آقا شما خير مى بينيد!
ادب حضرت اقا
خاطره اى دارم ، هرچند ممكن است خداى ناكرده حمل بر خودستايى يا چيز ديگر بشود، ولى براى روشن شدن موضوع ، عرض مى كنم . وقتى ، در محضر مبارك جناب آقاى الهى قمشه اى بودم . ايشان فرمودند: آقا شما خير مى بينيد!
من عرض كردم : الهى آمين اما آقا شما از چه جهت اين فرمايش را مى فرماييد؟ و روى چه لحاظى اين بشارت را به من داديد كه من خير مى بينم ؟
ايشان فرمودند: چون شما را خيلى خوب نسبت به اساتيدت متواضع مى بينم . خيلى مراعات ادب با اساتيد مى كنى و آنها را در نام بردن ، نيك نام مى برى . این ادب و تواضع ، سبب مى شود كه شما به جايى مى رسيد و خير مى بينيد.
بنده حريم اساتيد را بسيار بسيار حفظ مى كردم و سعى مى كردم در حضور استاد تكيه به ديوار ندهم ، سعى مى كردم چهار زانو ننشينم . حرف را مواظب بودم زياد تكرار نكنم ، چون و چرا نمى كردم كه مبادا سبب رنجش استاد بشود.
مثلا من وقتى ، محضر همين آقاى قمشه اى بودم ، ايشان در حالت چهار زانو نشسته بود. پاى راستشان بيرون بود. من پهلوى ايشان نشسته بودم . خم شدم و كف پاى ايشان را بوسيدم . ايشان برگشتند و به من فرمودند: چرا اين كار را كردى ؟
گفتم : من لياقت ندارم كه دست شما را ببوسم ، همين كه پاى شما را بوسيدم ، براى بنده خيلى مايه مباهات است . خوب ! چرا من اين كار را نكنم ؟!من قريب دوازده سال در محضر ايشان بودم . در اين ساليان ، درس هاى ما شب ها بود بعد از نماز مغرب و عشا تمام منظومه به غير از منطق منظومه ، و از اول الهيات اسفار تا آخر آن ، و از اول نمط چهارم اشارت تا آخر آن را در خدمت جناب آقاى قمشه اى خواندم . هر چند نزد اساتيد ديگر هم براى خوشه چينى رفتم . مثلا سه نمط آخر اشارات را هم خدمت آقاى قمشه اى خواندم و هم خدمت آقاى شعرانى ، اسفار را هم خدمت هر سه بزرگوار آقايان قمشه اى و قزوينى و شعرانى .
منبع: داستان های عارفانه جلد ۲