تاریخ انتشار: 1399/03/12
1- به بسم الله الرحمن الرحيم است كه آدم ايمن از ديو رجيم است
2- به از اين سنگر امن الهى نباشد در همه عالم پناهى
3- ز وسواسست علتهاى روحى كه نبود روح را هرگز فتوحى
4- همه وسواست از ديو رجيم است عدو آدم از عهد قديم است
5- تو هم او را عدو خويش ميگیر خلاف راه او را پيش مى گير
6- كه نسناست است و وسواست است و خناست چه جويى لخلخه از دست كناست
7- ترا با عزم جزم و هم واحد کشاند روح قدسى در مشاهد
8- و گرنه با همه چندين دلى تو زكشت خود نيابى حاصلى تو
9- نشد تا جان توبى عيب و بى ريب درى روى تو نگشايند از غيب
10- بيا ايخواجه خود را نيك بشناست كه انسانى به سيرت يا كه نسناست
11- به سيرت ار پليدى چون يزيدى چه سودى گر بصورت با يزيدى
12- ترا تبلى السرائر هست در پيش نگر جوانى و برانى خويش
13- نميدانى كه در تبلى السرائر شود هر باطن آنجا عين ظاهر
14- حجابت شد در اينجا حكم ظاهر در انجا باطن هست قاهر
15- اگر از خود در آيى اى برادر شود اينجا و آنجايت برابر
16- اگر كشف غطا گردد عطايت دو جايت ميشود يكجا برايت
17- كه بينى اسم و آيين خودى تو همانا مالك دين خودى تو
18- زوين خود بهشت و دوزخى تو سزاوار سزاى برزخى تو
19- تو هم كشت خودى هم كشتزارت هر آنچه كشته اى آيد بكارت
20- چو تو زرع خودى و زارع خود ترا حاصل زبذر تو است لابد
21- جزا نفس عمل باشد به قران به عرفان و به وجدان و ببر هان
22- بلى علم است كه انسان ساز باشد مرا وراهم عمل دمساز باشد
23- چو علم اند و عمل بانى انسان هر آنكس هر چه خود را ساخت هست آن
24- لذا باشد قيامت با تو هشدار قيامت ابرون از خود مپندار
25- بخوانم از برايت داستانى كه پيش آمد براى من زمانى
26- شبى در ابروى خويش بستم به كنج خانه در فكرت نشستم
27- فرو رفتم در آغاز و در انجام كه تا از خود شدم آرام و آرام
28- بديدم با نخ و سوزن لبانم همى دوزند و سوزد جسم و جانم
29- بگفتند اين بودكيفر مر آنرا رها سازد به گفتارش زبانرا
30- چو اندر اختيار تو زبانت نمى باشد بدوزند اين لبانت
31- از آنحالت چنان بيتاب گشتم كه گويى گويى از سيماب گشتم
32- زحال خويش ديدم دوزخى را چشيدم من عذاب برزخى را
33- در اينجا مطلبى را با اشارت برايت آورم اندر عبارت
34- كه عاقل را اشارت هست كافى ازيرا قلب عاقل هست صافى
35- سراسر صنع دلدارم بهشت است بهشت است آنچه زان نيكوسرشت است
36- شنيدى سبق رحمت بر غضب را ندانستى يكى امر عجب را
37- كه اين رحمت نباشد زائد ذات كه ذاتش عين رحمت هست با لذات
38- زذاتى كوست عين رحمت ايدوست نباشد غير رحمت آنچه از اوست
39- كه اين رحمت وجوب امتنائى است وجود سارى عالى و دائى است
40- كجا باشد كه اين رحمت نباشد گرت در فهم آن زحمت نباشد
41- كدامين ذره را در ملك هستى نيابى رحمت اربيننده هستى
42- گل و خارش بهم پيوسته باشد كه از يك گلبن هر دو رسته باشد
43-مربى در مقام جمع و تفضيل يكى باشد بدون عزل و تعطيل
44- بلى رب مضل و رب هادى يك و دو دانى اراهل شادى
45- مقام فرق را بينى تضاد است مقام جمع را يابى تواد است
46- بنام خار و گل و شيطان و آدم در آنجا و در اينجايند با هم
47- نگراند قواى گونه گونت به اعضاى درونى و برونت
48- به فعل خويش در انزال و تنزيل دهى فرق مقام جمع و تفضيل
49- سخن از نسبت و ايجاد افعال به اجمالش روا مى باشد الحال
50- چه تفصيلش بيك نيكو رسالت كه بنوشتم ترا باشد حوالت
51- نه جبر محض و نى صرف قدر هست وراى آن دو امرى معتبر هست
