پیک کوی قدسیان
پیک کوی قدسیان
ای پیک کوی قدسیان از من بگو جانانه را
کای شمع بزم عاشقان رحمی مر این پروانه را
درد مرا درمان کند، دشوار من آسان کند
هرچه که خواهد آن کند؛ حکم است آن فرزانه را
ای ساقی بزم الست، ای کهنه رند می پرست
از ساغری میدار مست، این سرخوش پیمانه را
بیتابم از درد فراق؛ طاقت ز من گردیده طاق
تا کی رسد روز تلاق؛ بینم رخ جانانه را
ای دوستان یکدله، دیگر ز من شد حوصله
کو سلسله، کو سلسله؟ بندید این دیوانه را
آنچه که اندر دل بود، اظهار آن مشکل بود
دردم همه از دل بود؛ سرّی است این کاشانه را
لطف الهی یار شد؛ بیگانه ای غمخوار شد
خوابیده ای بیدار شد؛ رحمت مر آن بیگانه را
بیگانه ای بس آشنا، دل داده ای مست خدا
عیسی دمی مشکل گشا، گویم چه آن دردانه را؟
فانیّ در توحید بود؛ تابنده چون خورشید بود
درگاه او امّید بود؛ آبادی ویرانه را
نجمش به سیر مستقیم، در اوج وحدت شد مقیم
از کثرتش دیگر چه بیم؟ کوتاه کن افسانه را
منبع: دیوان اشعار