رساله فارسی
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله رب العالمين
و صلى الله على سيدنا خاتم النبيين و آله الطاهرين و جميع الانبياء و المرسلين و العباد الصالحين
قوله سبحانه[ : ( ان اول بيت وضع للناس للذى ببكة مباركا و هدى للعالمين فيه آيات بينات مقام ابراهيم و من دخله كان آمنا و لله على الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلا و من كفر فان الله غنى عن العالمين ]( ( 1 ) .
پاورقى :
1 سوره آل عمران , آيه 94 91 .
صفحه : 202
صفحه : 203
كسى كه چهل و هشت ميل يعنى شانزده فرسخ از چهار جانب مكه مكرمه از مكه دور باشد , براى او حج تمتع است . و حج تمتع , حجة الاسلام است . حج تمتع اگر چه يك واجب است ولى از دو عمل مركب است : 1 عمره .
2 حج , يعنى عمره تمتع و حج تمتع .
و ما در اين وجيزه آنچه را كه متن واجب است و مطابق عمل به احتياط و اتفاق اصحاب است , با طايفه اى از مستحبات ذكر مى كنيم و از خداى متعال توفيق اصابت در رأى و عمل را مسألت داريم .
عمره تمتع بر حج تمتع مقدم است يعنى در حج تمتع , اول بايد عمره تمتع كه جزء اول آن است انجام شود , بعد از آن حج تمتع .
آداب و دستورهايى كه اجزاى عمره تمتع اند يعنى در عمره تمتع بدانها تحقق مى يابد بدين شرح اند :
احرام بايد در ميقات بسته شود . و چون انشاء الله تعالى اول به مدينه منوره مشرف مى شويد از مسجد شجره محرم مى شويد .
براى محرم شدن كه شروع در عمل حج تمتع كه حجة الاسلام است , غسل احرام مستحب مؤكد است , و اگر آب ميسور نشد , تيمم بدل از غسل احرام كند . و مى تواند در مدينه غسل احرام كند تا با همان غسل در مسجد صفحه : 204
شجره محرم شود .
و چون غسل كرد لباس احرام مى پوشد . و اگر بتواند نماز احرام كه مستحب است بخواند , و لااقل يك دو ركعتى كه اذان و اقامه ندارد و به يك سلام تمام مى كند .
لباس احرام دو قطعه پارچه است كه يكى را لنگ خود قرار مى دهد و بر كمر مى بندد , و ديگرى را بر دوش مى اندازد . پوشيدن اين دو جامه احرام واجب است . و اين دو جامه بايد از جنسى باشند كه نماز خواندن در آنها صحيح باشد .
[ ( ارشادا عرض مى شود كه قطيفه ها و حوله هاى بزرگ پيدا مى شوند كه براى لباس احرام بسيار مناسب اند , هم اين كه دوخته نيستند , و هم اين كه ساتر خوبى اند , و هم اين كه خوب بر دوش و بدن قرار مى گيرند]( . و اگر خوف سرما و مانند آن باشد مى تواند جامه ندوخته اى روى شانه خود بر روى احرام قرار دهد , مثلا بر دوش او دو قطيفه باشد . و به خصوص در لباس احرام اهتمام خاص داشته باشد كه از مال حلال مزكى باشد يعنى خمس آن داده باشد لباس معمول و متعارف خود را از تن بدر مىآورد و آن دو قطعه لباس احرام را مى پوشد .
و در هنگام پوشيدن لباس احرام بلكه پس از پوشيدن جامه احرام نيت مى كند كه احرام جهت عمره تمتع حجة الاسلام مى بندم قربة الى الله . و در همين نيت توجه دارد اجتناب از آنچه را كه خداوند سبحان براى محرم منع فرموده است .
مثلا اين طور نيت مى كند[ : ( احرام جهت عمره تمتع حجة الاسلام مى بندم و اجتناب مى كنم از آنچه را كه خداوند عالم براى محرم منع فرموده است قربة الى الله تعالى]( و اين نيت را مى تواند بر زبان هم جارى كند كه زبان و دل با هم موافق باشند .
صفحه : 205
و بعد از نيت احرام بى فاصله يعنى مقارن با نيت كه اين تلبيه حكم تكبيره الاحرام در نماز را دارد تلبيات اربع را بدين صورت مى گويد : لبيك , اللهم لبيك , لبيك لاشريك لك لبيك , ان الحمد و النعمه لك و الملك , لا شريك لك لبيك .
تلبيه شعار محرم است , و در گفتن آن صوت را بلند كند , و به صورت مذكور واجب آن آورده مى شود , ولكن بهتر اين است كه بدين صورت بوده باشد :
لبيك , اللهم لبيك لبيك , لا شريك لك لبيك , ان الحمد و النعمة لك و الملك , لا شريك لك لبيك , ذا المعارج لبيك لبيك , داعيا الى دار السلام , لبيك لبيك غفار الذنوب , لبيك لبيك اهل التلبية , لبيك لبيك ذا الجلال والاكرام , لبيك لبيك مرهوبا و مرغوبا اليك , لبيك لبيك تبدى و المعاد اليك , لبيك لبيك كشاف الكرب العظام , لبيك لبيك عبدك و ابن عبديك , لبيك لبيك يا كريم لبيك . سعى كن در تلبيه صادق باشى . و بسيار مستحب است كه تلبيه را بعد از نمازها , چه واجب و چه مستحب بگويى كه از تعقيبات نمازها باشد , و نيز در سحرها و وقتى كه از خواب برخاستى , و در حال ركوب و عروج و نزول و هبوط , و خلاصه اكثار آن در احوال و اطوار محرم استحباب اكيد دارد .
و چون محرم شدى امورى چند بر محرم حرام مى شود :
1 شكار كردن حيوان بيابانى , حتى به شكارچى كمك در شكار كردن , اگر چه با اشاره راه نمايى نمايد , چه شكارچى محرم باشد و چه نباشد . 2 خوردن گوشت شكار بيابانى نه دريايى از قبيل ماهى كه زيست آن به كلى در آب است كشتن حيوانات گزنده و درنده از قبيل مار و عقرب و صفحه : 206
گرگ مانعى ندارد .
3 استمتاع يعنى لذت بردن از زن به هر نحو كه باشد .
4 استمناء يعنى كارى كند كه از خود منى بيرون آرد .
5 عقد ازدواج براى خود يا ديگرى , خواه آن ديگرى محرم باشد و خواه نباشد و همچنين است خطبه يعنى خواستگارى كردن و شاهد عقد شدن . 6 هر گونه استفاده از لذت بردن از چيزهايى كه بوى خوش داشته باشد . 7 گرفتن يا بستن بينى از بوى بد , لكن از بوى بد به سرعت دورى كردن و حبس نفس نمودن حرام نيست .
8 فسوق يعنى دروغ گفتن و دشنام دادن به مؤمن و مفاخره نمودن . 9 جدال يعنى قسم ياد كردن به خداوند متعال , مانند لا و الله و بلى و الله در مورد اختلاف و دشمنى .
10 كشتن حيوانات بدن و انداختن آنها از بدن و لباس حتى مثلا انداختن كنه شترى از بدن شتر , و كشتن هر جاندار به غير از آنچه كه استثناء شده است .
11 ماليدن روغن به بدن , چه خوشبو باشد و چه نباشد .
12 بر طرف كردن مو از هر جاى بدن خود يا ديگرى , مگر در صورت ضرورت مثل اين كه مژه به چشم رفته باشد و آزار رساند .
13 گرفتن ناخن مگر در صورت ضرورت , مثل اين كه ناخن بشكند و سبب رنج و ضرر باشد .
14 كندن دندان , مگر در صورت ضرورت كه مثلا درد آن قابل تحمل نباشد و ماندن آن موجب ضرر باشد .
15 حجامت و هر عملى كه موجب بيرون آمدن خون باشد مگر در صفحه : 207
حال ضرورت .
16 كندن يا بريدن درخت و گياه حرم .
17 آشكارا حمل سلاح نمودن , مگر در صورت ترس از دزد و دشمن . 18 سرمه كشيدن به قصد زينت و خود آرائى مگر در صورت ضرورت . 19 نگاه كردن در آينه , مگر در صورت ضرورت مثلا خاشاك به چشم رفته است كه براى در آوردن آن نياز به نگاه كردن آينه دارد . ولكن نگاه كردن در آب مانعى ندارد , و عينك زدن كه براى زينت نباشد منعى ندارد . 20 انگشتر براى زينت باشد , اما انگشتر به عنوان پيروى از سنت پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله اشكالى ندارد .
21 حنا بستن براى زيبايى نه براى معالجه .
اين امور ياد شده مشترك بين مرد و زن است .
و اين امور ذيل مختص به مردان است :
1 پوشيدن اقسام لباس دوخته و شبه دوخته .
2 پوشيدن چيزى كه پشت پا را بپوشاند مانند كفش و چكمه و گيوه و امثال آنها .
3 پوشاندن سر , و فرو بردن سر در آب و مانند آن , حتى پوشاندن سر به مثل گل و مانند آن .
4 سايه بان داشتن مثل چتر و مانند آن در موقع راه رفتن , مگر اين كه ضرورتى پيش آيد , اما در منزلگاه توقف زير سقف و خيمه و درخت مثلا منعى ندارد .
و چون به توفيق خداى سبحان , محرما وارد مكه معظمه شدى طواف عمره را به جا مىآ ورى . و شرائط طواف در طهارت بدن و لباس
صفحه : 208
احرام مانند نماز است كه مثلا بايد بدن و لباس احرام پاك باشند , و با وضو يعنى با طهارت بوده باشى .
و طواف , هفت شوط يعنى هفت دور طواف خانه خدا كعبه معظمه كردن است كه ابتدا از حجر الاسود شروع مى شود , و هر شوطى به حجرالاسود تمام مى شود . و چون مى خواهى شروع در طواف كنى , اندكى قبل از حجر الاسود قرار بگيرد و نيت كن[ ( طواف عمره تمتع حجة الاسلام بجا مىآورم قربة الى الله تعالى ]( و بايد كه تا آخر طواف , كعبه معظمه به طرف چپ تو قرار گيرد يعنى رو به آن نكنى , و همچنين پشت به آن ننمايى .
و مسافت مطاف از كعبه يعنى از خانه خداى تعالى تا مقام ابراهيم عليه السلام اس ت كه از حد نبايد بدر رفت . لذا چون به حجر اسماعيل عليه السلام . رسيدى بايد خيلى دقت كنى كه فاصله زياد نشود . و حجر اسماعيل بايد داخل در طواف باشد نه اين كه در هنگام طواف از ميان حجر اسماعيل و خانه كعبه بگذرى .
و از كعبه تا مقام ابراهيم يعنى فاصله و مسافت نامبرده بيست و شش ذراع و نيم ( 5 / 26 ) است , لذا از حجر اسماعيل بيش از شش ذراع نبايد فاصله بگيرد كه از مطاف بدر مى رود .
و بر روى شاذروان كه سكويى است بر گرداگرد كعبه در حال طواف راه نرود , و دستهاى خود را باز ننمايد كه مبادا بر روى شاذروان قرار گيرد زيرا كه على التحقيق شاذروان جزء كعبه است و طواف بايد بين كعبه و مقام ابراهيم باشد . و طواف را بايد متوالى هم بجا آورد به موالات عرفيه . و چون طواف انجام گرفت در پشت مقام ابراهيم دو ركعت نماز به نيت نماز طواف بجا مىآورى و اين نماز واجب است . و بدين گونه نيت مى كنى كه[ : ( نماز طواف عمره تمتع حجة الاسلام بجا مىآورم قربة الى الله صفحه : 209
تعالى]( . و بين نماز طواف با طواف فاصله نباشد يعنى عرفا گفته شود كه نماز را بعد از طواف بجا آورده است . و در اين نماز يعنى در قرائت و اداى كلمات و مخارج حروف بايد خيلى دقت شود . و در قرائت اين نماز مخيرى بين جهر و اخفات هر نحوه بخوانى صحيح است .
و چون از نماز طواف فارغ شدى , براى سعى بين صفا و مروه مى روى و سعى هم از واجبات عمره است و ركن است . و ابتداء از كوه صفا مى كنى و به سوى مروه مى روى كه بايد رو به سوى مروه باشد . و همچنين از مروه به صفا مى روى و بايد رو به سوى صفا باشد . از صفا به مروه يك شوط است , و از مروه به صفا يك شوط , و هم چنين , پس شوط هفتم به مروه تمام مى شود كه بازگشتن به صفا ندارد , در صفا پاشنه پا را به كوه بچسباند , و همچنين در مروه انگشتان پا را به كوه برساند , بلكه چه بهتر كه براى حصول يقين از پله هاى صفا و مروه هم بالا رود , چه در آغاز و چه در انجام . و در وقت شروع بدين گونه نيت مى كند[ : ( سعى ميان صفا و مروه عمره تمتع حجة الاسلام بجا مىآورم قربة الى الله تعالى]( و در صورت خستگى مى توانيد كه اندكى در مبدأ و منتهى يعنى در صفا و مروه در هر شوطى استراحت كنيد ولى زياد فاصله نشود كه مبادا عرفا توالى بهم بخورد . و در اثناى سعى بدون عذر عقلانى توقف نكند و ننشيند . و سعى كن كه در سعى با سكينه و وقار باشى .
و چون شوط هفتم تمام شد كه به مروه منتهى مى شود بايد تقصير كنى . و آن چنانست يعنى مقصود از اين تقصير اين است كه مقدارى از موى سر و شارب و ريش را كوتاه كنى . و اگر از هر يك از آنها اندكى كوتاه كنى كافى است . ( پس تقصير به معنى كوتاه كردن است ) . و مى توانى گرفتن ناخن را تقصير قرار دهى , مثلا ناخن سر انگشتى را با قيچى بچينى ) . و در حال تقصير هم بايد نيت كنى , مثلا بگوئى[ : ( تقصير مى كنم به جهت بيرون صفحه : 210
آمدن از احرام در عمره تمتع ( يعنى به جهت حلال شدن آنچه كه در حال عمره تمتع حرام بود ) قربة الى الله تعالى]( . آخرين اعمال عمره تمتع , تقصير است .
و به اين تقصير جزء اول حج تمتع كه حجة الاسلام است انجام يافت كه از احرام بدر مىآيد و همه محرمات اختصاصى محرم بر او حلال مى شود , مگر تراشيدن سر و كندن گياه و درخت حرم , و بوى خوش , و صيد كه تا شخص از حدود حرم خارج نشود صيد براى او حرام است . و زن كه تا طواف نساء و نماز آن خوانده نشد بر او حلال نمى شود . بنابر قولى به وجوب طواف نساء و نماز آن در عمره تمتع هم , و عمل به آن احتياط خوبى است , ولكن شهرت با عدم وجود طواف نساء در عمره تمتع است كه پس از تقصير زن حلال مى شود . ( اما محرمات غير اختصاصى محرم , چون استمناء و كذب و ناسزا گفتن به مؤمن و . . . كه در هر حال حرام است ) .
چون تقصير كرد از احرام بدر مىآيد و لباس عادى خود را مى پوشد ولى از مكه بدر نمى رود تا دوباره احرام ببندد و جزء دوم حجة الاسلام يعنى حج تمتع را بجا آورد .
جزء دوم حجة الاسلام يعنى اعمال حج تمتع
بار دوم احرام مى بندد به نيت حجت تمتع . اين احرام را در همه جاى مكه معظمه مى تواند ببندد , ولى بهتر اين است كه در مسجد الحرام باشد , و افضل آن مقام ابراهيم عليه السلام يا حجر حضرت اسماعيل است . و نيت آن بدين گونه است[ : ( جهت حج تمتع حجة الاسلام احرام مى بندم بر من واجب قربة الى الله تعالى]( . و چه بهتر كه اين احرام در روز ترويه يعنى روز هشتم ذى الحجة باشد .
بدان كه كيفيت اين احرام به همان نحوه است كه در احرام عمره گفته صفحه : 211
شده است .
[ ( جناب كلينى قدس سره در كافى از حضرت امام صادق عليه السلام روايت كرده است كه چون روز هشتم ذى الحجه ان شاءالله فرا رسيده است غسل كن و دو جامه احرامت را بپوش و با پاى برهنه با سكينه و وقار داخل مسجدالحرام مى شوى , و در مقام ابراهيم عليه السلام يا در حجر اسماعيل عليه السلام دو ركعت نماز مى خوانى , سپس مى نشينى تا زوال شمس نماز واجب ( ظهر , يا ظهر و عصر ) را مى خوانى , و پس از اداى نماز واجب احرام حج مى بندى ( نيت احرام مى كنى و محرم مى شوى ) به همان نحو كه احرام عمره مى بستى , بعد با سكينه و وقار مى روى]( . . . تا آخر حديث . البته در اين حديث شريف چند عمل مستحبى نيز ذكر شده است , و اگر به مضمون آن عمل شود چه بهتر .
پس از احرام در مكه به عرفات مى روى , از ظهر روز نهم ذى الحجه تا مغرب شرعى آن روز وقوف در عرفات واجب است . و بدين گونه نيت مى كند [ :( براى حج تمتع حجة الاسلام وقوف در عرفات مى كنم قربة الى الله تعالى ]( .
و در عرفات , به خصوص هنگام غروب آن , خيلى بايد به دعا و تضرع مشغول باشى . و حضور را در همه حال نيك مراقب و محافظ باش . عبدالله باش و عندالله باش .
پيش از غروب شمس نبايد از عرفات كوچ كرد , حتما بايد زوال حمره مشرقيه بشود .
پس از مغرب از عرفات به سوى مشعر كوچ مى كنيد ( يعنى در شب عيد قربان به سوى مشعر كوچ مى كنيد ) . و در امر هلال ذى الحجه چاره اى جز متابعت نيست , هر چه كه بر آن اشتهار به وقوع پيوسته است و ثابت شده است كافى است . خلاصه در امر هلال بايد تابع شهرت و اخبار به رؤيت صفحه : 212
هلال آنان بود .
و چون به سوى مشعر الحرام كوچ كرده است شب را تا طلوع آفتاب بايد در مشعر بسربرد , و بايد براى اين وقوف در مشعر هم نيت كند . مثلا بگويد [( در مشعر الحرام امشب تا طلوع شمس وقوف مى كنم به جهت حج تمتع واجب قربة الى الله تعالى]( .
و از عرفات هر وقت شب كه به مشعر رسيد اول وقوف او در مشعر است و صحيح است .
و مستحب است در شب مشعر , سنگريزه ها براى رمى جمرات در منى جمع كند .
و چون در مشعر , فجر طالع گردد تجديد نيت كند كه مثلا[ ( در مشعر الحرام از اول فجر تا طلوع آفتاب بسر مى برم قربة الى الله تعالى]( چه اين كه مقدار واجب در وقوف مشعر ما بين طلوع فجر تا طلوع شمس گفته شده است , چنان كه صاحب جواهر از دروس شهيد نقل كرده است . از مشعر بعد از طلوع شمس به منى رهسپار مى شوى , و در اين روز كه روز عيد است سه امر واجب است : اول رمى جمره عقبه , دوم قربانى , سوم حلق رأس .
جمره عقبه را مى شناسند . رمى آن بايد با هفت عدد سنگ ريزه كه جمار نباشند يعنى آن هفت عدد سنگ ريزه ابكار باشند , و مقصود از بكر بودن سنگ ريزه ها اين است كه زده ديگران نباشند . و چنان كه گفتيم اگر اين سنگ ريزه ها در مشعر جمع شود چه بهتر , و اگر نه از هر كجاى حرم باشد صحيح است . مگر اين كه جناب كلينى رضوان الله عليه در كافى از امام صادق عليه السلام روايت كرده است كه سنگ ريزه را از جميع حرم مى توان گرفت مگر از مسجدالحرام و مسجد خيف .
و در روايت ديگر از آن حضرت نقل كرده است كه از سنگريزه خارج صفحه : 213
حرم , و از سنگ ريزه جمار يعنى سنگ زده ديگران نبايد باشند . خلاصه اين كه جمره عقبه هفت بار بايد با سنگريزه ابكار مأخوذ از حرم رمى شود . و نيت مى كند مثلا بدين گونه[ : ( هفت ريگ به اين جمره مى زنم و يا : رمى جمره عقبه مى نمايم قربة الى الله تعالى]( . و مستحب است كه در هنگام رمى حصات ( يعنى رمى سنگريزه ها ) با طهارت و رو به قبله و پياده و دعا در هر انداختن , و بين رامى تا جمره از ده تا پانزده ذرع فاصله بودن .
و بايد رامى در هنگام رمى جمره در سطح زمين مواجه ستونى كه آن را رمى مى كنند بوده باشد و غير اين صورت مجزى نيست . و ديگر اين كه رمى جمرات در شب جايز نيست , بايد از ما بين طلوع شمس تا غروب آن باشد .
