صبا بكوى عزيزان روضه رضوان
سلام ما بحضور عزيز ما برسان
حضور قدسى قديس عيسوى مشرب
كه مرده زنده نمودى بحكمت و عرفان
حضور فخر اماثل جناب علامه
حضور صدر افاضل مفسر قرآن
حضور نور دل و ديدگان اهل ولا
حضور صاحب تفسير فرد الميزان
حضور مالك درج نهاية الحكمة
حضور سالك مجذوب اولياى زمان
پيام ما برسانش كه اى فرشته خصال
كه اى خجسته فعال و كه اى ستوده بيان
بين تفاوت ره از كجاست تا بكجا
ترا است شادى وصل و مرا غم هجران
لقاى روى توام آنزمان كه شد حاصل
نموده ام به حقيقت زيارت انسان
زامهات و اصول مجالس فيضت
رسيده ايم به معنى واقع احسان
سكوت تو همه فكر و كلام تو همه ذكر
بيان تو همه بكر و نوشته ات برهان
به حكمت نظرى صنو بو على سينا
به حكمت عملى بو سعيد و توسيان
داراست به معيار خواجه و صدرا
قداست تو نمودار بوذر و سلمان
اشارت تو نجات و عبارت تو شفا
روايت تو نصوص روايت و قرآن
عنايت تو فتوحات فيض عين حيات
حكايت تو فيوضات جلوه سبحان
زعقل كل پدرى وز نفس كل مادر
سزا است مثل تو فرزند حى بن يقظان
فغان و آه كه نشناختيم قدر ترا
گرفت از كف ما نعمتى چنين كفران
كنون بسوگ تو بنشسته ايم در حسرت
كنون ز دورى تو او افتاده در حرمان
نه من ز هجر تو اندر خروش و افغانم
كه در خروش و فغانست خطه ايران
قيامتى شده بر پا به قم كه واهمه گفت
مگر كه زلزلت الارض را رسيده زمان
مگر كه يونسى اندر دهان ماهى شد
مگر كه نوح به كشتى نشست در طوفان
مگر كه مه به محاقش رسيد ناهنگام
مگر كه نير اعظم به ظل شده است نهان
مگر كه عرش برين بر زمين فرود آمد
ويا جنازه علامه شد بعرش روان
صداى ضجه مرد و زن و صغير و كبير
زارتحال چنان عالم عظيم الشان
قلم شكسته و دل خسته و زبان بسته
چگونه وصف ترا مثل من كند عنوان
زدرس و بحث و ز تعليم و تربيت تا هست
سخن فيوض الهى ترا رسد هر آن
تو جان جان حسن زاده كى روى از ياد
اگر چه پيكرت از ديدگان شده پنهان
منبع:دیوان اشعار