11- به بسم الله الرحمن الرحيم است   كه قبض و بسط بر اصل قويم است
2- وجود صرف كان بيحد و عدد است   چو دريایى است كاندر جزر و مد است
3- زقوسين نزولى و صعودى   بدانى رمز اين سير وجودى
4- كه ادبارست و اقبال است دورى   پس از ادبار اقبال است فورى
5- بود درياى دل در بسط و در قبض   مر او را ساحل آمد حركت نبض
6- دهد هر ساحل از لجه نشانه   نظر كن از كرانه تا كرانه
7- چو ساحل بدهد از لجت گواهى   ز ساحل پس هر چيزى كه خواهى
8- چو ساحل آيتى از لجت آمد   ترا پس ساحل عين حجت آمد
9- اگر از لجت آيى سوى ساحل   تويى دريا دل آن انسان كامل
10- خدا لجه است در درياى هستى   نظر كن در بلنديها و پستى 
11- شونش را چو امواج و سواحل   در اين دريا نگراى مرد عاقل
12- چه امواجى كه هر موجى جهانى است   جداگانه زمين و آسمانى است
13- جهانا در جهانا در عيان است   هزاران در هزاران در نهالست
14- نهانى كه مرا وراشمس ذره است   وزان قطره اى او را مجره است
15- چو در نسبت تجانش شرط ربط است   مثال از ذره و از قطره خبط است
16- چه نسبت بين پنهان و عيان است   كه اين چون قطره اى نسبت به آن است
17- چو ذات حق بود بيحد و بى عد   شئون او بود بى عدو بى حد
18- نگو بنگر تواند رچرخ دوار   كه دارد حركت اقبال ادبار
19- ز صنع متقن پروردگارى   نباشد ميل كلى را اقرارى
20- كنون اندر نتاقض هست دائم   تناقض را تزايد هست لازم
21- به رتق و فتق قران الهى   نظر بنما اگر خواهى گواهى
22- در اينموضوع بيك نيكو رسالت   كه نبوشتم ترا باشد حوالت
23- زميل كلى و اقبال داد بار   ترازان ينل كلى هست يكبار
24- بيا از ميل و از اقبال دادبار   به خلق اول آن عقل نكوكار
25- چو ايزد آفريدش در همانحال   بفرمودش به ادبار و به اقبال
26- نموده امتثال امر دادار   كه دائم هست در اقبال دادبار
27- شئون عينى از اول به آخر   بحركت اندرند در سير دائر
28- شئون كتبى و لفظى هم اين است   كه از تقدير رب العالمين است
29- نباشد جز بدين بود و نمودى   تعالى الله ازين صنع وجودى
30- به صنعتها نگر هم وفق طبع اند   بحركت همچو سماوات سبع اند
31- مدارى كاندر آن سير جمادات   نباتش مركز عشق و وداد است
32- چو حيوان مركز دور نبات است   مر حيوان را به انسان التفات است
33- بود انسان بدور عقل دائر   كه حق مطلق است و نور قاهر
34- كه حسن مطلق است و مبدا كل   بود او قبله كل ملجاء كل
35- شده اطلاق عقل اندر رسائل   به حق سبحانه نقل از اوائل
36- همه در مدح و تمجيد جمالند   به تزيه و به تسبيح جلالند
37- زبان هر يك آيد از بر و بوم   عنت الوجوه للحى القيوم
38- زشوق داستان كعبه عشق   همه در آستان كعبه عشق
39- حسين كل و جزء از هر دو جانب   در عشق و عاشقى باشد چه جالب
40- بلى طبع نظام كل بر اين است   كه هر كلى بجزء خود حنين است
41- تويى پس عشق و هم معشوق و عاشق   بيا آن عاشقى ميباش ‍ صادق
42- كه هر جزئى بكل خود حنين است   يحبهم و يحبونه اين است
43- ندارد جزء و كل از هم جدايى   خدا هست و كند كار خدايى
44- حنين جزء و كل دور از ادب نيست   تو ار نقدش كنى ميكن عجب نيست
45- زجرء و كل سخن گويم دگر بار   زگوشت پنبه غفلت بدر آر
46- گمانت جزء و كلى مثل جسم است   تعالى الله كه اين خود يك طلسم است
47- شئونش را ظهور گونه گون است   سبحان الله عما يصفون است