دوم قربانى : بعد از آن كه رمى جمره عقبه كرد به قربانگاه در منى براى قربانى مى رود . و حيوان قربانى بايد فقط از گوسفند و گاو و شتر باشد . و بايد حيوان قربانى بى نقص و عيب باشد حتى شاخ شكسته و گوش بريده نباشد , و همچنين خصى نباشد , و مريض و لاغر نباشد , و مستحب است كه چاق باشد . و اگر گوش او بريده نباشد ولى سوراخ و شكافته باشد گفته شده است كه اشكال ندارد , ولى بهتر ترك آن است , و اگر در خلقت بى شاخ و دم است هم اجتناب شود . و يك قربانى براى چند نفر كافى نيست . و چون قربانى شما گوسفند است احتياط اين است كه اگر ميش است داخل سال دوم باشد , و اگر بز است داخل سال سوم باشد , و ذكور و انثى در اين جهت يكسان اند .
قربانى عبادت است لذا در آن نيت معتبر است . مثلا بدين گونه نيت مى كند[ : ( قربانى واجب مى كنم از جهت حج تمتع حجة الاسلام قربة الى الله تعالى]( .
صفحه : 214
يكى از آداب قربانى كه مطابق احتياط است اين است كه گوشت قربانى تثليث شود بدين معنى كه قسمتى از آن را براى خودش بگيرد و مقدارى از آن را بخورد , و قسمتى را كه كمتر از ثلث آن نباشد به فقراء مسلمان بدهد , و قسمتى را به مؤمنين هديه نمايد .
و بدان كه لازم نيست حاجى به دست خود حيوان را ذبح كند بلكه مى تواند نائب بگيرد ولى بهتر اين است وقتى نائب كارد مثلا بر گلوى قربانى مى كشد , حاجى هم دست خود را بر روى دست نائب نهد كه كان او دارد قربانى مى كند .
سوم حلق رأس است كه پس از قربانى انجام مى شود , و آن چنان است كه بايد همه سر حلق شود نه اين كه يك گوشه اى از سر زير مو تراشيده شود , و مثلا بدين گونه نيت مى كند[ : ( حلق رأس مى كنم جهت حج تمتع واجب قربة الى الله تعالى]( .
پس از حلق رأس آنچه كه در احرام برايش حرام بود حلال مى شود مگر زن و بوى خوش و شكار صحرائى .
پس از حلق رأس در همان روز دهم به مكه مراجعت مى كند , و طواف زيارت حج مانند طواف عمره كه گفته شده است بجا مىآورد , و بدين گونه مثلا نيت مى كند كه[ : ( هفت دور طواف كعبه مى كنم جهت حج تمتع واجب قربة الى الله تعالى]( .
در اصطلاح شرع اين طواف به طواف زيارت ناميده مى شود . و بعد از طواف حج دو ركعت نماز در پشت مقام ابراهيم عليه السلام چنان كه در عمره گفته شده است مى خواند . و بدين گونه نيت مى كند كه[ : ( نماز طواف جهت حج تمتع واجب ميگذارم قربة الى الله]( . و بعد از نماز طواف , سعى بين صفا و مروه مى كند به همان ترتيبى كه در عمره گفته ايم و نيت مى كند كه[ : ( سعى صفا و مروه جهت حج تمتع صفحه : 215
واجب مى كنم قربة الى الله تعالى]( . و چون سعى تمام شد حالا بوى خوش بر او حلال مى شود .
و بعد از اين عمل , طواف نساء به جا مىآورد مثل طواف عمره و طواف حج تمتع . و بدين گونه مثلا نيت مى كند كه[ : ( طواف نساء بجا مىآورم جهت حج تمتع واجب قربة الى الله]( . و بعد از آن دو ركعت نماز در پشت مقام ابراهيم عليه السلام مى خواند و بدين گونه نيت مى كند كه[ : ( نماز طواف نساء بجا مىآورم قربة الى الله تعالى]( و حالا زن بر او حلال مى شود , ولكن لازم نيست كه طواف نساء بلافاصله بعد از طواف زيارت حج باشد . و بدان كه تا از طواف زيارت حج فارغ نشده , پوشيدن لباس دوخته كراهت دارد , چنان كه تا از طواف نساء فارغ نشده , استعمال بوى خوش كراهت دارد , و طواف زيارت گفته آمد .
و نيز بدان كه در روز دهم مراجعت به مكه براى آن كه حج تمتع بر او واجب است افضل است . و مى تواند در روز يازدهم به مكه برود , ولى فعلا وسائل رفتن به مكه در روز دهم به آسانى فراهم است , بهتر اين است كه از روز دهم تأخير نيندازد , و اگر تأخير انداخته , حج او صحيح است . و بعد از آن كه از اعمال مزبور در روز عيد در مكه فارغ شده است به منى مراجعت مى كند كه شب يازدهم را بايد در منى باشد , و شبهاى يازدهم و دوازدهم و سيزدهم بيتوته در منى به عمل مىآورد . و رمى جمرات سه گانه [( جمره اولى , وسطى و عقبه]( به ترتيب همان گونه كه در رمى جمره عقبه در ضمن وظائف روز عيد قربان گفته شده است در روزهاى 11 و 12 و 13 در منى انجام مى دهد . و مستحب است كه در اين سه روز حتى به جهت طواف مستحب هم باشد از منى بيرون نرود .
صفحه : 216
برخى از احكام نساء :
در خاتمه برخى از احكام نساء را در اعمال حج تمتع به عرض مى رسانيم : 1 اجهار در تلبيه و هروله در سعى , براى نساء نيست , چنان كه استلام حجر هم .
2 افضل اين است كه لباس احرام زن حرير نباشد , اگر چه هر لباسى كه با آن مى تو انست نماز بخواند مجزى است , و مى تواند دو جامه احرام را زير لباس خود بپوشد .
3 جايز است پوشيدن لباس دوخته براى زن , حرمت دوخته اختصاص به مردان دارد . و براى زن قفازين نهى شده است ( قفازين به صيغه تثنيه دست كش مخصوصى است كه در آن پنبه مى كردند و دستها را براى حفظ از سرما بدان مى پوشاندند , و يا يك نوع زينت است , كيف كان احوط اين است كه از آن اجتناب شود .
4 بر زن محرمه تغطيه وجه و تستر از اجنبى جايز و بلكه واجب است . و احتياط واجب اين است كه زن در صورت امن , كشف وجه نكند , و الا اسدال ثوب نمايد , هر چند بر وجه اصابت كند .
از امام صادق عليه السلام است كه[ ( المحرمة تسدل الثوب على وجهها الى الذقن ]( و در روايت ديگر[ ( المحرمة تسدل ثوبها الى نحرها ]( ( 1 ) .
5 زينت آلاتى را كه زن قبلا در برداشت مى تواند در حال احرام داشته باشد ولكن براى رجال اظهار نكند , و حتى به عنوان تزين براى زوجش نباشد . پاورقى :
1 وافى , ط 1 , م 8 , صفحه 95 .
صفحه : 217
6 تظليل براى زن حرام نيست , چنان كه حلق يعنى سر تراشيدن براى زن حرام است .
احكام و مسائل ديگر در حج از قبيل اقسام حج و كليه وظائف زنان در حج , و كفارات و خلل و شكوك در اعمال حج , و ادعيه و آداب مستحبه و غيرها بسيار است . اميدواريم بدين مقدار كه از مهمات و اصول مسائل حج تمتع كه حجة الاسلام است ان شاء الله تعالى شأنه مجزى بوده باشد . و هو يهدى الى سبيل الرشاد , و نسأله أن يجعله ذخرالنا يوم المعاد . 15 ذوالقعده 1390 ه . ق
22 / 10 / 1349 ه . ش
قم حسن حسن زاده آملى
تذنيب : بسيار شايسته است كه در دنباله رساله مناسك حج , به نامه اى كه براى دوستى زائر بيت الله ارسال داشته ايم , توجه به كمال شود تا به برخى از اسرار اعمال حج و به بعضى از احوال ناسك سالك الى الله تعالى آگاهى دست دهد , و موجب مزيد حسنات براى عامل بدان و راقم آن همگان بوده باشد :
صفحه : 218
بسم الله كلمة المعتصمين
طيب ابن طيب سلام عليكم , كتب الله تعالى عليكم الرحمة . مبارك باد اين فرصت مبارك
همايون باد اين دولت همايون
بتشريف حكم متين لله على الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلا . مشرف شدن و نداى ملكوتى هلم الى الحج خليل الرحمن را لبيك گفتن خيلى سعادت است .
اى هدهد صبا به سبا مى فرستمت
بنگر كه از كجا به كجا مى فرستمت
بخصوص در اوان جوانى و زمان خواهشهاى گوناگون نفسانى . از ابن يمين يادى شود :
باغبانى بنفشه مى انبود
گفتم اى كوژپشت جامع كبود
اين چه رسمى است در جهان كه تو رااست
پير ناگشته بر شكستى زود
گفت پيران شكسته دهرند
در جوانى شكسته بايد بود
از اين تعبير قصد تحقير سالخوردگان ندارم , ولى آنچه در احوال ارباب وصول و اصحاب كشف و شهود خوانده ايم و شنيده ايم اغلب آن بزرگان در جوانى كه شجره ملعونه دنيا در آنها ريشه نداونيده بود به مقامات سامى نائل
صفحه : 219
شدند . اين قرآن حكيم است كه درباره اصحاب كهف فرمايد : نحن نقص عليك نبأهم بالحق انهم فتية آمنوا بربهم وزدناهم هدى .
در باب حقيقة الايمان و اليقين اصول كافى كلينى رضوان الله تعالى عليه روايت شده است كه رسول الله صلى الله عليه و آله نماز صبح بگذارد و بعد از نماز جوانى را در مسجد ديد كه پينگى مى زد و سرش را فرود مىآورد , رسول الله صلى الله عليه و آله بدو گفت : اى فلان , چگونه صبح كرده اى ؟ گفت : يا رسول الله صبح كرده ام در حالى كه صاحب يقينم . رسول الله از گفتار وى به شگفت آمد و گفت : هر يقينى را حقيقتى است , حقيقت يقين تو چيست ؟ گفت : اى رسول الله يقينم مرا اندوهگين كرد و شبم را به بيدارى و روزهاى گرمم را به تشنگى كشانيده است تا آنكه گويا من اكنون به عرش پروردگارم نگاه مى كنم كه براى حساب و داشته شده است و خلائق براى حساب محشورند و من در ميان آنانم و گويا كه به اهل بهشت مى نگرم كه در بهشت متنعم اند و يكديگر را مى شناسند و بر اريكه ها تكيه داده اند و گويا كه اهل آتش را مى بينم كه در آتش معذبند و فرياد برمىآورند و گويا كه من اكنون آواز زبانه آتش را مى شنوم كه بر گوشهاى من مى پيچد . رسول الله به اصحاب خود فرمود : هذا عبد نور الله قلبه , اين بنده اى است كه خداوند دل او را به ايمان روشن كرده است . سپس رسول الله بدو فرمود : الزم ماانت عليه . از اين حال جدا مشو . آن جوان گفت : يا رسول الله براى من از خداوند بخواه كه در خدمت تو شهادت را روزى من گرداند . رسول الله بخواست كه طولى نكشيد آن جوان در بعضى از غزوات نبى صلى الله عليه و آله بعد از نه نفر كه وى دهمين بود شربت شهادت چشيد .
عارف جامى در سبحة الابرار گويد :
صفحه : 220
والى مصر ولايت ذوالنون
آن به اسرار حقيقت مشحون
گفت در كعبه مجاور بودم
در حرم حاضر و ناظر بودم
ناگه آشفته جوانى ديدم
نه جوان سوخته جانى ديدم
لاغر و زرد شده همچو هلال
كردم از وى زسر مهر سؤال
كه مگر عاشقى اى شيفته مرد
كه بدين گونه شدى لاغر و زرد
گفت آرى به سرم شور كسى است
كش چو من عاشق رنجور بسى است
, الخ
جناب علامه شيخ بهائى قدس سره در سفر حج بيت الله الحرام زمزمه هايى را به نام نان و حلوا عقر راه يعنى سوغات آورده است , در آن كتاب در بيان قول خداوند متعال ان الله يأمركم ان تذبحوا بقرة ( 1 ) گويد : ابذلوا ارواحكم يا عاشقين
ان تكونوا فى هوانا صادقين
داند اين را هر كه زين ره آگه است
كاين وجود همنشين سد ره است
گوى دولت آن سعادتمند برد
كو به پاى دلبر خود جان سپرد
پاورقى :
1 سوره بقره , آيه 68 .
صفحه : 221
گر همى خواهى حيات و عيش خوش
گاو نفس خويش را اول بكش
در جوانى كن نثار دوست جان
رو عوان بين ذلك را بخوان
پير چون گشتى گران جانى مكن
گوسفند پير قربانى مكن
و مى دانيد كه بهشتى ها جوانند و رسول الله صلى الله عليه و آله در اين باره اشارتى فرموده است كه الحسن و الحسين سيد اشباب اهل الجنة ... فخر الدين على صفى در لطائف الطوائف آورده است كه : مروى است كه صفية بنت عبدالمطلب كه عمه آن حضرت است ( يعنى حضرت رسول الله صلى الله عليه و آله ) روزى نزد حضرت آمد در حالى كه پير شده بود , گفت : يا رسول الله دعا كن تا من به بهشت روم . حضرت بر سبيل طيبت فرمود كه زنان پير به بهشت نخواهند رفت . صفيه از مجلس حضرت برگشت و مى گريست . حضرت تبسم فرمود و گفت : او را خبر دهيد كه اول پير زنان جوان شوند آنگاه به بهشت روند و اين آيت بخواند : انا انشأنا هن انشاء فجعلنا هن ابكارا ( 1 ) . يعنى به درستى كه ما بيافريديم زنان را در دنيا آفريدنى , پس خواهيم گردانيد ايشان را دختران بكر و دوشيزه در آخرت كه ايشان را به بهشت در آريم .
عارف بزرگوار جامى اين واقعه را در عقدسى و دوم سبحة الابرار نيكو به نظم در آورده است :
كرد آن زال كهن سال سؤال
از نبى كاى شه فرخنده خصال
روز محشر كه بهشت آرايند
رستگاران به بهشت آسايند
شود آن منزل عالى وطنان
راحت آباد چو من پير زنان
پاورقى :
1 سوره واقعه , آيه 34 .
صفحه : 222
گفت حاشا كه چنان خوش وطنى
گردد آرامگه پير زنى
گل آن باغ جوانان باشند
غنچه اش تنگ دهانان باشند
پير زن چون ز نبى قصه شنيد
ناله از سينه پر غصه كشيد
از فغان زمزمه غم برداشت
و زمژه گريه ماتم برداشت
شد نبى مژده دهش چابك و چست
كه همه كهنه عجوزان ز نخست
يك به يك دختر دوشيزه شوند
چون در آن روضه پاكيزه شوند
اول كار جوانى بخشند
آنگه آمال و امانى بخشند
اين بنده در نكاتش آورده است كه : هر وقت به ياد اويى جوانى الحسن و الحسين سيد اشباب اهل الجنة اذ أوى الفتية الى الكهف فقالوا ربنا آتنا من لدنك رحمة وهيى لنا من أمرنا رشدا فى الكافى عن الصادق عليه السلام انه قال لرجل ما الفتى عندكم ؟ فقال له : الشاب , فقال : لا , الفتى المؤمن , ان اصحاب الكهف كانوا شيوخا فسماهم الله فتية بايمانهم .
و فى الصافى : و العياشى عنه عليه السلام مثله الا انه قال كانوا كلهم كهولا , و زاد من آمن بالله و اتقى فهو الفتى .
البته مقصود نه اين است كه سالخورده اگر بخواهد كودك نفس خويش را از شير دايه دنيا باز گيرد محال باشد ولى سخت دشوار است . اين ابن مسكويه عالم عظيم الشأن اسلامى امامى است در كتاب گرانقدر خود طهارة الاعراق گويد : و ليعلم الناظر فى هذا الكتاب انى خاصة قد تدرجت الى فطام نفسى بعد الكبر و استحكام العادة و جاهدت جهادا عظيما . مى بينى كه چگونه ابن مسكويه مى گويد : در زمان پيرى و استوار شدن عادت درجه درجه به فطام نفس خويش پيش مى رفتم و جهادى بزرگ كرده ام تا بدان نايل شده ام .
اهل بينش گفته اند : وصول الاثر اثر الوصول . اين وصول اثر به مثل پيغام عاشق است كه به قول سوخته بارقه عشق بابا طاهر عريان رضوان الله صفحه : 223
تعالى عليه : دل عاشق به پيغامى بسازد . اين پيغام نداى لله على الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلا است كه بحمدالله آن را لبيك گفته ايد .
خود آگاهى كه در صورت به سوى خانه رهسپارى و در معنى خداوند خانه با تو است كه علت تامه معية قيومية با معلول دارد و هو معكم اينما كنتم ( 1 ) ان معى ربى سيهدين . ( 2 )
جلوه بر من مفروش اى ملك الحاج كه تو
خانه مى بينى و من خانه خدا مى بينم
برادرم , وصول اثر گوناگون است و همه آنها اثر وصول است , چه اينكه : اگر با ديگرانش بود ميلى
چرا ظرف مرا بشكست ليلى
تو كه اهل اشارتى بدان كه خداوند سبحان درباره دو كلمه طيبه اش حضرت مريم و ميوه اش حضرت عيسى روح الله سلام الله تعالى عليهما فرمود : فتقبلها ربها بقبول حسن و انبتها نباتا حسنا . ( 3 )
و نيز درباره دو بلد فرمايد : و البلد لطيب يخرج نباته باذن ربه و الذى خبث لا يخرج الا نكدا ( 4 ) و هم لس ان الله اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود : و اعلم ان كل عمل نبات لاغنى به عن الماؤ و المياه مختلفة فما طاب سقيه طاب غرسه و حلت ثمرته و ما خبث سقيه خبث غرسه و أمرت ثمرته . ( 5 )
اين سخن بسيار بلند است , فرمود : هر عملى نباتى است و نبات را از آب بى نيا زى نيست , و آبها گوناگونند آن نباتى كه آب وى پاكيزه است غرس وى پاك و ميوه اش شيرين شود و آن كه آب وى بد , غرس وى . پاورقى :
1 ـ سوره حديد , آيه 5 .
2 ـ سوره شعرا , آيه 63 .
3 ـ سوره آل عمران , آيه 38 .
4 ـ سوره اعراف , آيه 59 .
5 ـ آخر خطبه 152 نهج البلاغه .
صفحه : 224
بدو بارش تلخ گردد .
بارها از ما شنيده ايد كه گفتيم اعمال شما بذرهايى است كه در مزرعه جانتان مى اف شانيد . پس :
هر بوى كه از مشك و قرنفل شنوى
از دولت آن زلف چو سنبل شنوى
گر نغمه بلبل از پى گل شنوى
گل گفته بود گر چه ز بلبل شنوى
الحمد لله كه بذرت همه طيب و مزرعه آن طيب و آب آن از سر چشمه كوثر ولايت , و خود طبيب ابن طبيب , ديگر چه خواهى .
كسى كه بر لب كوثر كشيد جام مراد
دهان خويشتن از آب شورتر نكند
آرى , خلعت ثمين يحبهم و يحبونه قابل قامت رساى مقربان بارگاه الهى است . شيخ نجم الدين كبرى را در موت اختيارى رساله اى است , در آن رساله گويد طرق الى الله تعالى با همه كثرت آن در سه نوع محصور است : يكى طريق ارباب معاملات به كثرت صوم و صلات و تلاوت قرآن و حج و جهاد و غير آنها از اعمال ظاهرى , اين طريق اخيار است . ديگر طريق اصحاب مجاهدت و رياضات به تبديل اخلاق و تزكيه نفس و تصفيه قلب و تحليه روح و سعى در آنچه به عمارت باطن تعلق دارد , اين طريق ابرار است . ديگر طريق سائرين الى الله و طائرين بالله اين طريق نظار است . اين نظار عارفان بالله اند . شيخ بزرگوار ابن سينا در فصل دوم نمط نهم اشارات فرمايد : آنكه از متاع و طيبات دنيا رو گردانيد مخصوص به اسم زاهد است , و آنكه بر نفل عبادات از قيام و صيام و مانند آنها مواظب است مخصوص به اسم عابد است . و آنكه فكر خود را به قدس جبروت منصرف گردانيده است كه شروق نور حق را در سر خود مستديم است عارف است .
و در فصل 27 نمط رابع گويد : و لا اشارة اليه ( يعنى الى الله ) الا بصريح العرفان العقلى , اين عرفان عقلى شهود است .
صفحه : 225
و در فصل نهم نمط هفتم فرمايد : كمال الجوهر العاقل أن تتمثل فيه جليلة الحق الاول قدر ما يمكنه ان ينال منه ببهائه الذى يخصه . اين كلمات عرشى انوارى است كه از مشكوة ولايت و مصباح نبوت استضائه كرده اند .
اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود : العارف اذا خرج من الدنيا لم يجده السائق و الشهيد فى القيمة و لارضوان الجنة فى الجنة , و لا مالك النار فى النار . قيل و اين يقعد العارف ؟ قال عليه السلام فى مقعد صدق عند مليك مقتدر .
امام صادق عليه السلام فرمود : نورنا من نور ربنا كشعاع الشمس من الشمس .
و هم فرمود : ان روح المؤمن اشد اتصالا بروح الله من اتصال شعاع الشمس بها .
و امام باقر عليه السلام در بيان آيه مباركه[ ( و سقيهم ربهم شرابا طهورا ]( فرموده است[ : ( يطهرهم عن كل شىء سوى الله اذ لاطاهر من تدنس بشىء من الاكوان الا الله .
عارف شبلى از اينجا گفته است : ما فى الجنة احد سوى الله , يعنى در بهشت جز خدا نيست .
بحمد الله در تجريد نفس ناطقه انسانى , غير از ادله نقلى حدود شصت دليل عقلى در دست دارى , بنابراين در اين فائده اى كه جناب خواجه نصيرالدين طوسى[ ( قده]( در تعارف ارواح پس از مفارقت ابدان فرموده است دقت بفرما تا توانى باذن الله تعالى در خويشتن پياده كنى : قد ثبت فى العلوم العقليه ان كل مجرد عن المادة قائم بذاته فقد يمكن ان يقبل جميع المجردات بغير آلة .
يعنى در علوم عقليه ثابت شد كه هر مجرد از ماده قائم به ذات خود را اين امكان است كه همه مجردات را به نفس ذات خود بدون آلت جسمانى بپذيرد .
صفحه : 226
يكى از دقائق من عرف نفسه فقد عرف ربه اينكه نفس حادث و مجرد است و چون مجرد است ذات وضع نيست , پس فاعل آن كه معطى الوجود است از وضعيات نيست كه به مشاركت وضع فاعل باشد بلكه از مجردات است و واجب است كه به واجب بالذات منتهى شود . حافظ قدس سره فرمايد : الا اى طوطى گوياى اسرار
مبادا خاليت شكر ز منقار
سرت سبز و دلت خوش باد جاويد
كه خوش نقشى نمودى از رخ يار
طوطى به حروف ابجد 34 است : ط 9 , و 6 , ط 9 , ى 10 , دل هم به حروف ابجد 34 است : د 4 , ل 30 .
دل قلب است , امام موسى بن جعفر عليه السلام به هشام بن حكم فرمود : يا هشام ان الله تعالى يقول فى كتابه ان فى ذلك لذكرى لمن كان له قلب يعنى عقل .
اهل معرفت از نفس ناطقه به طير و به ويژه به طوطى و كبوتر كه تازى آن ورقاء و حمامه است تعبير مى كنند باب الحمامه كليله و دمنه , و قصيده عينيه ابن سينا :
هبطت اليك من المحل الارفع
و رقا ذات تعزز و تمنع
و رسالة الطيروى و منطق الطير عطار و امثال اين رسائل از ديگر دانشمندان شرح حال نفس ناطقه انسانى است .
بحمدالله آگاهيد كه تكرار در تجلى نيست , كل يوم هو فى شأن , هر دم در قلوب عارفان نظرى تازه دارد و در ديده آنان جلوه اى برون از اندازه , عارف بزرگوار مجدود بن آدم سنايى چه خوش فرمود :
عارفان هر دمى دو عيد كنند
عنكبوتان مگس قديد كنند
و نيز جناب خاقانى در اين باره نيكو گفته است :
صفحه : 227
تكرار تجلى به خداى متعال
نسبت كردن بنده شر است و وبال
زان روى كه تكرار عبث باشد و بس
فعل عبث از خالق افعال محال
برادرم در قرآن كريم آمده است انا انزلناه فى ليلة القدر . انا انزلناه فى ليلة مباركة . شهر رمضان الذى انزل فيه القرآن در روايات ليلة القدر در شهور رمضان و شعبان و رجب آمده است و آن بزرگى كه گفته است هر شب شب قدر است , اگر قدر بدانى , شايد از اين روى گفته باشد كه همه صحيح است و اختلافى نباشد , از اين روى كه طلوع و ظهور حقيقت ليلة مباركة قدر باختلاف نباشد , از اين روى كه طلوع و ظهور حقيقت ليلة مباركة قدر باختلاف آفاق انفس انسانى مختلف باشد و الله تعالى اعلم به نكته 647 هزار و يك نكته رجوع شود .
به نقل از روايتى از تفسير عظيم الشأن جناب فرات بن ابراهيم بن فرات كوفى كه يكى از علماى حديث قرن سوم هجرى و در عصر امام جواد عليه السلام بوده است و تفسيرش مورد اعتماد و اعتبار اعاظم علماء بوده و هست تبرك بجوييم تا درباره قدر اهل اشارت را بشارتى باشد : قال : حدثنا محمد بن القسم بن عبيد معنعنا عن ابى عبدالله عليه السلام قال انا انزلناه فى ليلة لقدر , الليلة فاطمة و القدر الله , فمن عرف فاطمة حق معرفتها فقد ادرك ليلة القدر و انما سميت فاطمة لان الخلق فطموا عن معرفتها او معرفتها , الشك من ابى القسم . قوله و ما ادريك ما اليلة القدر ليلة القدر خير من الف شهر يعنى خير من الف مؤمن و هى ام المؤمنين تنزل الملائكة و الروح فيها و الملائكة المؤمنون الذين يملكون علم آل محمد صلى الله عليه و آله و الروح القدس هى فاطمة , باذن ربهم من كل امر سلام هى حتى مطلع الفجر يعنى حتى يخرج القائم . كتب الله تعالى عليكم الرحمة , از اين بنده دستور العمل و اسرار صفحه : 228
اعمال حج خواستى , مگر نشنيده اى كل اگر طبيب بودى سر خود دوا نمودى ؟ آنكه گفته است :
من بيچاره سرگردان از آنم
كه نتوان گفت با كس آنچه دانم
شبسترى بود نه اين شب بسترى .
درباره مطلوب شما رساله تذكرة المتقين فائزه به فيوضات بارى جناب محمد بهارى , و نيز رساله منظوم مرحوم استاد الهى قمشه اى روحى له الفداء به غايت مطبوع است و بحمدالله كه از هر دو برخوردارى . وانگهى حال شما در بيان اسرار اعمال حج به مراتب از مقال من گوياتر است . اجمالا فرمايش امام صادق عليه السلام را بخاطر بياوريد كه فرمود : ما اكثر الضجيج و العجيج و اقل الحجيج . ضجيج كسى است كه به تلبيه گفتن ناله و زارى كند . و عجيج آن كه به تلبيه گفتن بانگ و فرياد برآورد . امام فرمود : ناله و زارى كننده و بانگ و فرياد برآورنده تلبيه چه بسيارند و حاج چه كم ؟ !
و تمام حديث را تيمنا نقل كنيم : فى الكتاب الراوندى عن الصادق عليه السلام قال قلت له : ما فضلنا على من خالفنا فو الله انى لارى الرجل ارخى بالا و اكثر ما لا و انعم عيشا و احسن حالا و اطمع فى الجنة , قال : فسكت عنى حتى اذا كنا بالابطح من مكة رأينا الناس يضجون الى الله فقال عليه السلام يا ابا محمد هل تسمع ما اسمع ؟ قلت : اسمع ضجيج الناس الى الله تعالى فقال عليه السلام : ما اكثر الضجيج و العجيج و اقل الحجيج و الذى بعث بالنبوة محمدا صلى الله عليه و آله و عجل بروحه الى الجنة ما يتقبل الله الا منك و من اصحابك خاصة قال ثم مسح يده على وجهى فنظرت فاذا اكثر الناس خنازير و حمر و قردة الا رجل بعد رجل . از امام عليه السلام مى پرسد فضل ما بر مخالف ما چيست كه سوگند به خدا مرد را ( مخالف را ) مى بينم دل آسوده تر و مال دارتر و خوش زندگى تر و نيكو حال تر و به بهشت آزمندتر است ؟ امام عليه السلام در پاسخ خاموشى گزيد تا به سرزمين ابطح رسيديم , مردم را ديدم كه ناله و زاريشان به سوى خداوند
صفحه : 229
بلند است , امام به من فرمود اى ابا محمد آيا مى شنوى , آنچه را من مى شنوم , گفتم ضجه مردم را به سوى خداوند مى شنوم . امام فرمود : ناله و زارى كننده و بانگ و فرياد برآرنده به تلبيه چه بسيارند و حاج چه كم , سوگند به آن كسى كه محمد صلى الله عليه و آله را به پيغمبرى برانگيخت و روح او را به سوى بهشت شتافتن فرمود , خداوند نمى پذيرد مگر فقط از تو و از ياران تو . پس گفت : امام عليه السلام دست به رويم ماليد , و نگاه كردم ديدم بيشتر مردم خوك و دراز گوش و بوزينه اند , مگر مردى پس از مردى . الحمدلله كه سركار عالى در درياى نور ولايت مستغرقى . چه بسيار مردمى كه از اين سفر فقط شهرت و عنوان كسب كرده اند و دست آويزى براى اغراض دنيوى به دست آورده اند , اين فرقه اثمهم اكبر من نفعهم اعاذنا الله الحفيظ منهم . مثل آنان چنان است كه عربى را گفتند وقتى كه برادر تو وفات يافت براى زن خود چه ميراث گذاشت ؟ گفت : چهار ماه و ده روز عده وفات .
كتاب توحيد جناب ثقة المحدثين صدوق رضوان الله تعالى عليه مكرر به طبع رسيده است , از آن جمله در سنه هزار و دويست و هشتاد و پنج هجرى قمرى در ايران به خط محمد رسول اسكويى با ضميمه حديثى بعد از ختم كتاب توحيد چاپ شده است . اين حديث ضميمه در ديگر مسفورات مخطوطه نيز به نظر رسيده است , اگر توفيق رفيق گردد و مجال و فرصت دست دهد بايد در پيرامون آن از جوامع روايى فحص شود . مضمون آن بسيار عالى و سرمشق نويسندگان و سرايندگان به نثر و نظم اسرار حج است و ما اينك به ترجمه آن اكتفا مى كنيم :
شبلى به حج رفته بود , و پس از انجام اعمال حج به حضور امام سيد الساجدين عليه السلام مشرف شد , امام عليه السلام از وى پرسيد : اى شبلى حج گذاردى ؟
شبلى : آرى , يا ابن رسول الله صلى الله عليه و آله .
صفحه : 230
امام عليه السلام : زمانى كه به ميقات فرود آمدى , آيا نيت كرده اى كه جامه معصيت را از خود بدر آوردى و جامه طاعت پوشيدى ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : زمانى كه از جامه خود برهنه شدى , آيا نيت كردى كه از ريا و نفاق برهنه شدى ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : زمانى كه غسل كردى آيا نيت كردى كه خويشتن را از بديها و گناهها شست و شو دادى ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : آيا خويشتن را پاكيزه كردى و احرام بستى و عقد وقت حج بستى ؟
شبلى : آرى .
امام عليه السلام : زمانى كه خود را پاكيزه كردى و عقد بستى آيا نيت كردى كه آنچه را خداوند متعالى حرام كرده است بر خويشتن حرام كرده اى ؟ شبلى : نه .
امام عليه السلام : زمانى كه عقد حج بستى , آيا نيت كردى كه هر عقدى براى غير خداوند عزوجل است گشودى ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : خويشتن را پاكيزه نكردى و احرام نبستى و عقد حج نبستى . امام عليه السلام فرمود : آيا داخل ميقات شدى و تلبيه گفتى ؟ شبلى : آرى .
امام عليه السلام : آنگاه كه داخل ميقات شدى آيا نيت كردى كه به نيت زيارت داخل شدى ؟
شبلى : نه .
صفحه : 231
امام عليه السلام : آنگاه كه دو ركعت نماز گذاردى , نيت كردى كه به خداوند متعال به بهترين اعمال و بزرگترين حسنات عباد كه نماز است تقرب جستى ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : آنگاه كه تلبيه گفتى آيا نيت كردى كه براى خداوند به هر طاعتى گويا شدى و از معصيت او خود را باز داشتى ؟ شبلى : نه .
امام عليه السلام : در ميقات داخل نشدى و نماز نخواندى و تلبيه نگفتى ( تلبيه = لبيك گفتن ) .
سپس امام عليه السلام فرمود : آيا در حرم داخل شدى و كعبه را ديدى و نماز خواندى ؟
شبلى : آرى .
امام عليه السلام : آنگاه كه داخل حرم شدى آيا نيت كردى كه بر خود هر گونه عيب اهل ملت اسلام را حرام كرده اى ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : آنگاه كه به مكه رسيدى و كعبه را ديدى و دانستى كه آن خانه خدا است آيا قصد خداوند سبحان كردى و از غير او بريدى ؟ شبلى : نه .
امام عليه السلام : پس نه داخل مكه شدى و نه داخل حرم . سپس امام عليه السلام فرمود : آيا طواف بيت را به جاى آوردى و اركان را مس كردى و عمل سعى را انجام دادى ؟
شبلى : آرى .
امام عليه السلام : آنگاه سعى كردى آيا نيت كردى كه از همه گريختى و به سوى خداوند فرار كردى , و صدق اين نيتت را علام الغيوب شناخت ؟ شبلى : نه .
صفحه : 232
امام عليه السلام : نه طواف بيت كردى و نه سعى بجا آوردى . سپس امام عليه السلام فرمود : آيا در مقام ابراهيم عليه السلام وقوف كردى و در آن مقام دو ركعت نماز گذاردى ؟
شبلى : آرى .
امام عليه السلام در اين هنگام صيحه اى بر آورد كه نزديك بود از دنيا مفارقت كند , سپس فرمود : آه آه كسى كه به مقام قرب رسيده و با خدا مصافحه كرده كجا است , حق تعالى با آن عظمت و جلال مسكينى را به اين مقام برساند آيا جايز است بر او كه حرمت چنين پروردگار مهربان را ضايع كند ؟ هرگز چنين نيست كه كسى با خدا مصافحه كند و بعد از آن مخالفت او را جايز داند .
پس از آن فرمود : آنگاه كه در مقام ابراهيم ايستادى , آيا نيت كردى كه بر انجام هر طاعت ايستادى , و پشت به هر معصيت كردى ؟ شبلى : نه .
امام عليه السلام : آنگاه كه در مقام ابراهيم دو ركعت نماز گذاردى آيا نيت كردى كه چون نماز ابراهيم عليه السلام نماز گذاردى ؟ و به نمازت بينى شيطان را بخاك ماليدى ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : در مقام نايستادى و در آن نماز نخواندى . پس از آن فرمود : آيا بالاى چاه زمزم بر آمدى ؟
شبلى : آرى .
امام عليه السلام : آنگاه كه بر بالاى چاه زمزم بر آمدى آيا نيت كردى كه بر طاعت بر آمدى و چشمت را از معصيت پوشاندى ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : پس بر چاه زمزم بر نيامدى و از آن ننوشيدى . پس از آن فرمود : آيا سعى ميان صفا و مروه را بجاى آوردى و در ميان صفحه : 233
آن دو مشى و تردد داشتى ؟
شبلى : آرى .
امام عليه السلام : از سعى ميان صفا و مروه آيا نيت كردى كه در ميان خوف و رجائى ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : پس نه سعى كردى و نه مشى و تردد بين صفا و مروه . پس از آن فرمود : آيا از مكه خارج شدى و به منى رفتى ؟
شبلى : آرى .
امام عليه السلام : به منى رفتى , آيا نيت كردى كه مردم را از زبان و دل و دست خود ايمن گردانيدى ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : پس به منى نرفتى .
بعد از آن امام عليه السلام فرمود : آيا در موقف عرفه وقوف كردى ؟ و بر جبل الرحمة برآمدى ؟ و شناختى خداوند متعالى را در جبل الرحمة و جمرات خواندى ؟
شبلى : آرى .
امام عليه السلام : در موقف عرفه آيا معرفت حق سبحانه و تعالى و اطلاع او را بر سرائر و قلب خود شناختى ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : بر جبل الرحمة كه بالا رفته اى آيا نيت كرده اى كه خداوند هر مؤمن و مؤمنه را رحمت مى كند ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : آيا به مزدلفه ( مشعر ) رفتى ؟ و از آنجا سنگ ريزه ها از زمين بركندى ؟ و به مشعر الحرام مرور كردى ؟
صفحه : 234
شبلى : آرى .
امام عليه السلام : آنگاه كه در مزدلفه مشى مى كردى و از آن سنگ ريزه ها بر مى كندى آيا نيت كردى كه هر معصيت و جهل را از خود بركندى و هر علم و عمل را در خود نشاندى ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : به مشعر الحرام مرور كردى آيا نيت كردى كه شعائر اهل تقوى و اهل خوف را شعار قلب خود قرار داده اى ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : در مزدلفه مشى نكردى و از آن سنگ ريزه ها بر نداشتى و به مشعر الحرام مرور نكردى .
پس از آن امام عليه السلام فرمود : در منى نماز گزاردى ؟ و رمى جمره كردى ؟ و حلق رأس ( سر تراشيدن ) را انجام دادى ؟ و فديه ( قربانى ) خود را ذبح كردى ؟ و در مسجد خيف نماز خواندى ؟ و به مكه باز گشتى ؟ و طواف افاضه بجاى آوردى ؟
شبلى : آرى .
امام عليه السلام : آنگاه به منى رسيدى و رمى جمره ها كردى آيا نيت كردى كه به مطلب خود رسيدى و هر گونه حاجت تو برآورده شده است ؟ شبلى : نه .
امام عليه السلام : آنگاه سر تراشيدى آيا نيت كردى كه از پليديها پاك شدى و از هر گناه و بد عاقبتى كه بنى آدم را است بدر آمدى مثل آن روزى شدى كه از مادر متولد شدى ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : آنگاه كه در مسجد خيف نماز خواندى آيا نيت كردى كه نترسى مگر از خدا و اميدوار نباشى مگر به رحمت او ؟
صفحه : 235
شبلى : نه .
امام عليه السلام : آنگاه كه قربانى خود را ذبح كردى آيا نيت كردى كه طمع را سربريدى و به ابراهيم عليه السلام به ذبح فرزندش اقتدا كردى ؟ شبلى : نه .
امام عليه السلام : آنگاه كه به مكه بازگشت كردى و طواف افاضه بجاى آوردى آيا نيت كردى كه افاضه ( كوچ كردن ) به رحمت خدا كردى و به طاعت او بازگشت كردى و به سوى او تقرب جستى ؟
شبلى : نه .
امام عليه السلام : به منى نرسيدى و رمى جمره ها نكردى , و حلق رأس انجام ندادى , و قربانى ات را ذبح نكردى , و در مسجد خيف نماز نگذاردى و طواف افاضه بجاى نياوردى و به سوى خداوند تقرب نجستى , چه اينكه تو حج نكردى .
پس شبلى از تفريط حجش به ندبه و زارى افتاد و پيوسته آداب حج مىآموخت تا سال ديگر از روى معرفت و يقين حج بگذارد .
پايان : حكيم ناصر خسرو و علوى قصيده غرايش : حاجيان آمدند با تعظيم را از اين حديث اتخاذ كرده است و حقا نيكو به نظم در آورده است و شهرت آن ما را از نقلش بى نياز گردانيده است .
و نيز همين روايت امام سجاد عليه السلام را استاد بزرگوارم عارف متأله و شاعر مفلق جناب حكيم ميرزا مهدى الهى قمشه اى رضوان الله عليه به اسم [( مناسك حج عاشقان]( به نظم در آورده است كه در كليات ديوان آن جناب درج شده است . ( 1 ) .
فضائل و اسرار حج از اهل بيت عصمت و وحى و از اعاظم حمله آثار پاورقى :
1 صفحه 953 967 .
صفحه : 236
نبوت بسيار روايت شده است و بيان گرديده است . اقدام جنابعالى مرهون بدين وقت بود و گر نه در تدوين رساله اى بدين موضوع مى بايستى از پيشتر به نون و القلم و ما يسطرون استعانت و تمسك جست تا بيشتر بتوان نكات و دقائقى گرد آورد كه :
چه بهتر مرد را از يادگارى
كه بعد از وى بماند روزگارى
اگر چه نگارشم براى محمدم تذكره است نه تبصره . ان الذى فرض عليك القرآن لرادك الى معاد فالله خير حافظا و هو ارحم الراحمين . قم حسن حسن زاده آملى
9 ذى قعدة الحرام 1395 ه . ق
22 / 8 / 1354 ه . ق
صفحه : 237
كر 6
صفحه : 238
صفحه : 239
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين
اين كراسه رساله اى و جيز و عزيز , متفرد به تحقيقى انيق و دقيق در بيان روايات كر است .
