كعبه عشق
باز از ياد تو در سوز و گداز آمده ام
به گدايى به سر كوى تو باز آمده ام
چه مرادى كه مريدى چو تو ناديده كسى
چه مريدى كه زنازت به نياز آمده ام
تو كه نزديكتر از من به منى مى دانى
كه من خسته دل از راه دراز آمده ام
همه جا كعبه عشق است و من از دعوت دوست
تا بدين كعبه در خاك حجاز آمده ام
سمت رندى خود را به دو عالم ندهد
كه نه چون شيخ ريا شعبده باز آمده ام
برگ ياسان من اميد عطا پاشى تو است
از خطا پوشيت اى بنده نواز آمده ام
در سيه چال فنا شش جهتم جال بلا
زان نشيب از كرم تو به فراز آمده ام
سفره رحمت گسترده تو خواند مرا
بر سر سفره بازت به جواز آمده ام
طاق ابروى توام حاجب ذاتست و صفات
كه به محراب عبادت به نماز آمده ام
پرده افكنده هزاران و چه بنمود و نمود
كه درين پردگى خلوت راز آمده ام
طاير قدسى ملك و ملكوتست حسن
حيف چون صعوه كه در چنگل باز آمده ام
منبع:دیوان اشعار علامه حسن زاده آملی