم مي باشد كه اين هم شهادت به حضرت اميرالمؤمنين و هم يازده فرزند عزيز ايشان در مقام امامت و ولايت مي باشد.
و اما اشكال دوم :
در اذان بايد موالات رعايت شود و ليكن اگر شما اقرار به شهادت به امير المومنين (ع) و شهادت به عصمت حضرت فاطمه زهرا(س) در اذان بنمائيد آيا موالات را به هم نمي زنيد؟
در جواب اين سوال عرض مي نمائيم: چون اين ذكري كه مي گوئيم، يك قول حق و كلمه اي حق و مشروع است، موجب ابطال نمي باشد. چرا كه حتي تمام فقهاي چهار گانه اهل سنت هم، تكلّم به كلامي را كه زياد نباشد و مخل به موالات كلمه نباشد، در بين فصول اذان جايز مي دانند. مگر احمد بن حنبل كه تكلم به كلام غير مشروع مثل كذب و دروغ و غيبت را در اذان جايز نمي داند و اين موارد را مو جب ابطال مي داند. اما ساير فقهاي اهل سنت، همگي مي گويند: در بين فصول اذان اگر كلمه حق و قول مشروعي گفته شود، مخل به موالات نيست. پس اگر بين شهادت و اقرار به رسالت حضرت رسول اكرم (ص) و « حي علي الصلوه » بخواهيم در يك جمله شهادت و اقرار به ولايت اميرالمؤمنين (ع) و اولاد پاك ايشان بنمائيم موجب ابطال موالات اذان و اقامه نمي شود و همينطور است صلوات بر پيامبر و آل طاهرينش بعد از شهادت به ايشان.
آنچه كه در مورد شهادت به حضرت وصي، امير المؤمنين، علي (ع) در فصول اذان و اقامه عرضه شد، درباره شهادت به عصمت حضرت صديقه طاهره(س) نيز صدق كرده و مورد تائيد مي باشد. يعني اگر كسي بگويد: شهادت به بي بي فاطمه زهرا(س) بدعت در دين است و مورد ابطال موالات در اذان مي گردد، مي گوئيم : ما شهادت به عصمت فاطمه زهرا(س) را به عنوان جزئي از اذان نمي گوئيم تا بدعت شود و نيز وجوب شرعي هم نمي گوئيم. بلكه به عنوان جواز در اذان و به عنوان تبرك و حرصاً براي اظهار محبتمان به محضر شريف حضرت بي بي دو عالم مي گوئيم. موالات اذان هم با اين دو جمله به هم نمي خورد، چرا كه كلام، كلام حق است و قول، قول مشروع. و علماي اماميه و علما و فقهاي عامه تصريح كرده اند به اين که قول مشروع بين فصول اذان اشكال ندارد. و ما هم از اين باب كه بخواهيم خودمان را در ايمان به اهل بيت (س) معرفي كنيم و حقيقت واقع را به اعلي صوت در مجامع عمومي (كه به حق هم هست) عرضه بداريم، در اذان و اقامه مان به شهادت به عصمت حضرتش متبرك و مترنم مي نمائيم و خود به شخصه با كمال افتخار اذعان مي دارم كه هميشه اين ذكر با مسمي و با ارزش و متبرك را در اذان و اقامه ام گفته ام و آُثار معنوي و ظاهري آن را در نماز و زندگي ام به وضوح مشاهده كرده ام.
امام صادق عليه اسلام می فرمايند : «نحن حجه الله علي خلقه و جدتنا حجته علينا » .... « ما حجت خداوند بر مخلوقات هستيم و جده ما ( حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها ) حجت او بر ما »
پس بنابراين هيچ اشكالي ندارد كه در فصول اذان و اقامه نماز به عصمت آن بانوي عالمين و سيده و سرور عالم امكان به اين عبارت « اشهد ان فاطمه الزهراء بنت رسول الله عصمة الله الكبري و حجت الله علي الحجج » و يا مشابه آن شهادت دهي .
اميدوارم اين مختصر عرايضي كه نسبت به بيان شهادت به حضرت صديقه طاهره(س) بي بي جانمان در فصول اذان و اقامه تقديم نمودم شبهه بدعت و احيانا انحرافات فكري و اعتقادي را دفع نموده باشد. و از خداوند متعال توفيق بيش از اين را خواستارم.
با استفاده از بيانات علامه حسن زاده آملى