1- به بسم الله الرحمن الرحيم   كه عقل اندر صراط مستقيم است
2- نزاعى در ميان نفس و عقلست   جهنم هست و در هل من مزيد است
3- ترا اعدى عدو نفس پليد است    جهنم هست و در هل من مزيد است
4- صراط عقل بسم الله باشد    كه انسان را همين يك راه باشد
5- دگر راهى كه پيش آيد بناگاه    نباشد غير راه نفس گمراه
6- نمى بينى كه لفظ نور مفرد    بقران آمده است اى مرد بخرد
7- وليكن لفظ ظلمت هر كجاهست   بجمع آمد كه كثرت را روا هست
8- كه تا دانى ره حق جز بيكى نيست   همان نور است و اندر آن شكى نيست
9- بلى اين حكم چون آب زلال است   كه بعد از حق قط راه ضلال است
10- صراط الله تويى ميباش بيدار   خودت ابر صراط حق نگهدار
11- خدا هم بر صراط مستقيم است   صراط رب در او سرى عظيم است
12- چه حق سبحانه عين صراط است   كلامى نه خلاط و نه وراط است
13- من و توجدول بحر وجوديم    من و تو دفتر غيب و شهوديم
14- ازين جدول بيابى هر چه يابى   چو اين دفتر نمى يابى كتابى
15- يكايك ما سوى از عقل اول    گرفته تا به آخر هست جدول
16- بلى يك جدول او جبرئيل است   ولى كامل بسان رود نيل است
17- گر از قيد خودى وارسته باشى   ازين جدول بحق وابسته باشى
18- چنانكه عقل را باشد محقق    نشايد طالب مجهول مطلق
19- همين حكم محقق در خطابست   كه با مجهول مطلق نا صوابست
20- خطاب ما بود با حق تعالى    ازين جدول كه بخشيده است ما را
21- از ينجا فهم كن معنى مشتق    كه مستقيم ما از حق مطلق
22- حديث اشتياق اى يار اگاه    در اين معنى بود نور فرار راه
23- بيانش را نمودم در رسائل    بجوار نهج و از انسان كامل
24- از اينجا فهم كن اسم و مسمى   كه ره يابى به حل اين معمى
25- كه اسم عين مسمى هست ولاغير   و هم غير مسمى هست و لا ضير
26-ازينجا فرق خالق بين مخلوق    كه خالق رازق است و خلق مرزوق
27-رواياتى كه در اسم و مسمى است   لسان صدق حل اين معمى است
28-نهفته گر چه ميبايد بود راز    سخن از اسم اعظم گشت آغاز
29- ترا اين جدول آمد اسم اعظم   كه هر موجود هم داراست فافهم
30- تو از اين حصر سر وجودى   همى يابى مقامات شهودى
31- امام صادق از اين اسم اعظم   عجب نقشى زده بر آب و آدم
32- يكى پرسيده از آن قطب عالم   كدامين اسم باشد اسم اعظم
33- جواب فعلى از قولى به تاثير   بسان لفظ اكسير است و اكسير
34- مثالش داد نزد جمع اصحاب   كه مى رواند رين حوض پر از آب
35- هم آنانرا به منع از نجاتش    كه تا مايوس گرديد از حياتش
36-زسر سر او توحيد فطرى    مبرى از ترويهاى فكرى
37- طلوع كرده است چون خورشيد خاور   كه حكم حق بر او گرديد دارو
38- به يا الله اغثنى ندا كرد    جوابش را امام آندم عطا كرد
39- بدو فرمود اين است اسم اعظم   كه يعنى خود تويى اى ابن آدم
40- چو از هر در در ايد نا اميدى   به اسم اعظمت آنكه رسيدى
41- چو از هر جا اميدت قطع گرديد   بيابى دولت سلطان توحيد
42- چو دارى اسم اعظم اى برادر   چرا سر گشته اى زين در به آن در
43- بيا و گوش دل را مى نما باز   سخن از اسم اعظم گويمت باز
44- نباشد هيچ اسمى اسم اصغر   كه اكبر بايد از الله اكبر
45- در اين معنى حديثى از پيمبر   معطر سازدت چون مشك اوفر
46- سوالش كرده اند از اسم اعظم   بپاسخ اينچنين فرموده خاتم
47- كه هر اسم خداوند است اعظم   چه او واحد قهار است فافهم
48- خدا را نيست اسمى دون اسمى   كه قسمى است و دون قسمتى
49- چو قلبت را كنى تفريغ از غير   بهرامش بخوانى باشدت حيز
50- زاسم اعظمت بشنود گر بار   كه تا گردد روان تو گهر بار
51- هر آن اسمى كه در تعريف سبحان   به از اسم دگر بينى همى دان
52- كه آن نسبت به اين اسم است اعظم   زعينى و جزا و والله اعلم
53- بترتيب است چون تعريف دانى   تو وجه جمع اخبارى كه خوانى
54- اثر از لفظى و كتبى است حاصل   ولى عنى است ذى ظل و جز او ظل
55- بود پس كون جامع اسم اعظم   چنو اعظم نيابى درد و عالم
56- بيك معنى ديگر اسم اعظم    بنزد اهل حق آمد مسلم
57- هر آن اسمى كه وى از امهاتست   چه ام فعل و چه وصف و چه دانست
58- بود آن اعظم از اسماى ديگر   كه آنها سادان اويند يكسر
59- مثالش را بگويم باتو فى الحال   قدير و با همه اسماى افعال
60- عليم و ديگر اسماى صفاتست   چو حى از امهات اسم داتست
61- همه اسماى افعال و صفاتست   كه شرط يك يك آنها حياتست
62- پس اعظم از همه حى است و خود دل   از آنكه حى بود دراك فعال
63- چو ذات واجبى حى است و قيوم   ترا پس اسم اعظم گشت معلوم
64- زاسم اعظمت اسم يقين است   ولى مشروط بر شرط يقين است
65- چه اسم اعظم است از بهر سالك   يقين حادثه فرزند مالك
66- بهراسمى كه سرت هست ذاكر   ترا سلطان آن اسم است حاضر
67- بهراسمى تو را نور الهى    بود آب حيات آب و ماهى
68- در اوفاق و حروفت اروفوقست   حروف اجهزط از آن حروفست
69- كه اسم اعظمش اوتاد گفته است   چو بدو حش بسى سپر نهفته است
70- به تحقيق دگر ادذر زولاهم    يكايك را بدان از اسم اعظم
71- نكات ديگرم اندر نكات است   كه روزى تو در انجا برات است
72- سخن از اسم اعظم هست بسيار   ولى از آن خود را و نگهدار
73- گذشتيم و سخن سر بسته گفتيم   بسى در سره يكسره سفتيم
74- ازين سر مقنع از برايت    عجب كشف غطايى شد عطايت
75- توتا اندر صراط مستقيمى    روح و ريحان و جناب نعيمى
76- چو اين جدول نمايى لاى روبى   ترا باشد عطاياى ربوبى
77- قلم آمد بفرياد و به دلدل    كه تا حرف آورم از دفتر دل