52- لان الباطل كان زهوقا كلام كان فيها صدوقا
53- كه هم جبر است و هم تفويض باطل بل امر بين الامرين است حاصل
54- چه هر دو واجد العين اندو احول نبيند چشم احول جز محول
55- ولى جبرى زيك چشم چپ راست كه يك چشم چپ مر قدر راست
56- چه تفويضى بتفريط غلط رفت و هم جبرى به افراط شطط رفت
57- وليكن صاحب چشمان سالم بر اين مبناى مرصوص است قائم
58- كه قول حق نه تفويض و نه حير است كه آن گبر است و اين تدبر و زگبر است
59- چه گويد بنده مانند جمادات چو برگ كاهى اندر دست باداست
60- ندارد هيچ فعل و اختيارى زبادش جنبش آيد اضطرارى
61- بلى اين راى فائل از جماد است كه هر يك را ببايد گفت باد است
62- زكسبش اشعرى بى بهره بوده است مگر لفظى بر الفاظش فزوده است
63- نه استقلال اهل اعتزال است نه جبر است و سخن از اعتدال است
64- چه هر فعلى كه در متن وجود است مراهل عدل را عين شهود است
65- كه ايجاد است و اسناد است لابد بحول الله اقوم و اقعد
66- زحق است صحت ايجاد آن فعل به خلق است صحبت اسناد آن فعل
67- زحق ايجاد هست از بيش و از كم كه قل كل من عند الله فافهم
68- چو در توحيد حق نبود سوايى سخن از جبر چبود ژاژ خايى
69- كدامين جابر است و كيست مجبور عقول نارسا را چيست منظور
70- هر آن بدعت كه پيدا شد در اسلام چو نيكو بنگرى زآغاز و انجام
71- همه از دورى باب ولايت پديد آمد سپس كرده سرايت
72- كه از تثبيت در افراط و تفريط همى بينى در احجامند و تثبيط
73- هر آنچه جز ولايت را رواج است چو نقش دومين چشم كاج است
74- بداند آنكه او مرد دليل است جهنم عارض و جنت اصيل است
75- اگر دانى تو جعل بالعرض را توانى نيك دريابى غرض را
76- جهنم را نه بودى و نمودى اگر مد در جهان از ما نبودى
77- زافعال بد ما هست دوزخ فشار نزع و قبر و رنج برزخ
78- زحال خويش با فرزندت اى باب درين باب از خدا و خويش درياب
79- تويى تو صورت علم عنايى بيا در خود نگر كار خدايى
80- ترا از قبض و بسط تو عيان است هر آنچه آشكارا و نهان است
برچسبها: علامه حسن زاده, علامه, عرفان, علما, بزرگان, سیروسلوک،عرفان عملی, فلسفه, هندسه, نجوم, شعر, علوم, علم, عرفان اسلامی, شیخ عارف؛ واصل به مقام قرب, الله, فانی به الله, باقی بلله, فقیه, فقیه صمدی, عارف مکاشف, مکاشفه, حساب, محقق, متحقق, اسرار, اشعار, تفسیر انفسی, حسن زاده, آملی, ریاضیات, جبر, کمال, انسان, انسان کامل, عرش, عرفانی, عرفا, زندگینامه, اثر, آثار, شعر عرفانی, قم, تهران, بزرگان, مشاهیر, جملات, جملات ناب, نکات ناب, اساتید, فنون, معارف, تدریس, واصل, عارف واصل, فصوص, علامه طباطبایی, ابن سینا, پندهای حکیمانه, دستور اخلاقی, توصیه های سیرسلوکی, دستو رالعملهای عرفانی، کتاب عرفانی، عرفان عملی ، ابن عربی ، سهروردی ، سبک زندگی، سبک زندگی قرآنی ، سبک زندگی ایرانی، فلسفه غرب، علامه، حضرت علامه، ابوالفضائل، موسسه ، موسسه آوای توحید، آوای توحید، موسسه علمی تربیتی آوای توحید، مدرسه معرفتی،ملاصدرا، متعالیه، سبزواری ، ملاهادی، شعرانی، قمشه ای ، رهبری، امام خمینی، عرفان نظری، صدرالدین قونوی، استاد ضیایی، استاد صمدی، استاد حسینی ، استاد حسن رمضانی، استاد یزدان پناه، استاد حسین علیپور ، استاد خسروپناه، علامه طباطبایی، الهی طباطبایی، آموزش مجازی، علوم انسانی، علوم اسلامی توحید ، انسان کامل، حوزه علمیه قم، حرم مطهر، حرم ، عرفا، صوفیه، عارفان صدراسلام، خانقاه، خواجه نصیرالدین طوسی، وحدت وجود، حرکت جوهری ، فیلسوف، فلسفه اسلامی، مصباح الانس
نظرات