نخست به عنوان مقدمه گوييم :
تسطيح را در اصطلاح رياضى چند معنى است , يكى اين كه تسطيح عبارت است از ضرب عددى در عددى . و يا ضرب خطى در خطى كه محيط به سطحى اند كه آن سطح متوازى الاضلاع قائم الزوايا باشد , و هر يك از عدد و خط را ضلع مى نامند , پس اگر سطح متوازى الاضلاع قائم الزوايا همه اضلاع آن مساوى باشند مسطح آن را كه حاصل ضرب مذكور است مربع گويند اعنى مسطح اعم از مربع است . بلكه مسطح را نوعا در حاصل ضرب دو عدد يا دو مقدار مختلف با يكديگر اطلاق مى كنند , چنانكه مربع را در حاصل ضرب عددى يا مقدارى در خودش . مثلا عدد بيست مسطح چهار در پنج است , و بيست و پنج مربع پنج در پنج . چنان كه هرگاه مطلوب مساحت جسم باشد و اضلاع طول و عرض و عمق آن مساوى باشند مكعب گويند و گرنه مجسم .
خواجه طوسى در صدر مقاله هفتم تحرير اصول اقليدس در تعريف عدد مضروب و مربع و مكعب و مجسم گويد :
صفحه : 240
[ 1 ( العدد المضروب فى عدد آخر هو الذى يضعف بعدة آحاد المضروب فيه فيجتمع عدد .
2 والعدد المربع هو المجتمع من ضرب عدد فى مثله و يحيط به عددان متساويان .
3 والعدد المكعب هو المجتمع من ضرب عدد فى مربعه و يحيط به ثلاثة أعداد متساوية .
4 و العدد المسطح هو المجتمع من ضرب عدد فى عدد و يحيط به عددان هما ضلعاه .
5 والعدد المجسم هو المجتمع من ضرب عدد فى عدد مسطح , و يحيط به ثلاثة اعداد هى اضلاعه]( .
1 يعنى چون چهار را مثلا در پنج ضرب كنيم , 4 را مضروب و 5 را مضروب فيه گوييم , كه 4 به عدت آحاد مضروب فيه يعنى 5 بار مضاعف شده است . ( 20 = 5 ٹ 4 ) . و مرادش از[ ( فيجتمع عدد]( حاصل ضرب است . 2 و عدد مربع حاصل ضرب عددى در مثل خودش است , و دو عدد متساوى با يكديگر بر آن محيط اند . ( مثلا 16 = 4 ٹ 4 ) . بدان كه عبارت اخير در تعريف اعنى و دو عدد متساوى با يكديگر بر آن محيط اند حكمى از احكام مربع است نه اين كه تتمه تعريف مربع بوده باشد . و همچنين در تعريفات ديگر .
3 و عدد مكعب حاصل ضرب عددى در مربع خودش است , و سه عدد متساوى با يكديگر محيط بدانند . ( مثلا 64 = 4 ٹ 16 = 4 ٹ 4 ) .
4 و عدد مسطح حاصل ضرب عددى در عددى است , و دو عدد كه دو ضلع آنند , محيط بدانند خواه اين دو ضلع با هم مساوى باشند مانند مربع , و خواه نباشند .
صفحه : 241
5 و عدد مجسم حاصل ضرب عددى در عددى مسطح است , و سه عدد كه اضلاع اويند محيط بدانند .
( مثلا 56 = 2 ٹ 28 = 4 ٹ 7 و يا 32 = 2 ٹ 16 = 4 ٹ 4 ) و بدان چنان كه مسطح اعم از مربع است مجسم نيز اعم از مكعب است و لكن نوعا مكعب را در حاصل ضرب سه عدد يعنى سه ضلع مساوى با يكديگر بكار مى برند , و مجسم را در حاصل ضرب سه عدد يعنى سه ضلع مخالف با يكديگر , يا يكى مخالف با دوى ديگر كه آن دوى ديگر مساوى با هم باشند . در كتب رياضى بلكه در صحف فقهى و جوامع روائى به جاى تسطيح و مسطح به معنى ياد شده تكسير و مكسر بسيار بكار برده شده است . مثلا در صحف فقهى در تقدير آب كر فرموده اند كه به حسب وزن چه قدر است و به حسب مساحت چه قدر ؟ مرحوم شهيد ثانى در شرح لمعه فرمايد[ : ( الكر بالمساحة ما بلغ مكسره اثنين و اربعين شبرا و سبعة أثمان شبر]( يعنى كر به مساحت آن است كه مكسر آن 8 / 7 42 وجب باشد .
و بدين معنى مرحوم شيخ بهائى در الحبل المتين فرمايد[ : ( فمعنى قولهم : الكر ما بلغ تكسيره اثنين و اربعين شبرا و سبعة أثمان شبر]( أنه ما اشتمل على اثنين و اربعين مجسما مائيا كل منها مكعب الشبر , و مجسم آخر هو سبعة أثمان مكعبه]( . مجسم و مكعب بدان معنى است كه گفته آمد . ثقة الاسلام كلينى در كتاب صلات كافى به اسنادش روايت كرده است[ : ( عبد الاعلى مولى آل سام قال قلت لابى عبدالله عليه السلام : كم كان مسجد رسول الله صلى الله عليه و آله ؟ قال : ثلاث آلاف و ستمائة ذراغ تكسيرا ( مكسرة خ ل ) . ( 1 ) .
مثلا اگر هر يك از طول و عرض مساحت مسجد شصت ذراع باشد پاورقى :
1 صفحه 81 , چاپ رحلى سنگى .
صفحه : 242
مساحت آن سه هزار و ششصد ذراع خواهد بود . و ممكن است كه طول و عرض مساحت آن مختلف بوده باشند و باز مكسر آنها 3600 ذراع بشود چنان كه روشن است .
ابوالمعالى نصرالله منشى در كليله بهرامشاهى در ستايش سلطان محمود غزنوى و كشور گشايى او گويد[ : ( و آنگاه همت ملكانه را بر اعلاء كلمه حق مقصور گردانيد , و ذات بيهمال خويش را بر نصرت دين اسلام و مراعات مصالح خلق وقف كرد , و از در كابل تا كناره قنوج و حدود كالنجر و بانوسى . . . و اطراف كرمان و سواحل درياى نيز و مكران در تكسير دو هزار فرسنگ در خطه اسلام افزود , و آفتاب ملت احمدى بر آن ديار از عكس ماه رايت محمودى بتافت]( . . . . ( 1 )
بدان كه مساحت را در علم اوفاق معنى ديگر است . و تكسير دائره كه عبارت از دانستن نسبت عددى قطر دائره به محيط آن است مطلبى ديگر است . و تكسير در رشته ه اى ارثماطيقى به وجوه گوناگون است , بلكه تكسير خود علمى جداگانه و فنى مستقل است .
اين بود مراد ما از تمهيد مقدمه كه تقديم داشته ايم . اكنون در اصل مقصود كه بيان روايات كر است گوييم :
در فروع كافى از معاوية بن عمار روايت شده است كه قال : سمعت ابا عبدالله عليه السلام يقول : اذا كان الماء قد كر لم ينجسه شيىء . و نيز از اسماعيل بن جابر روايت شده است كه قال : سألت ابا عبدالله عليه السلام عن الماء الذى لا ينجسه شىء ؟ قال : كر . قلت : و ما الكر ؟ قال : ثلاثة أشبار فى ثلاثة اشبار .
پاورقى :
1 صفحه 21 و 22 كليله و دمنه , به تصحيح و تعليقه راقم . صفحه : 243
و نيز از حسن بن صالح ثورى از ابى عبدالله عليه السلام روايت شده است كه قال : اذا كان الماء فى الركى لم ينجسه شىء . قلت : و كم الكر ؟ قال : ثلاثة أشبار و نصف عمقها فى ثلاثة أشبار و نصف عرضها . و نيز از ابى بصير روايت شده است كه قال : سألت ابا عبدالله عليه السلام عن الكر من الماء كم يكون قدره ؟ قال : اذا كان الماء ثلاثة أشبار و نصفا فى مثله ثلاثة اشبار و نصف عمقه فى الارض فذلك الكر من الماء .
روايات ياد شده در جوامع ديگر نيز آمده اند . و چند حديث ديگر در تحديد كر نيز روايت شده است .
غرض عمده ما اين است كه در اين روايات فقط دو بعد مساحت گفته آمد , و حال اين كه آب گرد آمده در يك جا جسم است كه حجم دارد يعنى بالفعل يا بالقوه داراى اقطار ثلاثة است و مطلوب در اين روايات مقدار حجم آن است نه سطح آن , و در تعيين مقدار حجم بايد قاعده تجسيم را به كار برد نه ضابطه تسطيح را , و در مقدمه دانسته شده است كه مجسم را سه بعد است و مسطح را دو بعد . لاجرم امام معصوم كه در تحديد مجسم دو بعد را نام برده است بايد بعد سوم را نيز به قاعده تجسيم گفته باشد . در بيان آن گوييم : در مكيال و ميزان و مقدار به نسبت مكيل و موزون و مقدر , يك واحد ساده بى دغدغه و همه فهم و همگانى را اصل ثابت مسلم در نظر مى گيرند , و فروعى را كه پيش مىآيد بدان اصل مى سنجند . و چون سؤال از تجسيم يعنى تقدير شىء مجسم است و معصوم دو بعد آن را به يك اندازه بيان فرموده است بعد سوم آن نيز به همين اندازه هر يك از دو بعد نام برده برابر با هم است . اين ميزان تجسيم كه مجسم شود مقدار آب كر معلوم مى گردد يعنى مجسمى كه هر يك از اقطار ثلاثة آن كه طول و عرض و عمق آن است سه وجب و نيم است و مكسر اين اقطار اصل معيار مقدار كر است .
صفحه : 244
سپس هر گاه حجم آبى كه مثلا عمق آن از سه وجب و نيم كمتر بود بايد هر يك از طول و عرضش آن نقصان را جبران كند تا مكسر آن 8 / 7 42 وجب گردد . و يا حجم آب به شكل استوانه بود بايد مقدار حجم آب آن از معيارى كه اصل مقدار كر است كمتر نبوده باشد , و على هذا القياس در بواقى اشكالى كه براى حجم آب روى مىآورند .
لذا آگاه و آشناى بدين اصل مسلم و قاعده مضبوط و محكم چون صاحب شرايع در تحديد كر فرموده است[ : ( الكر ما كان كل واحد من طوله و عرضه و عمقه ثلاثة أشبار و نصفا]( .
و چون علامه حلى در مختلف فرمود[ : ( الظاهر أن الاشبار يراد ضرب الحساب فيها يكون حد الكر تكسير اثنين واربعين شبرا و سبعة أثمان شبر ]( . ( 1 )
و چون شيخ بهائى در الحبل المتين فرموده است[ : ( ان المساحة المبحوث عنها هنا هى استعلام ما فى الماء من امثال مكعب الشبر و أبعاضه ليعلم انه هل بلغ الكر ام لا ؟ و المراد بمكعب الشبر مجسم مائى تحيط به ستة مربعات متساوية طول كل واحد من اضلاعها شبر , فمعنى قولهم[ : ( الكر ما بلغ تكسيره اثنين و اربعين ش برا و سبعة أثمان شبر]( انه ما اشتمل على اثنين و اربعين مجسما مائيا كل منهما مكعب الشبر , و مجسم آخر هو سبعة أثمان مكعبه]( . ( 2 )
و چون صاحب غنيه فرموده است[ : ( الاجماع عليه]( .
در حديث اسماعيل جابر احتمال سقوط كلمه[ ( نصف]( مى رود ولى در حديث ثورى و ابوبصير احتمال زيادت آن نمى رود . بعضى در حديث ابوبصير[ ( فى الارض]( را به[ ( فى العرض]( تبديل كرده است كه تحريف است پاورقى :
1 صفحه 4 , ط رحلى .
2 صفحه 109 , ط 1 , چاپ سنگى .
صفحه : 245
و ظاهرا اين تبديل را از روايت ثورى كه[ ( فى ثلاثة أشبار و نصف عرضها ]( روا داشته است و حال اين كه فى الارض به معنى فى العمق است , چون روايت ابوبصير كه فرمود : فى عمقه فى الارض . بعضى از روايات كه هر سه بعد را حائز است مؤيد اصل مذكور است . اين مطلب اهل خبرت و درايت را حجتى بالغ است و اين رساله به تحقيق آن متفرد است . الحمدلله رب العالمين .
صفحه : 246
صفحه : 247
قطب نما و قبله نما 7
صفحه : 248
صفحه : 249
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله رب العالمين
اين كراسه رساله اى است به نام[ : ( قطبنما و قبله نما]( , به قلم اين خوشه چين خرمن بزرگان : حسن حسن زاده آملى , كه در فرق قطب جغرافيائى و قطب مغناطيسى زمين , و معرفت سمت قبله از قطبنما , و تميز قطبنما از قبله نما سخن مى گويد . اميد است كه رساله اى در موضوع خود خواندنى و ماندنى بوده باشد .
قطبنما را به تازى بوصله و حك مى نامند . و به فرانسه بوسلBOUSSOLE ) ) مى گويند كه با كلمه بوصله عربى بسيار نزديك است . و به انگليسى كمپاسCOMPASDE ) ) مى خوانند .
در هر يك از گراند لاروس ( 1 ) و دائره المعارف بزرگ فرانسه قرن نوزدهم ( 2 ) در واژه ياد شده[ ( بوسل]( از قطبنما بحث شده است . در دائره المعارف عربى محمد فريد وجدى در ماده[ ( المغناطيس]( از قطب مغناطيسى بحث شده است . ( 3 )
و در هر يك از دائرة المعارف فارسى به سرپرستى مصاحب , و پاورقى :
1ج 2 , ط 1 , صفحه 314 .
2 ط 1 , ج 1 , صفحه 641 .
3 ( ج 9 ط 1 مصر ص 282 ) .
صفحه : 250
لغتنامه دهخدا در ماده قطبنما بحثى مفيد از قطبنما به ميان آمده است . و همچنين ماخذ و مصادر بسيار ديگر در تصرف راقم است و ذكر آنها به طول مى انجامد .
ما مطالب منظور خود را در بيان عبارت نسخه اى كه ياد مى شود , در ده ماده ارائه مى دهيم :
نسخه اى خطى در علم شريف هيأت كه به فارسى نيك درست و استوار , حائز اهميت شايان و حاوى فوائد بسيار , و در خور تحسين و تمجيد بى شمار است , از عالمى روحانى پر بار و بزرگوار به نام محمدبن الحسن التسترى رضوان الله تعالى عليه در تصرف اين خوشه چين خرمن معارف بزرگان است . اين نسخه يكتا به قطع وزيرى در 291 صفحه تحرير شده است . و حاكى است كه مؤلف آن از علماى عصر قاجار و جامع در معقول و منقول بوده است . مؤلف نامى بر آن اثر گرامى ننهاده است , جز اينكه در ظهر آن مرقوم است[ : ( قبله شيخ محمد]( .
در ابتداى آن پس از چهار صفحه در بيان اهميت صلات و تعيين قبله و معرفت اوقات مى فرمايد[ : ( فلذلك كله , اين ذره بى مقدار , تراب اقدام علماء اخيار محمد بن الحسن التسترى كه در علوم چند خوشه چينى نموده بنا بر خواهش بعضى از برادران ايمانى كه از اجابت و امتثال فرمايش ايشان گزير و گريزى نبود به خاطر فاتر چنان خطور نمود كه به توفيق الله تعالى اين دو مطلب را ( يعنى معرفت قبله و وقت را ) با بعض متعلقات بقدر الوسع و الطاقة بسطى تمام و تنقيحى به اكمال انتظام داده]( . . . .
ولى افسوس كه چنين اثر گرامى ناتمام مانده است , اعنى مؤلف به اتمام آن دست نيافته است . شگفت اين كه نحوه تحرير مطالب و رشته انتظام معارف آن به شيوه و شاكله كتاب مستطاب ما[ ( دروس هيأت و ديگر رشته هاى رياضى]( است . در آن كتاب از آن جناب استفاده نموده ايم , و به
صفحه : 251
نقل نكات علمى آن تبرك جسته ايم . در همين مسأله قطبنما كه موضوع بحث اين كلمه است گويد :
[ ( و از جمله آلات مصنوعه كه سمت قبله را از آن معين كنند قطبنما است . و آن معروف است كه حقه مانندى سازند مدور كم عمق از فلز برنج و غيره . در وسط آن سوزن مانندى نصب كنند , و ميلى از مغناطيس مستطيل بر آن سوار كنند كه يكسر آن بالطبع به شمال مايل است , و طرف ديگرش به سمت جنوب ايستد كه از طرفين آن دو نقطه شمال و جنوب را در هر مكان معلوم نمايند , و آن ميل به منزله خط نصف النهار باشد . و دوره آن را به سيصد و شصت قسم نمايند كه به منزله دائره افق بود . و آن را چهار ربع كنند كه هر ربعى نود درجه شود , و بر سر هر ربعى يكى از چهار سمت مشرق و مغرب و شمال و جنوب رقم كنند . و بر روى شيشه آن شبكه اى از برنج و نحو آن قرار دهند , و در وسط آن عقربه اى نصب كنند كه يكسر آن به وسط محكم باشد , و طرف ديگرش بر تمام آن دائره بگردد . و چون دو طرف ميل مذكور را بر دو نقطه جنوب و شمال آن دائره منطبق سازند , پس عقربه برنجى را بگردانند و بر درجه اى گذارند كه در جهت و مقدار مساوى باشد با انحراف موضع مطلوب , پس در آن حال آن عقربه مسامت قبله آن موضع خواهد بود . و اين به واسطه ميل طبيعى مغناطيس است به جانب شمال و جنوب , و حكمت اين قوه جاذبه را تاكنون احدى معلوم نكرده است . و آن از حكمتهاى بالغه الهيه است كه خالى از غرابت نيست , و از قبيل محبت و تعشقى است كه حضرت بارى تعالى در بسيارى از مخلوقات سارى و جارى ساخته . اما وجود محبت در انسان و حيوانات در غايت وضوح و اشتهار است كالشمس فى رابعة النهار . و در نباتات مانند عشقه كه آن را به فارسى لبلاب
صفحه : 252
خوانند و در جمادات مانند همين مغناطيس . و در مركبات جماديه مانند كهربا و امثال آن . بلكه بعضى آن را در أعداد قائل شده اند , و گفته اند هر دو عدد كه مجموع كسور هر يك مساوى باشد با عدد ديگر مثل عدد دويست و بيست با عدد دويست و هشتاد و چهار كه مجموع كسور عدد اول با عين عدد ثانى متساوى باشند , و كسور عدد ثانى مساوى اند با عين عدد اول كما لا يخفى على المحاسب . و چنين دو عدد را از اعداد متحابه دانند , و علماء أعداد و طلسمات در تحبيب طالب و مطلوب اين دو عدد را با عدد اسم هر دو در مربعات پر كنند به انحاء مختلفه , و گويند به حسب تجربه يافته ايم موجب تحبيب عظيم است .
بالجمله كيفيت تعشق در انواع موجودات حاصل است كه يكى از آنها مغناطيس است نسبت به جذب حديد . بلكه به قول بعضى صادر اول همان محبت است , نظر به حديث قدسى مشهور كنت كنزا مخفيا فأحببت اه , و شك نيست كه سبب نظام عالم محبت است كه همان منشأ جميع حركات اهل عالم است كما لا يخفى .
و در كتاب جام جم نقل كند كه اول كسى كه خاصيت حركت مغناطيس را از هر سمت به جانب شمال استنباط نمود[ ( راجر بكان ايل چستر]( نام است كه در اواخر رجب سال ششصد و نود و سه هجرى وفات نمود . و چون در مغناطيس سه كيفيت و صفت است يكى جذب آهن كه واضح است , ديگر حركت و ميل آن به جانب شمال چنان كه در آلات قطب نما محسوس مى شود و اين نيز ظاهر و روشن است , و صفت سيم آن اين است كه سوزن و ميل مغناطيس از نقطه شمال و جنوب گاهى منحرف گردد به طرف مغرب يا مشرق و اين كيفيت به حسب اختلاف ازمنه و امكنه مختلف باشد .
و اول كسى كه اين صفت او را معلوم نمود[ ( رابرت نارمن]( بود از صفحه : 253
حكماى لندن در سنه نهصد و هشتاد و هشت ( 988 ) هجريه . و قطب نماى ملاحى را حكيم[ ( فلويو جيوجا]( در سال هفتصد و دو هجرى ( 702 ) هجرى اختراع نمود . به قول ميرزا جعفرخان مشيرالدوله در كتاب حسابش در سنه هفتصد و هفت ( 707 ) بوده .
و قطب نماى مصنوعى در سنه يكهزار و دويست و شصت و چهار هجرى ( 1264 ) اختراع گرديده , و مخترع آن معلوم نيست , و روز به روز ترقى و شهرت يافت .
