ما و قرآن
ما و قرآن و تو خود هر دفترى خواهى گزين
زانكه لااكراه فى الدين است حكم عقل و دين
ره بكوى يار بردم بى نشانى از كسى
سر بدست دوست دادم در جهانى پيش از ين
دردها ديدم نديدم هيچ دردى چون فراق
مر مرا زين درد باشد اشك و آه آتشين
وهم ظاهر بين چه داند آنچه را مى يابدش
روح قدسى در مقام قرب رب العالمين
بحث مفهومى چه سودى بخشدت بى علم عين
سايه بينى و ندانى رتبت حق اليقين
عقل ره پيمود اما از بزوغ و از افول
عشق فريادش بر آمد لااحب الافلين
يكدل و دلدار دارى در صراط مستقيم
راههاى ديگر است و ديوها اندر كمين
حسن صورت را نگر در صنعت ماء مهين
هم بصورت آفرين و هم بصورت آفرين
در رحم بودى جنين و آمدى در اين جهان
اين جهان با آن جهان هم در مثل باشد جنين
سير آفاقى چه باشد ار ندارى انفسى
بى حضور دل چه مى خواهى ز تعفير جبين
زيج و اسطرلاب و ربع و لبنه و ذات الحلق
يعنى اندر عرصه سمع الكيانى ذره بين
بعد از اين دست من و دامان آن رشگ پرى
زين سپس چشم من و احسان آن حسن آفرين
با حسن از درس عشق و عاشقى ميگو سخن
حيف باشد خوردن حنظل بجاى انگبين
منبع:دیوان اشعار علامه آیت الله حسن حسن زاده طبری املی