برقى از طلعت جانانه سروده آیت الله حسن حسن زاده آملی
مژدگانى كه دلارام به ديدار آمد
بارها برده دل و دين و دگربار آمد
با همه پرده بر پرده چه بى پروايى
كاين چنين ساخته بى پرده پديدار آمد
عقرب و قوس قرين و مه و مهرش بقران
تير ناوك به كمال در پى اشكار آمد
گوهرى با همه نقادى خود در كارش
گوهرى را سره ديده است و خريدار آمد
گفت اينها همه در چيست كه در دامن تو است
گفتم از لعل جگر ديده درربار آمد
خال هندوى تو را دل به عبث كرد هوس
ليك در چاه زنخدانت گرفتار آمد
گفت بى سوز و گدازت نبرى راه بدوست
كه نه هر سنگدلى قابل ديدار آمد
نو گل پرده نشين را نگر اى باد صبا
پيرهن چاك زد و شاهد گلزار آمد
مدعى و سخن از گوهر يكدانه عشق
او كه خر مهره شناس است به بازار آمد
درج اسرار الهى دل آن آگاهى است
سر نگهداشت اگر تاج سر دار آمد
برقى از طلعت جانانه درخشيد و حسن
از سر شوق و شعف باز بگفتار آمد