و در اطلس بلاك كه در سنه يكهزار و دويست و شصت و هفت هجرى ( 1267 ) باسمه شده در صفحه سيوم حركت و ميل قطب نما را به جانب مشرق به تفصيل معلوم نموده , و مختصرى از آن در اين رساله ذكر مى شود تا أنموذجى باشد . و گويند اين اختلاف به مرور دهور مختلف مى شود . و در تاريخ هزار و دويست و هفتاد و دو هجرى مقدار انحراف آن از اين قرار بود كه در اين جدول نموده مى شود , و جدول اين است :
صفحه : 254
جدول مقدار انحراف قطب نما از شمال در بعض بلاد در سنه 1272 هجريه البلاد انحراف درجات البلاد انحراف درجات
طهران 4 غربى مراكش 20 غربى شيراز و اصفهان 4 غربى كيپ ورد 14 غربى خراسان 3 غربى اسلامبول 12 غربى كرمان 3 غربى بلاد ايطاليا 15 الى 17 غربى
افغانستان 1 الى 2 غربى اسپانيا 21 الى 24 غربى
بمباى ندارد پرتگال 21 الى 24 غربى
آذربايجان 5 غربى پاريس 22 غربى همدان 6 غربى ساير فرانسه 17 الى 24 غربى
كردستان 6 غربى انگلند 23 الى 26 غربى
كرمانشاهان و نواحى 6 غربى آيرلند 26 الى 27 غربى
بغداد 5 غربى استاك هلم 15 غربى كربلا 5 غربى پطرز برگ 7 غربى كوفه 5 غربى سيلان 5 شرقى حله 5 غربى مدرس 5 شرقى مكه معظمه 7 غربى كلكته 7 شرقى مدينه 7 غربى مملكت برمه 7 الى 10 شرقى
مصر 10 غربى وسط جزيره آستراليه ندارد تونس 17 غربى
و مراد از اين درجات انحراف در بلاد كه در جدول ثبت شده , نهايت انحراف قطب نما است در آن بلد در اوقات سال .
و گويند به حسب اختلاف فصول تفاوت كند و مختلف شود . علاوه صفحه : 255
بر آن كه به مرور سنوات همان مقدار نهايت انحراف مختلف مى شود . و شايد در بعض بلاد گاه منعدم شود , باز پيدا شود . و هنوز ميزان و معيارى درست از براى اين اختلاف بدست نيامده .
فالحاصل اين اختلاف كه در قطب نما پيدا شده باعث قلت اعتبار و اعتماد بر آن گرديده , پس بايد آن را همه وقت امتحان و اختبار نمود به دائره هنديه و خط نصف النهار آن , يا به غير از دائره هنديه از طرق و قواعدى كه خط نصف النهار را با آن قواعد استخراج كنند . و معتبر در همه وقت و همه جا همان خط نصف النهار است كه صحيح استخراج شده باشد . نكته لغويه : لفظ مغناطيس , بعد از ميم غين معجمه است , و بعد از الف طاء مؤلفه . و تاء منقوطه نيز صحيح است , لكن در السنه عموم ناس بلكه اشخاص خاص و فصيح به قاف بعداز ميم اشتهار يافته در تلفظ و كتابت , و اين از اوهام خاص است فافهم و اغتنم . و لفظ اوهام در مثل اين مقام جمع وهم به فتح ها است به معنى غلط نه به سكون آن به معنى توهم , بسيارى چنين توهم فرموده اند , فتدبر]( .
اين بود تمام عبارت مرحوم شوشترى مذكور از كتاب ياد شده درباره انحراف مغناطيسى قطبنما از قطب جغرافيائى كه نقل كرده ايم . همان گونه كه در پيش هشدار داده ايم , مساله شمال جغرافيائى و شمال مغناطيسى ارض , و به عبارت ديگر فرق ميان قطب جغرافيائى و قطب مغناطيسى ارض و توجه به زاويه انحراف در بكار بردن آلات قطبنما اهميت بسزا دارد كه اكثر بدان آگاهى ندارند , و نمى دانند كه در تعيين سمت قبله بلاد انحراف مغناطيسى را كه گاهى شرقى و گاهى غربى از قطب جغرافيائى است بايد رعايت كرد .
خلاصه اين كه معرفت به قطب جغرافيائى و قطب مغناطيسى زمين , براى تحصيل خط نصف النهار حقيقى كه در امتداد قطب شمال و
صفحه : 256
جنوب جغرافيائى است نه مغناطيسى اهميت بسيار بسزا دارد . و براى بدست آوردن قوس انحراف قبله بلاد و خط سمت قبله , بايد توجه داشت كه شمال و جنوب مغناطيسى با شمال و جنوب جغرافيائى اشتباه نشود . اغلب و اكثر مردم بدين مطلب توجه ندارند . جاى بسى شگفتى است كه چگونه جناب علامه حيدر قلى سردار كابلى قدس سره الشريف كه خود استاد متبحر در علم فلك و رياضيات عاليه بوده است , در رساله گرانقدر[ ( تحفة الاجلة فى معرفة القبلة]( بدان اشارتى نفرموده است . اكنون در ده شماره در بيان برخى از عبارات كتاب ياد شده مرحوم شوشترى گوئيم :
1 آن كه گفته است[ : ( و از جمله آلات مصنوعه]( . . . آنچه كه در تعريف دستگاه قطب نما آورده است , بيان صورت صنعت يك نوع آن است . قطب نما را انواع گوناگون است بدين معنى كه به اشكال مختلف ساخته شده است , چنان كه در حدود ده نوع صنعت قطب نما در تصرف راقم است , يك نوع آن به نام[ ( آيينه گيتى نما]( است كه در درس نود و پنجم كتاب[ ( دروس هيئت و ديگر رشته هاى رياضى]( آن را وصف كرده ايم . و عمده در انواع قطب نما , عقربه مغناطيسى است كه بر صفحه اى مدرج نصب شده است به گونه اى كه بر آن دور مى زند و در حالت سكون يك سر آن به سمت قطب شمال مغناطيسى , و سر ديگر آن به سمت قطب جنوب مغناطيسى خواهد بود . اين عقربه مغناطيسى در حالت سكون گاهى با خط نصف النهار كه خط زوال است مطابق است كه هر دو يك خط در سطح دائره نصف النهارند و هر دو خط زوال اند , و گاهى با آن تقاطع مى كند .
و تقاطع بدين سبب است كه خط نصف النهار مانند دائره نصف النهار از دو قطب جغرافيائى مى گذرد , و اين خط همواره ثابت است زيرا كه دو قطب جغرافيائى ثابت اند , اما خط ديگر كه عقربه مغناطيسى مفروض است همواره در سطح دائره نصف النهار نيست زيرا كه از دو قطب مغناطيسى صفحه : 257
شمال و جنوب مى گذرد , و قطب مغناطيسى از قطب جغرافيائى گاهى فاصله مى گيرد , لذا عقربه مغناطيسى با خط نصف النهار تقاطع مى كند , و بايد دانست كه دو قطب مغناطيسى يك جا ثابت نيستند , بلكه ميدان چرخش و نوسان دارند . و اين ميدان مغناطيسى از اسرار طبيعت موجب اعجاب است , و در كتب مربوطه درباره آن مطالبى مذكور است . و محل شمال مغناطيسى در نقطه اى در حوالى شمال كشور كانادا است .
2 و آن كه گفته است[ : ( و اين به واسطه ميل طبيعى مغناطيس است . . ]( . ناظر به عبارات جام جم است كه گويد :
[ ( در كتاب هيدن در باب مغناطيس چنين نوشته است كه استرميوس در كتاب خود در تاريخ وقايع سال يكهزار و ششصد و هشتاد و دو مسيحى مطابق يكهزار و نود و سه هجرى چنين نوشته است كه التارف چنين گفته است كه قوت جاذبه مغناطيس را هيچكس درست معلوم نكرده است , و كسى كه كاشف اين سر باشد به ما معلوم نگشته است , وليكن آن كسى كه خاصيت حركت او را از هر سمت به جانب قطب شمال استنباط كرد راجر بكان ايلچستر بود كه در سامرست شيئر مسكن داشت , و در هفدهم جون يكهزار و دويست و نود و چهار مسيحى مطابق ششصد و نود و سه هجرى در اواخر رجب سال مزبور وفات كرده است .
و اهل ايتاليا ماده او را از ماده فولاد و آهن دانسته اند . و از آن كه اختلاف او دائم به يكسان نيست هوى ليوس پيتل مكشوف ساخت . و آن كسى كه قطب نماى ملاحى را اختراع كرد فلويوجيؤجأ بود كه يكى از اهل نيپلس است كه در سال يكهزار و سيصد و دو مسيحى مطابق هفتصد و دو هجرى اختراع نمود .
و ميل و انحراف اين آلت مخصوصه را در سال يكهزار و پانصد و هفتاد و شش مسيحى مطابق نهصد و هشتاد و چهار هجرى تا سال يكهزار و صفحه : 258
پانصد و هشتاد مسيحى مطابق نهصد و هشتاد و هشت هجرى رابرت نارمن كه يكى از سكنه لندن بود معلوم نمود . و مشهور در سنه يكهزار و پانصد و هشتاد مسيحى شد . و به تجربه حكيم جيلبرت در سنه يكهزار و ششصد مسيحى مطابق يكهزار و نه هجرى رسيد .
و قطبنماى مصنوعى در سنه يكهزار و هفتصد و پنجاه و يك مسيحى مطابق يكهزار و صد و شصت و چهار هجرى اختراع گرديد و روز به روز ترقى و شهرت يافت . ( 1 )
3 و آن كه گفته است[ : ( و از قبيل محبت و تعشقى است كه]( . . . آرى محبت اصل وجود است , و عالم از حركت حبيه موجود است و به تعبير شيخ اكبر در فص موسوى فصوص الحكم[ : ( ان الحركة ابدا أنما هى حبيبة و يحجب الناظر فيها باسباب اخر و ليست تلك تا آن كه گويد : فكانت الحركة التى هى وجود العالم حركة الحب , و قد نبه رسول الله صلى الله عليه و آله على ذلك بقوله : كنت كنزا مخفيا لم اعرف فأحببت أن أعرف , فلو لا هذه المحبة ماظهر العالم فى عينه ]( . . . ( 2 ) در نكته 664 و 894 كتاب هزار و يك نكته مطالبى شيرين در اين موضوع است رجوع بفرمائيد .
4 و آن كه گفته است[ : ( كالشمس فى رابعة النهار]( رابعة النهار همان و تد السماء است كه در مقابل و تد الارض است بدان بيان كه در درس بيست و سوم[ ( دروس هيئت و ديگر رشته اى رياضى]( به تفصيل گفته آمد , ولكن بدين نظر كه هرگاه برج را از غارب به توالى , و يا از طالع به خلاف توالى شماره كنند اول برج چهارم رابعه النهار است و آن در منتصف نهار است كه زمان غايت ارتفاع شمس هر روز در آفاق استوائى و مائلى است , چه اين كه
پاورقى :
1 جام جم , چاپ سنگى رحلى , صفحه 43 .
2 شرح قيصرى چاپ سنگى ص 456 .
صفحه : 259
محل تقاطع دائره نصف النهار با منطقة البروج است و منطقه البروج دائره شمسيه است به كلمه 233 كتاب هزار و يك كلمه نگارنده رجوع شود . 5 و آن كه گفته است[ : ( و در نباتات مانند عشقه]( . . . عشقه را به فارسى رائج روز[ ( پيچك]( گويند . اين حكم اختصاص به پيچك و ديگر رستنى ها و كانيها ندارد , بلكه سبحان الذى خلق الازواج كلها مما تنبت الارض و من انفسهم و مما لا يعلمون . ( 1 )
گياهى است كه هر گاه بوته اى از آن در گوشه دشتى برويد , بوته ديگر آن در گوشه ديگر چنان كه قرص[ ( آفتاب گردان]( همواره به سوى آفتاب است نگاه اين دو گياه نيز به روى يكديگر است , و گل آن با گل اين مانند دو چشم باز و گشاده يكديگر را مى نگرند , بدين روى آن را[ ( گل عاشقان]( گويند , چنان كه شكل هندسى[ ( بوسان]( را , بوسان . شيرين تر اين كه هر گاه ميان مرد و زنى دلتنگى پديد آيد , دو گل از دو بوته گياه عاشقان را دم مى كنند و فنجانى را به مرد مى خورانند و فنجانى را به زن تا با هم آشتى كنند .
6 و آنكه گفته است[ : ( هر دو عدد كه مجموع]( . . . در علم اعداد و حروف[ ( رك , رفد]( كالمثل السائر در قلم و منطق دانشمندان ارثماطيقى دائر است .
[ ( رك]( دويست و بيست ( 220 ) , و[ ( رفد]( دويست و هشتاد و چهار است ( 284 ) .
رك , رفد , از اعداد متحابه اند . در كتب و رسائل حروف و اعداد در خواص اعداد متحابه سخن بسيار است . مرحوم ملا احمد نراقى در خزائن آورده است كه[ : ( اعلم أن للعدد أقساما كثيرة تا اين كه گويد : و العدد ان المتحابان فهما العددان اللذان تكون الاجزاء العادة لكل منهما نفس الاخر
پاورقى :
1 سوره يس , آيه 37 .
صفحه : 260
كالمأتين و العشرين , و المأتين أربعة و ثمانين . و للعددين المتحابين خواص كثيرة مبينة فى مقامه]( . . . . ( 1 )
و وجه عادا اجزاى هر يك از رك رفد ديگرى را چنانست كه در تعليقه آن نگاشته اي م , بدين صورت : خمس 44 = 5 : 220 ربع 55 = 4 : 220 نصف 110 = 2 : 220 220 / 20 , 11 = 20 : 220 220 / 11 , 20 = 11 : 220 عشر 22 = 10 : 220 220 / 55 , 4 = 55 : 220 220 / 44 , 5 = 44 : 220 220 / 22 , 10 = 22 : 220 220 / 220 , 1 = 220 : 220 220 / 110 , 2 = 110 : 220 مجموع اجزاى مذكور ( 110 , 55 , 44 , 20 , 11 , 10 , 5 , 4 , 2 , 1 ) مساوى با[ ( رفد]( است كه 284 مى باشد .
و همچنين 284 نصف آن 142 است , و ربع آن 71 , و 284 / 71 آن 4 , و 284 / 142 آن 2 , و 284 / 284 آن 1 , و مجموع اين اجزاء مساوى با[ ( رك ]( است كه عدد آن 220 مى باشد .
به عنوان تنوع بحث و پديد آمدن شوق و ذوق و گرايش و آگاهى به رشته هاى ارثماطيقى به شرط اين كه هم عهد باشيم كه[ : ( حرف از ما و عمل از ديگران]( و بر آن استوار باشيم , از[ ( رك , رفد]( سخن به ميان مىآوريم : در اثر قويم و قيم[ ( وفق المراد فى علم الاوفاق و الاعداد]( تأليف منيف عالم جليل مرحوم فتح الله بن محمد رضا الحسينى المرعشى الشوشترى آمده است كه :
[ ( اشارتان , بل بشارتان فى بيان[ ( رك و رفد]( : الاولى بدان كه عدد رك و رفد از اعداد متحابه است . و در خلاصة العلوم از محقق دوانى نقل شده كه در اخلاق جلالى كيفيت اعداد متحابه را به تقريبى ذكر نموده و فرموده كه
پاورقى :
1 صفحه 30 به تصحيح و تعلييق نگارنده .
صفحه : 261
آن دو عدد است كه كسور هر يك از آن دو , عين عدد ديگر شود , چون دويست و بيست ( رك ) , و دويست و هشتاد و چهار ( رفد ) . و حكماء گفته اند : اگر دو شخص را نفاق اتفاق افتد در امرى , اين دو عدد را در لوحى نهاده با خود دارند ميان ايشان محبت و التيام حاصل شود . و عدد كمتر را براى محب تعيين كرده اند , و عدد بيشتر را براى محبوب . و در حاشيه كتاب اخلاق در ملحقات نوشته كه[ : ( الاعداد المتحابة هى التى أحدها زائد على الاخر , و الاخر ناقص , و اجزاء كل واحد منهما مساوية لجملة الاخر . الاول 220 , و الثانى 284 , و الثالث 2024 , والرابع 2296 , اذا كتب على مأكول و أكله انسان ألف بينهما بالمحبة , و ليكتب على زبيب او تمر او ماشا كل ذلك من الحلاوة . و ينبغى أن يفعل ذلك و الزهرة بريئة من النحوس متصلة بالمريخ من تثليث أو تسديس]( . انتهى .
البشارة الثانية فى كيفية وضع رك و رفد , و العمل بهما فى وجه مخصوص : بايد بگيرى عدد اسم طالب را , و اضافه كنى بر آن عدد رك را , پس ملاحظه كنى اگر عدد حاصل زوج است و نصف صحيح دارد مجموع را تصنيف كنى , و از نصف چهار عدد بي ندازى و ما بقى را در خانه اول گذارى , و يكى يكى اضافه كنى و بروى تا به خانه پنجم , و در خانه پنجم عوض يكى دو تا اضافه كنى , پس در ششم و هفتم يكى يكى اضافه كنى .
و اگر عدد حاصل فرد است و نصف صحيح ندارد , يكى كه باعث كسر است از مجموع مى اندازى پس مابقى را تنصيف مى كنى , و از نصف سه عدد مى اندازى و ما بقى را در خانه اول ثبت مى كنى و در دويم و سيوم تا هشتم يكى يكى اضافه مى كنى , پس مى گيرى عدد اسم مطلوب را , و عدد رفد را اضافه آن مى كنى , و به دستور مسطور نيز عمل مى كنى يعنى هرگاه عدد حاصل نصف صحيح دارد تنصيف مى كنى و از نصف چهار مى اندازى
صفحه : 262
و مابقى را در خانه نهم ثبت مى كنى و يكى اضافه مى كنى تا خانه دوازدهم و در سيزدهم دو تا اضافه مى كنى , پس در چهاردهم و پانزدهم و شانزدهم يكى يكى اضافه مى كنى و اگر عدد حاصل نصف صحيح ندارد اول از مجموع يكى مى اندازى پس مابقى را تنصيف مى كنى و از نصف سه عدد مى اندازى و مابقى را در خانه اول ثبت مى كنيم و يكى يكى اضافه مى كنى مى روى تا خانه شانزدهم , و مراد به خانه اول در اينجا خانه اول از دوره سوم مربع است كه خانه نهم آن باشد .
و اگر عدد طالب فرد باشد و مطلوب زوج , يا به عكس , بر هر يك به موافق ضابطه اى كه گفته شد عمل مى كنى .
و بايد اين عمل در ساعت زهره يا روز زهره باشد , و كتابت به زعفران و گلاب باشد , و بعد از اتمام به عود و كندر و زعفران بخور نمايد , و اين عزيمت را كه مذكور مى شود به دور وفق نويسند , و سى مرتبه عزيمت را بر وفق بخوانند , و عزيمت اين است :
يا هلعانية , يا شمعانية , يا نورانية حركوا الارواح الساكنة المسكنة فى رفد المطلوب بحب رك الطالب حتى يصير الطالب مطلوبا , و المطلوب طالبا , و أوفوا بعهد الله اذا عاهدتم و لا تنقضوا الايمان بعد توكيدها و ما ذلك على الله بعزيز .
تنبيه مفيد : رك , جلب رفد مى كند , چنان كه اگر هر يك از رك و رفد را در مربع چهار در چهار وضع كنند , و طالع وقت نوشتن سعد بود , و برجى كه طالع باشد صاحب او دوست قمر بود يعنى ناظر باشد با قمر به نظر تسديس يا تثليث , كسى كه حامل رفد باشد جويا و خواهان آن كسى باشد كه حامل مربع رك است و اين دو مربع را محب و محبوب گفته اند . و صورت آن دو مربع اين است :
صفحه : 263
اين بود عبارت كتاب[ ( وفق المراد]( . . . در بيان[ ( رك , رفد]( كه نقل كرده ايم . و بدان كه مربع چهار در چهار را در اعمال جمالى بكار مى برند , و پنج در پنج را در أعمال جلالى . چنان كه فرموده اند : چار در چار با هم آميزد
پنج در پنج فتنه انگيزد
لذا رك رفد را كه از اعمال جمالى است در مربع چهار در چهار وضع مى كنند . و وفق مربع چهار در چهار اشرف اوفاق است , و آن از افلاطون الهى است .
بدان كه هر عددى كه در مربعى از مربعات الواح وفقى نهاده مى شود اول بايد زكات آن عدد داده شود و عدد مزكى در مربع وفقى وضع شود تا عمل مثمر و منتج باشد .
