عامه مردم هر انتقال نفس را اگر چه از صورتى جزئى به صورتى جزئى ديگر باشد , و انتقال نيز به هرنحوى بود,فكرگويند.مثلا شخصى را كه باخيالات خودمحشورست گويند درفكرفرورفته است......
عامه مردم هر انتقال نفس را اگر چه از صورتى جزئى به صورتى جزئى ديگر باشد , و انتقال نيز به هرنحوى بود,فكرگويند.مثلا شخصى را كه باخيالات خودمحشورست گويند درفكرفرورفته است.اما فكرمنطقى حركت علمى عقلى است و فقط در معقولات جارى است كه نفس ناطقه از مطلبى علمى اجمالى به سوى مبادى آن حركت عقلى مى كند, و دوباره ازهمان مبادى به سوى همان مطلب بتفصيل بر وجهى خاص حركت عقلى میكند, و اين حركت معد نفس است كه صورت علمى عقلى از مبدء قدسى بر او افاضه شود .
قال الله تعالى : الذين يذكرون الله قياما و قعودا و على جنوبهم و يتفكرون فى خلق السماوات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطل ( آل عمران 192 )
در كافى از اميرالمؤمنين امام على عليه السلام روايت شده است كه : ان التفكر يدعوا الى البر و العمل به , و از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه افضل العبادة ادمان التفكر فى الله و قدرتة . و از امام هشتم على بن موسى الرضا عليه السلام روايت شده ليس العبادة كثرة الصلوة و الصوم , انما العبادة التفكر فى امر الله عز و جل.
شيخ رئيس در پاسخ نامه ابوسعيد ابوالخير كه از شيخ دستور العمل درخواست كرد نوشت : فليكن الله تعالى اول فكره و آخره , و باطن اعتباره و ظاهره.
شيخ اشراق سهروردى چه نيكو گفته است : ((الفكر فى صورة قدسية يتلطف بها طالب الاربحية , و نواحى القدس دار لا يطاها القوم الجاهلون , و حرام على الاجساد المظلمة ان تلج ملكوت السماوات فوحد الله و انت بتعظيمه ملان , و اذكره و انت من ملابس الاكوان عريان , و لو كان فى الوجود شمسان لانطمست الاركان , و ابى النظام ان يكون غير ما كان))
يعنى فكر را در صورت قدسى داشتن بسبب لطافت طالب نشاط و شادابى خواهد بود . نواحى قدس جاى پاى نادانان نيست . ورود در ملكوت آسمانها بر اجساد تاريك حرام است . پس در يكتايى خداى چنان باش كه آكنده از بزرگداشت او باشى . و به ياد او بگذران بدان سان كه از جز او عارى باشد . اگر در وجود دو خورشيد باشند اركان نابود مى شوند . و نظام هستى جز اين كه هست نتواند بود . همين راه وحدت صنع را , ارسطو در جاى ديگر پيموده است كه عالم يك عالم است ( با اعضاى مختلف مثل انسان , و اين دلالت بر وحدت خالق آن مى كند . و در كتاب ما بعد الطبيعه نيز فرموده است كه وحدت عالم دال بر وحدت مبدا آن است .
منبع : قرآن و عرفان و برهان از هم جدایی ندارند