من این دنیای فانی را نمی‏خواهم نمی‏خواهم من این لّذات آنی را نمی‏خواهم نمی‏خواهم
به جز محبوب یکتایم نمی‏دانم نمی‏دانم به جز آن یار جانی را نمی‏خواهم نمی‏خواهم
به جز راه وصالش را نمی‏پویم نمی‏پویم جز این ره کامرانی را نمی‏خواهم نمی‏خواهم
به فطرت عشق پاکش را به دل دارم به دل دارم دگر معشوق ثانی را نمی‏خواهم نمی‏خواهم
دلم از وی نشانی را به من داده به من داده ز دیگر کس نشانی را نمی‏خواهم نمی‏خواهم
به جز بار حضوری را نمی‏یارم نمی‏یارم سبکبارم، گرانی را نمی‏خواهم نمی‏خواهم
به جان درد و غم او را خریدارم خریدارم ز غیرش مهربانی را نمی‏خواهم نمی‏خواهم

 

دل بشکسته می‏خواهم ندانستم ندانستم دگر من شادمانی را نمی‏خواهم نمی‏خواهم
به جز قرآن کتابی را نمی‏خوانم نمی‏خوانم به جز سبع المثانی را نمی‏خواهم نمی‏خواهم
علی و آل پاکش را پذیرفتم پذیرفتم فلانی و فلانی را نمی‏خواهم نمی‏خواهم
حسن را در لقای خود نگهدارش نگهدارش که بی تو زندگانی را نمی‏خواهم نمی‏خواهم