زكات عدد مانند زكات مال است , و به قول شيخ اجل سعدى : زكات مال بدر كن كه فضله رز را
چو باغبان ببرد بيشتر دهد انگور
و طريق اخذ زكات اين است كه عدد وفق را اگر مربع است 4 , و اگر مخمس است پنج , و اگر مسدس است 6 , و هكذا در خودش ضرب كنند , و از حاصل يك عدد كم كنند , و حاصل را در نصف آن عدد ضرب كنند , حاصل زكات آن است , مثلا :
زكات مربع = 30 = 2 ٹ 15 , 2 = 2 : 4 , 15 = 161 = 4 ٹ 4 ( 1 ) صفحه : 264
زكات خمس = 60 = 5 / 2 ٹ 24 , 5 / 2 = 2 : 5 , 24 = 251 = 5 ٹ 5 ( 2 )
در دو لوح مربع رك , رفد ياد شده هر يك از رك و رفد مزكى اند , يعنى اول زكات هر يك داده شده است , پس از آن در لوح مربع خاصى وضع شده است . و عدد خانه آخر رك مفتاح رفد است . فتبصر . و نيز بدان كه لوح مربع چهار در چهار بايد به طريق[ ( احزب وجده]( پر شود كه در نكته 705 هزار و يك نكته آورده ايم , و تفصيل آن را در كتاب[ ( دروس اوفاقى]( نگاشته ايم . و معيار آن اين لوح است : 1 14 11 8 12 7 2 13 6 9 16 3 15 4 5 10
7 و آن كه گفته است[ : ( يكى از آنها مغناطيس است نسبت به جذب حديد]( . . . به ياد سخن پر بار جناب شيخ رئيس رضوان الله تعالى عليه افتاده ام كه[ : ( مردم از جذب آهن ربا آهن را تعجب مى كنند , و از جذب و تصرف و تسخير نفس مر بدنشان را تعجب نمى كنند]( به درس بيست و هفتم[ ( دروس معرفت نفس]( رجوع بفرمائيد .
8 و آن كه گفته است[ : ( و در اطلس بلاك در سنه 1267 هباسمه شده . . ]( . بلاك نام دانشمندى انگليسى است , در جام جم گويد : اطلس بلاك در شهر ادن برگ ( اسكاتلند انگليس ) در سنه يكهزار و هشتصد و پنجاه و يك مسيحى مطابق يكهزار و دويست و شصت و هفت هجرى چاپ شده است ( ص 43 جام جم ط 1 ) عبارات كتاب هيأت يا وقت و قبله محمد شوشترى كه در درس قبل نقل كرده ايم ناظر به عبارات جام جم است .
لغت[ ( باسمه]( به معنى چاپ شدن است , چنان كه در جام جم گفته است [ :( چاپ شده است]( , مرحوم سيد محمد على داعى الاسلام در فرهنگ نظام گويد[ : ( باسمه : نقش كردن و چاپ كردن روى پارچه و كاغذ . مثال : روى چلوارى باسمه مى كنند قلمكار مى شود . مثال ديگر : در مطبعه صفحه : 265
حروفى اصفهان كه در زمان فتحعلى شاه قائم شد كتب بسيارى را باسمه كردند . در ابتداى اختراع مطبعه در ايران چاپ كردن را باسمه كردن مى گفتند , ليكن اكنون طبع كردن و چاپ كردن گويند .
باسمه تركى است , و طبع عربى , و چاپ چينى . باسمه چى : چاپ چى , قلمكار و غيره , و طبع كننده كتاب]( .
در جام جم بعد از نقل مقادير درجات انحراف مغناطيسى بلاد جدول مذكور در قبل از اطلس بلاك گويد[ : ( اين انحراف و ميل نيز به مرور ايام در همه جا تغيير و تبديل مى يابد , چنانچه اين زمان در طهران چهار درجه به جانب مغرب انحراف دارد , احتمال مى رود كه بعد از پنجاه سال انحراف او شش درجه به جانب مغرب بشود , يا اين كه از چهار درجه نيز كمتر باشد , و وقتى نيز هيچ انحراف نداشته باشد , و هنوز دليل اين اختلاف معلوم نشده است]( ( 1 ) . و اين مطلب همان است كه در ذيل جدول كتاب ياد شده در پيش نيز آمده است , و مأخذ نقل آن جام جم است . 9 و آن كه گفته است[ : ( فالحاصل اين اختلاف كه در قطب نما]( . . . مطلبى بسيار قابل توجه است كه نتيجه بحث ما از فاصله قطب مغناطيسى با قطب جغرافيايى است , پس دانسته شده است كه عقربه مغناطيسى آلت قطبنما هميشه با خط نصف النهار كه از قطب شمال و جنوب جغرافيايى مى گذرد و ثابت است متحد نيست , بلكه چه بسيار كه با آن تقاطع كند , و التفات بدان در تحصيل سمت قبله اهميت شايان دارد .
تنبيه : هر گاه يكبار خط نصف النهار حقيقى را در افقى از عمل به دائره هنديه و يا غير آن در سطح مستوى مدرجى تحصيل كنند , چون مركز قطب نما را بر آن خط نهند , مقدار انحراف عقربه مغناطيسى از نصف النهار پاورقى :
1 صفحه 44 .
صفحه : 266
حقيقى دانسته مى شود , و براى تا مدتى مقدار انحراف مغناطيسى آن افق و آفاق قريب بدان بدست مىآيد كما لا يخفى .
بدان كه در نماز استقبال كعبه واجب است كه قبله است , و معرفت به انحراف مغناطيسى در امر قبله اهميت بسزا دارد , به فرموده درست و استوار علامه حلى در منتهى[ : ( لو استقبل ببعضة الكعبة و خرج الباقى من بدنه عن المحاذاة لم تصح صلاته لانه مأمور بالاستقبال]( . . . و اگر وسوسه و دغدغه اى در اين موضوع روى آورد كه در سمت قبله تفوه به سهولت خطب شده است در درس پنجاه و هفتم[ ( دروس معرفة الوقت و القبلة]( به تفصيل در اين موضوع بحث و تحقيق نموده ايم .
آنچه كه مربوط به بحث ما درباره معرفت به قطب مغناطيسى زمين و انحراف قطب مغناطيسى است , همين قدر كه تحرير كرده ايم كفايت است , جز اين كه به عنوان مزيد استبصار بعضى از مطالب تاريخى و غيره را در امر قطب مغناطيسى و قطب نما به عرض مى رسانيم :
در دائرة المعارف فريد وجدى آمده است كه[ : ( حار العلماء فى ادراك كنه القوة المغناطيسية]( . ( 1 )
10 قطب نماى بحرى يا ملاحى را اكثر اوقات ملاحان و ناخدايان در دريا استعمال مى كنند , و طرق بحر را شرقا و غربا و شمالا و جنوبا از او تشخيص مى دهند .
كريستف كلمب با كمك يك قطب نما كه از يك عقربه مغناطيسى شناور بر روى آب تشكيل شده بود , سفر دريايى خود را آغاز كرد .
ناخدا را به تازى ملاح و فلاح و ربان گويند . در حديث شانزدهم باب هفتاد و يكم كتاب حجت كافى به اسنادش روايت كرده است[ : ( عن فيض بن
پاورقى :
1 جلد 9 , ط 1 مصر , صفحه 282 .
صفحه : 267
المختار , قال : انى لعند أبى عبدالله عليه السلام اذا أقبل ابوالحسن موسى عليه السلام و هو غلام , فالتزمته و قبلته , فقال ابو عبدالله عليه السلام : انتم السفينة و هذا ملاحها ]( . . . . ( 1 )
در جام جم گويد[ : ( اختراع قطبنماى ملاحى را اكثرى نسبت به[ ( فلوپو ]( مى دهند كه از اهل[ ( آلمافى]( است كه تخمينا در سنه هزار و سيصد و دو مسيحى , مطابق هفتصد و دو هجرى اختراع كرده است ( آلمافى جائى است در ايتاليا ) . و ديگران او را به اهل چين نسبت مى دهند كه در چين اختراع شده است .
و از قرارى كه جيلبرت حكيم در كتاب خود كه در بيان مگنت ( يعنى مغناطيس ) نوشته است چنان معلوم مى شود كه اختراع اين صنعت و اين علم در چين شده است , و از چين به اروپا[ ( مركوپولو]( نام سياحى كه از اهل ونيس است در سنه هزار و دويست و شصت مسيحى , مطابق ششصد و پنجاه و نه هجرى آورده است و غالبا تركيب و شكل اين آلت را به يك شكل و صورت مى سازند , و در بزرگى و كوچكى تفاوت دارد . و او شامل است از يك جعبه و قوطى برنجى يا چوبى كه در ته او كاغذ مجدولى مى چسبانند كه در آن كاغذ سى و دو نقطه قطب نما كشيده شده است . و در مركز اين قوطى و كاغذ عمودى نصب مى كنند كه سوزن و عقربه مگنتيك يعنى مغناطيس بدان عمود قرار گرفته است كه اشاره مى كند به جانب شمال با انحراف قليلى كه آن انحراف از قطب در امكنه مختلفه زياد و كم مى شود . و همچنين در يك مكان نيز در اوقات مختلفه اختلاف مى يابد , چنانچه در سنه هزار و ششصد و شصت مسيحى مطابق هزار و هفتاد و يك هجرى در لندن معين كرده اند كه مغناطيس درست بر نقطه شمال مى ايستاد , و از آن تاريخ تا اين زمان كه پاورقى :
1 اصول كافى معرب , ج 1 , ص 248 .
صفحه : 268
قريب به دويست سال است مغناطيس درجه به درجه به جانب مغرب ميل كرده است كه اكنون در لندن تقريبا بيست و چهار درجه ( 24 ) به جانب مغرب انحراف دارد . و اين اختلاف امر غريبى است كه تا كنون سبب او معلوم افكار حكماء و منجمين فرنگستان نشده است , ولى هميشه در اين خيالند كه به رأى رزين و عقل متين حل آن مشكل را كرده دامن مقصود را به كف آرند]( . ( 1 )
بيان[ : ( آن كه گفته است : در آن كاغذ سى و دو نقطه قطب نما كشيده شده است]( عدد سى و دو بدين سبب است كه به 12 درجه , 12 درجه , قسمت شده است كه سى تا 12 درجه 360 درجه است , و تقسيم محيط دائره به سى تا 12 درجه ناچار مستلزم سى و دو نقطه خواهد بود , فتبصر . و به اقسام گوناگون ديگر نيز مدرج كرده اند .
در ماده[ ( قطبنما]( از لغت نامه دهخدا در تاريخچه قطب نما آمده است كه[ : ( بطورى كه كريمرز استاد زبان فارسى و تركى دانشگاه ليدن در مقاله اى به نام جغرافيا و بازرگانى در سلسله مقالاتى به نام ميراث اسلام زير نظر سر تماس ارنولد نوشته است مى گويد :
هنگامى كه واسكو دوگاما پس از سياحت به دور آبهاى آفريقا در سال 1498 به سواحل شرقى آفريقا رسيد در آنجا ملاح عربى راه هند را به او نشان داد .
طبق آثار و منابع پرتقالى اين عرب صاحب يك نقشه دريايى بسيار خوب و آلات دريايى قابل ملاحظه اى بوده است . اين ملاح احمد بن مجيد نام داشت . و بنا به گفته مستربرتن چنين به نظر مى رسد كه افتخار ساختن قطبنما پاورقى :
1 جام جم , ط 1 , صفحه 35 و 36 .
صفحه : 269
نيز نصيب ابن مجيد گشته . گر چه به عقيده مستربرتن مخترع قطب نما ابن مجيد بوده است , ولى خود ابن مجيد در يكى از آثار خود مخترع قطب نما را حضرت داود ( داود پادشاه ) مى شمارد .
قطب نما را به انگليسى كمپاسCOMPASSE و به فرانسه بوسلBOUSSOLE و به عربى بوصله گويند . مشابهت اسمى ميان نام آن به فرانسه و عربى نويسندگان دائرة المعارف بريتانيكا را بر آن داشته كه قطب نما را از مخترعات اروپائيان بيانگارند , چه بوسل لغتى است ايتاليايى به معنى جعبه كوچك .
در ديكسيونر جغرافيايى دزبرى ذيل كلمه بوسل به نقل از ترجمه تاريخ ابوالفداء مى نويسد كه قطب نما در پايان قرن دوازدهم مسيحى در مشرق زمين مورد استفاده بوده است , و نظريات راجع به اين كه اروپائيان آن را اختراع كرده اند مردود مى داند .
در اهميت اين ابزار مى نگارد : ابزارى است كه تمام اكتشافات جغرافيايى به وسيله آن شده است . و قبل از آن دريانوردان از وسائل خيلى ابتدائى استفاده مى كرده اند . بطورى كه دريا نوردى اروپايى در كتاب تاريخ علوم عمومىHISTOIRE GENERALE DES SCIENCES نوشته است : با سه كلاغ در حوالى سواحل شمالى اروپا انجام مى يافته , به اين ترتيب كه آنها را پرواز داده و از امتداد مسير آنها رو به خشكى كشتى را رهبرى مى نموده اند .
مخترع واقعى قطب نما چينى ها بوده اند , و نام مخترع آن[ ( وانگ چن تو WANG TCHEN TO [( است , و آن عبارت بود از قاشق مغناطيسى كه روى صفحه ئى از برنج صيقلى قرار داشت]( .
در مجلد دوم دائرة المعارف محمد فريد وجدى در[ ( البوصلة]( آمده است [ :( يقال : ان الصينيين هم الذين اخترعوا البوصلة , و يقال : ان مخترعها
صفحه : 270
هم العرب]( . ( 1 )
و در مجلد اول آن در ماده[ ( الابرة]( آمده است[ : ( الابرة فى علم الطبيعة هى الابرة المغناطيسية . و هى على شكل معين كثير الاستطالة , مركبة على محور من وسطها و متحركة على سطح افقى . و هى متى تركت و نفسها مالت من الشمال الى الجنوب فاذا حولت من هذا الموضع عادت اليه بعد عدة ذبذبات و هى خاصية ثمينة جدا فى هدايتنا دائما الى النقطة الشمالية مهما كان المكان الذى نحن فيه , و عليه تأسست البوصلة . كان الاقدمون يعتقدون أن ميل الابرة المغناطيسية هو من الجنوب الى الشمال و لكن البحرى الشهير كريستوف كولومب فى رحلته لاكتشاف آمريكا بين خطأ هذا القول , و كان ذلك سنة 1493 .
الابرة المغناطيسية تتحول تحولا منتظما بحسب البعد أو القرب من القطبين , و قد عنى العلماء بتحقيق درجات هذا الميل حتى اصبح الاهتداء بالابرة المغناطيسية فى متاهات البر و البحر من أيسر الامور على صغار الملاحين]( . ( 2 )
ترجمه آن به صورت خلاصه اين است كه : برخى گفته اند اختراع قطب نما از چينيان است , و برخى گفته اند از عرب است . ابره ( سوزن , عقربه ) در علم طبيعى سوزن و عقربه مغناطيسى است كه بر شكلى معين دراز كه وسط آن بر محورى سوار و استوار و بر سطح افقى متحرك است , چون آن را به حال خود رها كنند به سوى شمال و جنوب مى ايستد , و اگر او را از آن حالت برگردانند پس از چندبار آمد و شد به همان حالت طبيعى نخستين به سوى شمال و جنوب مى ايستد . و اين خاصيتى ارزشمند است كه هر كجا باشيم ما را به سوى شمال راهنمايى مى كند . و قطبنما بر اين
پاورقى :
1 ط 1 مصر , صفحه 408 .
2 صفحه 9 و 10 .
صفحه : 271
اساس بنا نهاده شده است .
پيشينيان بر اين عقيدت بودند كه ميل ابره مغناطيسى از جنوب به شمال است , ولكن دريانورد شهر كريستف كلمب در سفر كشف آمريكا در سنه 1493م خطاء آن عقيدت را آشكار كرد . ابره مغناطيسى به حسب بعد و قرب نسبت به قطبين تحول مى ي ابد , و علماء به تحقيق درجات ميل آن را ( يعنى زاويه انحراف را ) به حساب آورده اند , چنان كه در بر و بحر از ابره مغناطيسى هدايت مى شوند .
پى ير روسوPIERRE ROUSSEAU فرانسوى در كتاب[ ( تاريخ صنايع و اختراعات]( ترجمه آقاى حسن صفارى گويد :
[ ( دريانوردى در قرون وسطى و قطب نما , وقتى كه ساحل دريا از نظر محو مى شود , مسلما ديگر دريانوردى با وسايل تجربى حركت در امتداد ساحل امكان پذير نيست و بايد از روشهاى علمى استفاده كرد , تا اينكه گويد : اگر ملاحان براى مسافرتهاى دور دست خود راهنماى بزرگى همچون قطب نما در دست نداشتند هرگز جرأت دور شدن از سواحل درياها را نمى كرده اند . با ذكر نام قطبنما بار ديگر با اختراعى مواجه مى شويم كه تا پيدايش مدارك مخالفى , كشور چين مى تواند اولويت در اختراع آن را به خود منسوب سازد .
چنان كه مشهور است حتى در زمان سلطنت سلسله تسنTSIN 419 265 در اين مملكت براى يافتن سمت جنوب از عقربه مغناطيس در ارابه هاى مغناطيسى استفاده كرده بودند . و آن عبارت از ارابه اى بود كه مجسمه كوچكى بر آن قرار داشت كه مى توانست در حول محور قائمى حركت كند و در داخل آن آهنربائى تعبيه كرده بودند بطورى كه آدمك مزبور
صفحه : 272
تحت تأثير آن بطور خودكار همواره متوجه سمت جنوب مى شد . طبق نظر مارك بلوكMARC BLOCH و بسيارى مورخين ديگر امروزه چنين به نظر مى رسد كه اختراع قطبنماى واقعى را بايد به[ ( نورمان]( ها نسبت داد . اين قوم از سال 874 ميلادى جزيره[ ( ايسلاند]( را مستعمره خود ساختند و جزيره[ ( گروئنلندGROENLAND را در سال 932 ميلادى كشف كردند , و پنج قرن قبل از كريستف كولومب يعنى در حدود سال 1000 در سواحل آمريكا پياده شدند . اگر اين قوم از خواص عقربه مغناطيسى استفاده نمى كردند پس چگونه توانستند چنين كار مهمى را انجام دهند و هزاران كيلومتر راه در درياها طى نمايند , و از همه مهمتر با چه وسائلى موفق شدند كه به نقطه عزيمت خويش بازگشت كنند ؟
در هر صورت قدر مسلم آن است كه اولين بارى كه در مدارك موجود اروپايى از قطبنما گفتگويى مى شود مربوط به سال 1200 ميلادى براى كشور فرانسه , 1207 براى انگلستان , و 1213 براى ايسلاند است . اين قطبنما كاملا بدوى بود و از پركاهى تشكيل مى شد كه عقربه مغناطيس بر آن قرار داشت و مجموعه آنها را روى طشتك آب مى گذاشتند .
در سال 1269 اصلاح عمده اى به وسيله[ ( پى ير دوماريكورDE MARICOURT PIERRE از اهل فرانسه در آن به عمل آمد . عقربه مغناطيسى را بر محورى قرار داد و مجموعه آنها را در جعبه اى گذاشت و روى آن سرپوش شفافى قرار داد . اين سرپوش داراى درجات و تقسيم بنديهايى بود و عضاده اىALIDADE نيز روى آن گذاشته بودند , دستگاه جديد همان است كه امروزه عرفا قطبنما ملاحان ناميده مى شود , اين دستگاه بعد از اين دريانوردان را به مؤثرترين وجهى در داخل درياها راهنمايى مى كرد و آنان را مجاز مى داشت كه به سوى مجهولات روى آورند و در واقع اكتشاف آن , دوران مسافرتهاى بزرگ دريايى را افتتاح
صفحه : 273
كرد]( . ( 1 )
در دائرة المعارف فارسى ياد شده مصاحب , در تاريخچه قطبنما آمده است كه[ : ( بدرستى دانسته نيست كه در چه زمان و در چه مكان كشف شد كه يك عقربه مغناطيسى كه بتواند به آزادى در صفحه افقى حركت كند در امتدادى نزديك به امتدادج ل ( جنوب و شمال ) قرار مى گيرد . بعضى اين اكتشاف را به چينى ها نسبت داده اند .
روايتى هست كه امپراطور هوانگ تىTI ـHWANG كه در 2634ق م مى زيست , ارابه اى ساخت كه به وسيله ميدان مغناطيسى زمين در جهت جنوب حركت مى كرد , وبه راهنمايى آن در هواى غبار آلود لشكر خود را به جانب دشمن رهنمون شد .
همچنين گويند ماركوپولو ( 1254 ؟ 1324 ؟ ) سياح معروف ايتاليايى در بازگشت از سفر چين قطبنمايى همراه آورده بود .
بعضى معتقدند كه مسلمانان قطبنما را از چينى ها اخذ كردند , و به وسيله آنان به اروپا وارد شد . ظاهرا مسلمانان مشرق زمين به وسيله دريانوردان چينى با قطبنما آشنا شدند ( بين درياى چين جنوبى و بنادر خليج فارس و غيره رفت و آمد فراوان بود ) و در آغاز اسم خاصى براى آن نداشتند . و از آنجا قطبنما به سوريه و بنادر درياى مديترانه در اروپا رسيد . در جهتيابى با قطبنما , مسلمانان نوكى از عقربه را كه متوجه جنوب است به كار مى بردند , چون مكه درج ( جنوب ) اغلب اماكن سوريه است , اين جهت همان جهت قبله در آن اماكن مى باشد .
از اشارتى كه در سياحتنامه هاى مسلمانان در قرن 9م آمده است بعضى احتمال داده ان د كه استعمال قطبنما در آن زمان نزد آنان متداول بوده پاورقى :
1 ط 1 , صفحه 153 156 .
صفحه : 274
است . از اين گذشته قديمى ترين متنى كه مسلما در آن اشاره به قطبنما آمده است از عوفى است كه در باب بيستم از قسم چهارم جوامع الحكايات ( 1 ) در ذكر اشياء عجيب مى گويد :
مؤلف اين مجموع مى گويد كه وقتى من در دريا نشسته بودم , ناگاه بادى صعب از مكمن امر غيب برخاست , و ابرى سياه روى هوا را بپوشيد , و افواج امواج متراكم و متلاطم گشت , و دريا در جوش آمد , و اهل كشتى در خروش آمدند , و معلم كه دليل بود راه غلط كرد , در حال آهنى مجوف برون آورد بر هيئت ماهى , و آن را در طاسى آب انداخت و بگردانيد , و بر سمت قبله ساكن مى شد , و دليل بر آن سمت رفتن گرفت . و بعد از آن تعرف آن حال كردم , گفتند كه خاصيت سنگ مغناطيس است كه چون او را به قوت در آهن مالى چنان كه اثر او بر آهن بماند , آن آهن جز بر سمت قبله نايستد . و چون اين معنى امتحان كردم چنان بود . و كيفيت اين خداى داند و هيچ عاقل بر سر آن نرسد]( .
در كتابى به نام كنز التجار 640 ه.ق از مؤلفى به نام قبجقىQABAJAQI شرح كاملى از قطبنما و استعمال آن در مديترانه آمده است . دريانوردان مسلمان قطبنما را بوصلهBUSSOLA مى خواندند كه مأخوذ از بوسولاBUSSOLA ( نام ايتاليايى قطبنما ) است . اما به گفته جورج پرسى بجرJORJ PERSI BAJER 1815 88 مستشرق انگليسى و مؤلف يك لغتنامه انگليسى به عربى , نام بوصله در ميان ملاحان درياى مديترانه متداول بوده و به ندرت در درياهاى مشرق به كار مى رفته است , در بحر احمر , قطبنما را بيت الابرة ( خانه سوزن[ ( عقربه]( ) و در خليج فارس آن را قبله نما مى خواندند .
پاورقى :
1 625 ه.ق , 1228 ب م ) .
صفحه : 275
شايد بتوان گفت كه نخستين خبر موثق از استعمال قطب نما از چين ( ح1100 ) از عالم اسلام 1288 و از اسكانديناوى ح 1250 است , و نخستين خبر موثق از استعمال آن در اروپاى غربى از 1187 مى باشد . البته در همه اين نواحى ممكن است استعمال قطبنما از پيش از تواريخ مذكور سابقه داشته باشد .
در قطبنماهاى اوليه قطعات كوچك مغناطيس طبيعى ( مانيتيت ) به كار مى رفت كه آن را به وسيله ريسمانى مىآويختند , يا بر قطعه اى از چوب يا چوب پنبه كه بر آب شناور بود قرار مى دادند . بعد از اكتشافات اين كه عقربه هاى آهنى را مى توان به وسيله مالش با مغناطيس طبيعى آهنربا كرد استعمال سنگهاى مغناطيسى طبيعى منسوخ شد .
پيشينيان به تفاوت شمال مغناطيسى و شمال جغرافيايى واقف نبودند . و چنين مى پن داشتند كه عقربه قطبنما هميشه متوجه به شمال قرار مى گيرد . در قرن 15م معلوم شد كه عقربه قطبنما متوجه شمال واقعى نيست , بلكه با نصف النهار جغرافيايى زاويه اى تشكيل مى دهد ( بعضى مدعى هستند كه چينى ها در اواخر قرن 11م به اين اختلاف واقف بودند ) .
اين كه يك ميله مغناطيسى در همه نقاط زمين در امتداد مشخصى قرار مى گيرد حاكى از اين است كه زمين داراى خاصيت مغناطيسى است . هر نقطه از سطح زمين را كه در آنجا ميدان مغناطيسى زمين امتداد قائم دارد يك[ ( قطب مغناطيسى زمين]( نامند . مهمترين آنها دو نقطه اند كه بالاخص آنها را[ ( قطبين مغناطيسى زمين]( مى خوانند . از اين دو نقطه , آن را كه در نيمكره شمالى است قطب شمال مغناطيسى , و آن را كه در نيمكره جنوبى است قطب جنوب مغناطيسى مى نامند . ( بر طبق قاعده جذب و دفع قطبهاى مغناطيسى , آن قطب مغناطيسى زمين را كه در نيمكره شمالى است بايد قطب جنوب مغناطيسى , زمين خواند , زيرا قطب شمال عقربه هاى صفحه : 276
مغناطيسى را جذب مى كند . مع ذلك , معمولا قطبهاى مغناطيسى زمين را بر حسب موقعيت جغرافيايى آنها شمالى يا جنوبى مى خوانند ) . محل قطبهاى مغناطيسى زمين در طى ازمنه ى زمين شناسى تغيير يافته است . وضع قطب شمال مغناطيسى نخستين بار در 1831 به وسيله سرج . ك . راس , در موضعى با مختصات جغرافيايى 51 70 عل ( = عرض شمالى ) و 96 46 طغ ( طول غربى ) معين شد . در 1948 در موضعى با مختصات جغرافيايى 73 عل و 100 طغ در جزيره پرينس آوويلز ( كانادا ) تخمين گرديد , و در 1960 موضع تخمينى آن داراى مختصات ح 75 عل و 101 طغ بود .
نخستين كسانى كه به قطب جنوب مغناطيسى زمين رسيدند ( 1909 ) سرت . و . ا . ديويد و سرد . ماسن بودند , كه وضع آن را در جنوبگان در موضع احتمالى 25 72 عح و 16 155 طش تخمين كردند . در 1960 موضع تخمينى آن نزديك 67 عج و 143 طش بوده است . از اين خاصيت كه يك عقربه مغناطيسى كه در حركت آزاد است در امتداد ميدان مغناطيسى زمين قرار مى گيرد در جهت يابى استفاده مى شود]( . ( 1 )
تنبيه : دانسته شد كه زمين داراى خاصيت مغناطيسى است , و هر نقطه از سطح زمين را كه در آنجا ميدان مغناطيسى زمين امتداد قائم دارد يك قطب مغناطيسى زمين نامند . و قطب را اهميتى است كه خاصيت مغناطيسى در آن متمركز يا اشد است , چنان كه استعمال قطب در موارد و موضوعات ديگر نيز مفيد همين معنى است .
و نيز دانسته شد كه بنابر قاعده جذب و دفع قطبهاى مغناطيسى آن قطب مغناطيسى زمين را كه در نيمكره شمالى است بايد قطب جنوب پاورقى :
1 دائرة المعارف فارسى , ط 1 , صفحه 2063 2065 .
صفحه : 277
مغناطيسى زمين خواند , زيرا قطب شمال عقربه هاى مغناطيسى را جذب مى كند , لذا مى بينيد كه در كتب مربوطه مى گويند قطب شمال مغناطيسى در نزديكى قطب جنوب جغرافيايى و قطب جنوب آن در نزديكى قطب شمال جغرافيايى قرار دارد . و گاهى هم مراعات اين اصطلاح خاص نشده است و هر يك از قطب مغناطيسى به اسم قطب جغرافيايى هم جوارش نام برده شده است . و ديگر اين كه مقدار مختصات جغرافيايى اين دو قطب مغناطيسى اعنى مقدار طول و عرض جغرافيايى آن دو در كتب مربوطه مختلف است و بر يك مقدار ثابت ضبط نشده است , ظاهرا اين اختلاف بايد به علت نوسان ميدان قطب مغناطيسى زمين بوده باشد كه گفته آمد . غرض ما در اين تنبيه توجه بيشتر به اين چند مطلب ياد شده در پيرامون قطب مغناطيسى بوده است كه به رشته نوشته در آمده است .
در ماده قطبنما از لغت نامه آمده است كه :
اساس علمى استفاده از قطب نما : ميدان مغناطيسى زمين ميدانى است كه اطراف كره زمين بدون وجود هر گونه آهنربا يا جريان الكتريك وجود دارد .
ميدان مغناطيسى زمين را مى توان به ميدان يك آهن ربا تشبيه كرد كه قطب شمال در نزديكى قطب جنوب جغرافيايى , و قطب جنوب آن در نزديكى قطب شمال جغرافيايى قرار دارد .
مختصات جغرافيايى اين دو قطب عبارتند از : عرض شمالى 70 , طول غربى 40 96 , عرض جنوبى 20 73 , طول شرقى 140 .
اين دو نقطه در شمال و جنوب مغناطيسى امتداد ميدان مغناطيسى را در هر نقطه به وسيله دو زاويه كه به ميل و انحراف موسوم اند تعيين مى كند . انحراف زاويه اى است كه تصوير افقى ميدان با نصف النهار جغرافيايى صفحه : 278
تشكيل مى دهد . انحراف ممكن است شرقى يا غربى باشد . ميل زاويه اى است كه ميدان مغناطيسى با سطح افقى تشكيل مى دهد . چنانچه ميدان به سمت زير سطح افقى متوجه باشد ميل را مثبت , و چنانچه به سمت بالاى آن متوجه باشد ميل را منفى گويند .
ميل و انحراف يك نقطه از سطح زمين در تمام مواقع يكسان نيست و تغيير مى كند , بعضى از اين تغييرات منظم و دائمى هستند و پاره اى اتفاقى . چون ميل و انحراف نقاط مختلف زمين را تعيين كرده , نقاطى را كه داراى ميل يا انحراف مشتركند به هم وصل كنيم دو رشته منحنى به نام منحنى هاى ايزوكلينISOCLINES به معنى منحنى با ميل مساوى يا هم ميل , وايزگن ISOGONES به معنى منحنى با انحراف مساوى يا با هم انحراف بدست مىآيد . به وسيله چنين نقشه اى مى توان وضعيت مغناطيسى مناطق مختلف را نمايش داد . چنانچه نقشه هاى معرف مقدار انحراف نقاط مختلف كره را همراه داشته باشيم به وسيله يك عقربه مغناطيسى مى توان جهات يابى و راه خويش را پيدا كرد , و اين اسباب همان قطب نما است .
حاصل اينكه چنانكه يك ميله مغناطيسى را ميدان مغناطيسى است , مشابه آن زمين نيز داراى يك ميدان مغناطيسى است كه حاصل از يك ميله فرضى عظيم مغناطيسى است كه محور آن از مركز زمين مى گذرد . اين ميله مغناطيسى فرضى كرده زمين را در دونقطه به نام قطبهاى مغناطيسى , بدان مختصات جغرافيايى كه گفته آمد , قطع مى كند , و در حقيقت قطبين به معنى دو انتهاى محور هر چيز است از قبيل : قطبين كره , قطبين زمين , قطبين آهن ربا و نظائر آنها .
و منشأ ميدان مغناطيسى زمين مانند ديگر اسرار طبيعت و كلمات وجودى كتاب هستى است كه فهم بشر از ادراك كنه آن قاصر و عاجز است , صفحه : 279
و با جستجوها و كاوشها در قرون متمادى به پاره اى از احكام آنها آگاه مى گردد , چنان كه فرمودند[ : ( الحكمة هى العلم باحوال اعيان الموجودات على ما هى عليه فى نفس الامر بقدر الطافة البشرية]( .
حال كه دانستيم قطبين مغناطيسى زمين با قطبين جغرافيايى آن منطبق نيستند , در تصوير زاويه انحراف مغناطيسى گوئيم :
در اين شكل فرض شود ا قطب شمال جغرافيائى , و ب قطب شمال مغناطيسى ( كه بنابر قاعده جذب و دفع قطبهاى مغناطيسى , قطب جنوب مغناطيسى زمين است ) و ح قطب جنوب جغرافيايى و د قطب جنوب مغناطيسى ( كه بنابر قاعده ياد شده , قطب شمال مغناطيسى زمين است ) و هر يك ازه و و عقربه مغناطيسى قطبنما كه در جهت قطب مغناطيسى قرار گرفته اند , و هر يك از دو زاويه اه ب اوب زاويه انحراف مغناطيسى دو نقطه ه و و است . و دانسته شده است كه انحراف مغناطيسى در جائى شرقى و در جايى غربى و در جايى صفر است كه انحراف منتفى است و لا جرم دو خط اه ب ه با هم منطبق و متحد خواهند بود . وح ط محور مغناطيسى , و رى محور چرخش مغناطيسى .
اين زاويه انحراف در هر نقطه اى بر روى زمين مشخص شده است , و با توجه و آگاهى به اندازه زاويه انحراف مغناطيسى , امتداد شمال و جنوب جغرافيايى را كه خط زوال يعنى خط نصف النهار كه در سطح دائره نصف صفحه : 280
النهار است و عمود بر خط مشرق و مغرب خواهد بود , در هر نقطه بر روى زمين از قطبنما به خوبى مى توان مشخص كرد .
انحراف مغناطيسى با ابزارى به نام انحراف سنج مغناطيسى اندازه گيرى مى شود . شدت ميدان مغناطيسى با واحدى به نام گاوسGAUSS بيان مى شود . كارل فريدريش گاوس رياضيدان و منجم آلمانى واحدى براى القاى مغناطيسى پيشنهاد كرد كه به نام وى ناميده شد . ( 1 )
تبصره : در معرفى[ ( قبله نماى مغناطيسى]( چنان كه دانسته شد با آگاهى به اندازه زاويه انحراف مغناطيسى هر نقطه بر روى خط نصف النهار واقعى را مى توان تحصيل كرد , و پس از آن خط سمت قبله را به دست آورد , پس اگر قبله نماى مغناطيسى كه در آن زاويه انحراف مغناطيسى منظور شده است در دست باشد خط سمت قبله را به آسانى مى شود مشخص كرد . بدان كه اصرار و ابرام ما در عدم اعتماد به قطب نما , مربوط به قطبنماهاى معمولى و قديمى است كه عقربه آنها به سمت قطب مغناطيسى زمين قرار مى گيرد , و با اين خط سمت مغناطيسى با توجه به مقدار درجات انحراف مكه از جنوب يا شمال , خط سمت قبله مشخص نمى شود , زيرا كه آن درجات از جنوب و شمال جغرافيايى است نه مغناطيسى . مثلا ما را قطبنمايى است به نام[ ( آيينه گيتى نما]( كه وصف آن در درس[ 95 ( دروس هيئت و ديگر رشته هاى رياضى]( گفته آمد , درجات انحراف بسيارى از بلاد در درون و بيرون آن حك شده است كه پس از قرار عقربه قطبنما بدان مقدار از نقطه جنوب يا شمال به سوى مغرب يا مشرق , نقطه سمت قبله و خط سمت آن خواهد بود , و حال اين كه دستورى ناتمام است زيرا كه عقربه
پاورقى :
1 دائرة المعارف فارسى مصاحب در لغت گاوس , صفحه 2363 و 2364 . صفحه : 281
قطبنما به سمت قطب مغناطيسى است نه به سمت قطب جغرافيايى , و چه بسيار از بلاد و نقاط كه داراى زاويه انحراف مغناطيسى بوده باشند , و قطب شمال مغناطيسى متجاوز از يكهزار ميل در جنوب قطب شمال جغرافيايى از آن فاصله دارد , و محل فعلى آن تقريبا در 73 درجه عرض شمالى و صد درجه طول غربى گرينويچ واقع شده است كه در نتيجه در نقاط مختلف زمين انحرافاتى به مقدار صفر تا 180 درجه شرقى يا غربى بين دو جهت جغرافيايى و مغناطيسى موجود است . در تهران در محلى با طول جغرافيايى 9 / 22 51 و عرض جغرافيايى 2 / 44 35 مقدار ميل مغناطيسى 9 / 46 3 به طرف مشرق و يا در حدود 4 درجه شرقى اندازه گيرى شده است .
و بايد توجه داشت كه علاوه بر ميل مغناطيسى عوامل ديگر نيز از قبيل انواع فلزات و همچنين معادن زير زمينى در انحراف عقربه مغناطيسى تأثير بسزا دارند .
قبله نماى رزم آرا : آوازه قبله نماى رزم آرا را همه شنيده ايم و آن را مى شناسيم و به نحوه استفاده از آن آگاهيم .
تيمسار سرتيپ حسينعلى رزم آرا رحمة الله عليه در اول ارديبهشت ماه هزار و سيصد و پنجاه و شش هجرى شمسى شخصا به تنهايى در قم به ديدارم آمد , و يك عدد قبله نما كه از كارهاى بسيار گرانقدر آن شادروان زنده ياد است با برخى از آثار قلمى ديگرش را برايم به هديه آورده بود , پس از آن من نيز روزى راهى تهران شدم و به ديدارش رفته ام كه چه گشاده روئى و تازگيها و مهمانوازى بسزائى بنمود . حقا او را مسلمانى معتقد و دانشمندى متواضع و منصف و خوش محضر يافتم .
در جلسه قم , مسائلى چند در پيرامون موضوعات گوناگون هيوى پيش آمد , دليل برخى از آنها را طلب كرد , ما هم ماخذى از تراث علمى صفحه : 282
علماى دين و مصادرى از كتب دانشمندان پيشين را به حضورش عرضه داشته ايم , كه بسيار شكفتگى از خود نشان داد , و همى ابتهاج و انبساط مى نمود , و از من خواست كه خوب است اين حقائق و معارف با شرح و بسطى در دست دانشمندان و انديشمندان قرار گيرد . از ذكر جميل و وصف كمالش به همين چند سطر اكتفا مى كنيم .
غرض اين كه : در قبله نماى رزم آرا كه در سال 1331 ه.ش عرضه شده است به نص گفتارش چنان كه در رساله مربوطه به قبله نما نيز به قلم آورده است[ : ( نتيجه استخراج قبله هر شهر را با انحراف مغناطيسى شهر مزبور با در نظر گرفتن شرقى يا غربى بودن انحراف تركيب و نتيجه در ساختن اين قبله نما بكار رفته است]( .
بنابراين تعيين سمت قبله هر شهر كه انحراف مغناطيسى نيز در آن ملحوظ شده است بى دغدغه و موجب اطمينان خاطر است , ولكن بايد توجه داشت كه انحراف مغناطيسى داراى تغييرات ساليانه بلكه روزانه مى باشد , لذا چنان كه علماى رصد در تجديد ارصاد و تدوين زيجات به وفق رصد جديد اهتمام دارند بايد در هر چند سالى قبله نما نيز تجديد شود , و انحراف جديد مغناطيسى در آن اعمال گردد , و علت احتياج به تجديد ارصاد و تدوين ازياج را در[ ( دروس هيئت و ديگر رشته هاى ر ياضى]( بيان كرده ايم . صفحه : 283
نقشه مغناطيسى جهان و خطوط هم ميل مغناطيسى :
در اين شكل كه نقشه مغناطيسى زمين در 1965م است , خطوط هم ميل مغناطيسى كه شرحش در پيش گفته آمد , نشان داده شده است . نقشه مغناطيسى زمين در 1965م
شكل 2
امروز جمعه 7 رجب 1413 ه.ق , و 11 ديماه 1371 ه.ش , برابر با اول ژانويه آغاز سال 1993 ميلادى است كه در حدود 28 سال از زمان اين نقشه مى گذرد , و لا جرم با انحراف مغناطيسى فعلى زمين تفاوت دارد , و ما به عنوان نمونه اى از خطوط هم ميل مغناطيسى , آن را از كتاب[ ( كاربرد علوم صفحه : 284
در قبله يابى]( نقل كرده ايم .
در اين نقشه طول بلاد از دو جهت تا 180 درجه مدرج است , بدان گونه كه در آغاز درس 45 كتاب[ ( دروس هيئت و ديگر رشته هاى رياضى]( و ديگر دروس قبل و بعد آن گفته آمد . و عرض بلاد از دو طرف تا 90 درجه مدرج است كه از درس]( 30 )] تا]( 40 )] كتاب ياد شده به طور مستوفى تحرير و تقرير كرده ايم .
حرفE در نقشه علامتEAST ) = ايست ) است يعنى شرق . و حرفW علامت WEST = وست , يعنى غرب .
آگاهى و آشنايى به قطب مغناطيسى و تميز آن از قطب جغرافيايى , و كاربرد قطبنما و قبله نما حاصل شده است كه در حد كفايت است , بحث را به يك تبصره و فذلكه و خاتمه , خاتمه مى دهيم .
اما تبصره : رصدى بزرگ و حكيم رياضى نامور مولى ابوالقاسم غلامحسين بن مولى فتح محمد كربلايى جونپورى شيرازى در عنوان جداول اطوال و عروض از زيج بهادر خانى فرمايد :
[ ( آنچه فى زماننا هذا در دفاتر قدماء ارقام اطوال و عروض بلدان يافته مى شود اكثر آن مختلف است كه غايت تفاوت اختلاف تقريبا به دو درجه مى رسد]( . ( 1 )
غرض ما اين است كه بايد به گفته يك رصدى صاحب زيج كه غايت تفاوت اختلاف ارقام اطوال و عروض بلدان در دفاتر قدماء تقريبا به دو درجه مى رسد توجه بسزا داشت و جدا در دفتر خاطر نگاشت . و ما نيز در پايان درس[ 82 ( دروس هيئت و ديگر رشته هاى رياضى]( بدان آگاهى داده ايم . پس اگر اختلاف بيش از اندازه ياد شده ديده شده است , اشتباه و پاورقى :
1 ط 1 , صفحه 392 .
صفحه : 285
سهو از كاتب است نه از اعمال رصدى . مثلا در يك دفترى طول بلدى به حروف جمل[ ( له]( درجه است , و در ديگرى[ ( كه]( درجه , كه ده درجه تفاوت است و بى گما ن نادرست است , يا[ ( كه[ [( ( له]( شده است و يا به عكس , و هكذا نظائر آن دو , فتبصر و تدبر جدا .
اگر بخواهيم با دائره هنديه مثلا در قم سمت اصفهان را كه شهر همسايه قم است تحصيل كنيم و به اندازه يك درجه غربى در عمل خبط روى آورد , و بر خط سمت يك درجه خبط پيش برويم , ناگاه مى بينيم از همدان سر بدر آورده ايم , تا چه رسد به اختلاف بيشتر .
يك درجه تحريف مانند يك نقطه تصحيف است : گركانى در ابدع البدايع آورده است كه مردى را ديدند گريان , از سبب پرسيدند , گفت : امروز با كنيزكان قدرى دوغ خورده ام , از آن پس قرآن تلاوت كردم تا اين آيه[ : ( فاعتزلوا النساء فى المخيض ]( ( باخاء ) .
و ديگرى گفت كه پيغمبر عسل را در روز آدينه همى دوست داشت , معلوم شد غسل را تصحيف كرد .
اما فذلكه بحث :
1 قطبنما را به تازى بوصله و حك گويند و به فرانسوى بوسلBOUSSOLE گويند .
2 قطبنما در حقيقت نماينده جهت قطب مغناطيسى زمين است , نه جهت قطب جغرافيايى آن .
3 زمين را قطب شمال و جنوب جغرافيايى است كه دائره نصف النهار هر نقطه بر و بحر , و خط نصف النهار در سطح آن كه خط زوال و خط شمال و جنوب است , از آن دو قطب جغرافيايى مى گذرند , و اين دو قطب ثابت اند .
4 زمين را قطب شمال و جنوب مغناطيسى نيز هست كه بر جاى صفحه : 286
خود ثابت نيستند , بلكه آنها را ميدان حركت مغناطيسى است . 5 بر اثر ميدان چرخش و نوسان قطب مغناطيسى , عقربه قطبنما گاهى با خط شمال و جنوب كه خط نصف النهار است مطابق است كه هر دو يك خط در سطح دائره نصف النهارند , و گاهى با آن تقاطع مى كند , و زاويه انحراف قطب مغناطيسى از قطب جغرافيايى روى مىآورد .
6 زاويه انحراف مغناطيسى هر نقطه بر روى زمين بر اثر چرخش و نوسان قطب مغناطيسى , به مرور ايام تغيير و تبديل مى يابد .
7 علاوه بر ميل مغناطيسى زمين , عوامل ديگر نيز از قبيل انواع فلزات و همچنين معادن زير زمينى در انحراف قطب مغناطيسى تأثير بسزا دارند . 8 قطب شمال مغناطيسى متجاوز از يكهزار ميل در جنوب قطب شمال جغرافيايى از آن فاصله دارد , و محل فعلى آن تقريبا در 73 درجه عرض شمالى , و صد درجه طول غربى گرينويچ , در جزيره پرينس آوويلز ( كانادا ) به تخمين واقع شده است , كه در نتيجه در نقاط مختلف زمين انحرافاتى به مقدار صفر تا 180 درجه شرقى يا غربى بين دو جهت جغرافيايى و مغناطيسى موجود است .
9 پيشينيان از قطب مغناطيسى زمين و زاويه انحراف مغناطيسى عقربه قطبنما آگاهى نداشتند , و بر اين عقيدت بودند كه ميل عقربه مغناطيسى قطبنما هميشه از جنوب به شمال است , پس هنگامى كه عقربه قطبنما بر خط شمال و جنوب ايستاده است براى تعيين سمت قبله بايد زاويه انحراف مغناطيسى را نيز منظور و معمول داشت , و اين زاويه انحراف در هر نقطه اى بر روى زمين مشخص شده است .
10 قطبنما را از قبله نما كه در اين زاويه انحراف مغناطيسى رعايت شده است , بايد تميز داد .
صفحه : 287
اما خاتمه : اين كه مرحوم تيمسار سرتيپ حسينعلى رزم آرا در كتابچه اى كه به نام[ ( قبله نماى رزم آرا]( در دستور استفاده از[ ( قبله نماى مغناطيسى]( كار خودش بيان كرده است براى مزيد استبصار آن را نقل مى كنيم , و آن اين كه : بسم الله الرحمن الرحيم
قبله نماى مغناطيسى 1 مقدمه :
قبله شناسى از مقدمات نماز بوده , بر هر مسلمانى شناختن سمت كعبه از مكان خود در محضر و سفر لازم است بدين لحاظ علماى عاليقدر هيئت و نجوم در قديم و سنوات اخير و از شيخ بهائى عليه الرحمة تا مرحوم سرتيپ مهندس عبدالرزاق بغايرى براى استخراج قبله مساعى دقيقى به عمل آورده و قبله بلاد را نسبت به جهات جغرافيايى تعيين كرده اند كه براى يافتن قبله هر محل بايستى قبلا جهات يابى كرد ولى اين امر هميشه و براى همه كس به سهولت و سرعت مقدور نيست , مثلا مسافرى كه به يكى از شهرهاى خارج كشور يا اماكن جديدى برسد و بخواهد فورا نماز بخ واند نمى تواند دستور قبله يابى را بطورى كه در كتب قديمه يا تقاويم بشرح ذيل صفحه درج شده و صحيح است فورا اجرا نمايد . ( 1 )
پاورقى :
1 دستور قديم قبله يابى :
براى سهولت طالبين دستور مى دهم كه انحراف قبله هر شهرى را كه خواهند دايره بر زمين مسطح رسم كنند و بر مركز آن كه وسط حقيقى است شاخصى نصب نمايند تا دو فايده بخشد , يكى آن كه چون سايه معدوم شود يا به منتهاى كمى رسد به حسب آفاق وقت زوال است , ديگر آن كه بر سطح آن دايره دو خط عمودى رسم كنند كه در نقطه مركز با هم تقاطع كند بطورى كه يكى از آن دو خط امتداد سايه شاخص باشد كه از دو طرف تا محيط دايره رسد و خط ديگر از وسط اين خط دو مركز دايره كشيده شود تا به محيط دايره منتهى شود كه دايره را به چهار قسمت متساوى نمايد و به چهار محيط دايره منتهى شود پس نقطه طرف طلوع آفتاب را مشرق و نقطه مقابل آن را مغرب دانند و اگر خود به جاى شاخص بايستد و نقطه مشرق را به دست راست خود قرار دهد نقطه پيش رويش شمال و پشت سرش نقطه جنوب است . پس بين هر دو نقطه را نود قسمت كرده , خط بكشد هر خط درجه مى شود , آن وقت انحراف قبله آن شهر را از جدول اين تقويم پيدا كرده ببيند چند درجه است به همان اندازه از نقطه جنوب شماره كند تا خط قبله معلوم شود .
صفحه : 288
اين دستور قديمى طبق اصول علمى بوده ولى انجام آن براى همه كس و در همه حال و به سرعت مقدور نبوده , كسانى كه هندسه ندانند نمى توانند از آن استفاده كنند .
بنده سابقا در موقع مسافرت به وسيله يك نقشه پنج قطعه عالم و قطب نماى معمولى سمت تقريبى مكه را در هر شهر پيدا مى كردم ولى تابستان 1331 در آمريكا بر آن شدم كه قبله نماى مغناطيسى تعبيه كنم كه قبله يابى را تسهيل و براى همه كس حتى بيسوادها ممكن سازد . گر چه از قديم عوام الناس قطب نما را به نام قبله نما مى خواندند ولى بر اهل معرفت پوشيده نيست كه قطب نما جهت قطبين مغناطيسى زمين را نشان مى دهد و چون حساب قبله سابقا نسبت به جهات جغرافيايى شده و انحراف مغناطيسى كه بعدا توضيح داده مى شود در نظر گرفته نشده بود لذا قطب نما قبله را نمى توانست صحيحا نشان دهد .
براى انجام منظور فوق در مدت 15 ماه قسمت زيادى از ساعات تعطيل و فراغت از كار ادارى را وقف استخراج و محاسبات مربوط به قبله قريب يكهزار شهر نموده , اكنون نتيجه در چند نوع قبله نماى مغناطيسى به معرض استفاده گزارده مى شود .
2 محاسبات :
محاسبات اين قبله نما شامل دو قسمت بوده , يكى استخراج قبله نسبت به نصف النهار هر محل و ديگرى محاسبه انحراف مغناطيسى هر مكان . آ : استخراج را به طرق متعدد مى توان انجام داد ( به وسيله دايره هنديه يا اسطرلاب و يا سمت خورشيد در 8 خرداد و 22 تير و غيره ) ولى چون بحث در كليه آنها طولانى خواهد بود لذا دو طريقه ذيلا ذكر مى شود : صفحه : 289
1 پس از تعيين طول و عرض جغرافيايى دقيق مكه و شهر منظور به وسيله دستورهاى حل مثلثات كروى سمت قبله تعيين مى شود . اين طريقه خيلى دقيق بوده مى توان درجات دقايق و ثوانى را نيز تعيين كرد , ولى محتاج به محاسبات طولانى و استعمال لگاريتم بوده وقت زيادى مى گيرد و براى اشخاص غير ورزيده احتمال اشتباهات كلى مى رود و بايستى بازرسى نمود . 2 اندازه گيرى سمت مكه روى كره , اين طريقه چنانچه با مهارت انجام شود سريع بوده و احتمال اشتباهات كمتر مى رود و دقت آن در حدود نيم درجه مى باشد .
براى ساختن قبله نماى مغناطيسى دقت طريقه دوم كافى بوده , معهذا با نتيجه طريقه اول و محاسبات استخراج كنندگان سابق تطبيق شده است . ب : محاسبه انحراف مغناطيسى هر مكان , چون منظور بنده استفاده از عقربه مغناطيسى بود لذا لازم گرديد كه انحراف مغناطيسى يعنى تفاوت بين شمال جغرافيايى و شمال مغناطيسى هر شهر تعيين شود .
صفحه : 290
از آنجايى كه قطبين جغرافيايى زمين بر قطبين مغناطيسى آن منطبق نيست , مثلا قطب شمال مغناطيسى متجاوز از يكهزار ميل در جنوب قطب شمال جغرافيايى بوده و محل فعلى آن تقريبا در 73 درجه عرض شمالى و صد درجه طول غربى گرينويچ واقع شده , در نتيجه در نقاط مختلف زمين انحرافاتى به مقدار صفر تا 180 درجه شرقى يا غربى بين دو سمت جغرافيايى و مغناطيسى موجود بوده بنابراين ملاحظه مى شود كه اين اختلافات تا چه حد در جهات يابى با قطب نما مؤثر مى باشد , لذا بنده نتيجه استخراج قبله هر شهر را با انحراف مغناطيسى شهر مزبور با در نظر گرفتن شرقى يا غربى بودن انحراف تركيب و نتيجه در ساختن اين قبله نما بكار رفته است . توضيحا عرض مى شود كه انحراف مغناطيسى داراى تغييرات ساليانه و حتى روزانه اى مى باشد ولى چون اين تغييرات در حدود دقيقه بوده براى كار ما قابل توجه نيست .
3 ساختمان قبله نما :
قبله نما جعبه اى است مدور از فلز يا پلاستيك كه در قسمت فوقانى آن يك عقربه مغناطيسى و در قسمت تحتانى يك يا چند صفحه قرار دارد . روى هر صفحه نام عده اى از شهرها طبق محاسبه دقيق سمت مكه و انحراف مغناطيسى محل نوشته شده .
قبله نماى خودكار محلى علاوه بر عقربه مغناطيسى عقربه ديگرى به رنگ قرمز يا برنجى يا شب نما دارد .
در قبله نماى با صفحه گردان كه جديدترين نوع و خودكار براى همه جا مى باشد عقربه ديده نمى شود خود صفحه فلزى مى گردد و توجيه مى شود . صفحه : 291
صفحات قبله نما بطور كلى دو نوع تهيه شده , در صفحات اوليه كه هنوز در قبله نم اها گذارده مى شود مكه معظمه در خارج صفحه در نظر گرفته شده , ولى در صفحات جديد محل كعبه در وسط صفحه فرض شده , لذا با يك مرتبه توجيه صفحه به وسيله گرداندن قبله نما ( يا بطور خودكار در نمونه هاى با صفحه گردان ) خطى كه جلو هر شهر رسم شده سمت قبله آن است به طرف مركز صفحه .
در قبله نماهايى كه داراى يك صفحه هستند و نمونه هاى با صفحه گردان , صفحه عمومى گزارده شده كه نام شهرهاى مهم را دارد .
غير از صفحه عمومى قريب 20 صفحه ديگر براى كشورهاى مختلف به زبان فارسى و عربى يا انگليسى , صفحه مخصوص دليل الحاج و صفحه اى با درجات مثل صفحه قطب نما تهيه شده .
4 دستور قبله يابى :
آ : قبله نماى با عقربه :
1 اگر داخل قبله نما برگهاى متعددى است برگى كه نام شهر مطلوب را دارد و قرار دهيد .
2 قبله نما را روى ميز يا سطحى افقى ( دور از آهن آلات و ادوات برقى ) بگذاريد .
3 عقربه مغناطيسى پس از نوسان يك نوك آن معمولا ( نوك سياه يا شب نما ) به سمت شمال خواهد ايستاد .
4 به ملايمت قبله نما را بگردانيد تا شعاع شهر مطلوب زير نوك شمالى عقربه قرار گيرد . خط قبله كه روى صفحه رسم شده سمت مكه را نشان مى دهد .
در قبله نماهاى خودكار محلى نوك سياه عقربه شمال , نوك سفيد صفحه : 292
جنوب و نوك اضافى ( كه به رنگ قرمز يا شب نما برنجى مى باشد ) بطور خودكار قبله شهرستانهايى را نشان مى دهد كه در صفحه قبله نما با علامت قرمز مشخص يا روى جعبه آن قيد شده .
براى قبله يابى با صفحات جديد كه مكه معظمه در وسط صفحه فرض شده بايد قبله نما را بطور افقى گرداند تا شمال صفحه زير نوك شمالى عقربه مغناطيسى قرار گيرد . در اين وضعيت خطى كه مجاور هر شهر رو به مركز كشيده شده سمت قبله همان شهر است .
ب : نمونه هاى خودكار , با صفحه گردان :
هر موقع قبله نما را در سطحى افقى ( دور از آهن آلات ) بگذاريد صفحه پس از قدرى نوسان بى حركت مى شود و شعاع هر شهر قبله آن را بطور خودكار نشان خواهد داد .
مكه معظمه در مركز صفحه فرض شده و محاسبات زاويه قبله هر محل روى اين فرض به عمل آمده است .
براى اشخاص بى سواد يا سهولت قبله يابى مى توان شعاع شهر مورد نظر را با رنگى مشخص نمود .
سمت شمال محل علامت كوچكى روى صفحه نشان مى دهد .
براى يافتن قبله اماكنى كه در صفحه درج نشده جداول مخصوص براى هر ناحيه يا كشور تهيه شده است .
توضيحات :
تبصره 1 عقربه مغناطيسى شمال و جنوب مغناطيسى را نشان مى دهد نه قبله را , لذا با قطب نماهاى معمولى قديم نمى توان بدون محاسبات مخصوص قبله يابى كرد ( بى سوادها را آگاه فرمائيد كه گمراه نشوند ) . صفحه : 293
تبصره 2 موقع قبله يابى بايد شعاع مربوطه به هر شهر را مورد استفاده قرار داد نه نام شهر را , بطورى كه در دو مثال نموده شده . مثال اول : در شهر كلمبو ( در جزيره سيلان جنوب هندوستان ) چنانچه نوك سياه عقربه سياه عقربه مطابق شكل 1 قرار گيرد سهم قبله آن شهر را نشان مى دهد .
تبصره 3 در صفحات كشورها چون قبله شهرها غالبا در قسمت كوچكى از محيط دايره قرار مى گيرد و نمى توان در اين قسمت كوچك اسامى عده زيادى از شهرها را نوشت لذا در اين قسمت طبق محاسبه يك عده اشعه رسم شده كه هر شعاع متعلق به يك يا چند شهر مى باشد .
مثال دوم : در هر يك از شهرهاى آبادان , اهواز , خرمشهر , مسجد سليمان , شوشتر , كاشان الى دامغان چنانچه نوك سياه عقربه به وضعى كه در شكل 2 نموده شده قرار گيرد در اين صورت سهم قبله شهرهاى مزبور را نشان خواهد داد .
تبصره 4 قبله قراء با قبله مركز شهرستان تفاوت محسوسى ندارد . تبصره 5 در صفحات جديد كه مكه در مركز آنها فرض شده موقعى كه شمال صفحه زير نوك شمالى عقربه قرار گيرد خطى كه مجاور هر شهر رود به مركز كشيده شده قبله همان شهر است . لذا با دو شكل فوق اختلاف دارد . صفحه : 294
تبصره 6 براى استفاده بى سوادها يا براى اينكه شعاع شهرى را بتوان فورا در صفحه پيدا كرد در قبله نماهاى داراى صفحات متعدد روى صفحه طلق حامل پايه عقربه خط رنگينى رسم شده كه موسوم است به خط نشانه . چنانچه موقع گذاردن صفحه شعاع شهر مطلوب را زير خط نشانه قرار دهند و در موقع بستن قبله نما هم تغيير محل ندهند پيدا كردن شعاع موقع قبله يابى تسهيل مى شود , اشخاص بى سواد يا كسانى كه چشمشان ضعيف است نيز مى توانند از آن استفاده كنند .
در خاتمه اميدوارم نتيجه اين خدمت كوچك كه از سال 1331 هجرى شمسى توفيق شروع آن را حاصل و به عالم اسلام تقديم نموده ام در قبله يابى مورد استفاده واقع گردد]( .
اين بود عبارت مرحوم سرتيپ حسينعلى رزم آرا كه آن را در ميان دو[ ( ]( نقل كرده ايم . و رساله را در همينجا خاتمه مى دهيم . الحمدلله كه رساله شريف[ ( قطبنما و قبله نما]( در فرق قطب جغرافيايى و قطب مغناطيسى زمين , و معرفت سمت قبله از قطبنما و تميز قطبنما از قبله نما بدان نحو كه خواسته نگارنده بود به پايان رسيد . و آخر دعويهم أن الحمدلله رب العالمين .
پانزدهم ماه رجب الاصب , 1413 ه.ق
19 / 10 / 1371 ه.ش
صفحه : 295
فهرست
لوح و قلم 105
قصل دوم / قلم و لوح و كتاب , قضا و قدر , آسمان و زمين , طبقات ملائكه 155
ليلة القدر و فاطمه[ ( سلام الله عليها]( 185
تعريف ليلة القدر به بيانى رفيع تر 192
مناسك حج 199
جزء دوم حجة الاسلام ـ يعنى اعمال حج تمتع 210
برخى از احكام نساء 216
نامه اى به زائر بيت الله 218
كر 237
قطب نما و قبله نما 247
جدول مقدار انحراف قطب نما 254
قبله نماى مغناطيسى ( رزم آرا ) 287
1 ـ مقدمه 287
2 ـ محاسبات 288
3 ـ ساختمان قبله نما 290
4 ـ دستور قبله يابى 291