میم حا میم دال
حسن باب است و نرجس هست مامش
ميم و حا و ميم و دال است نامش
پدر بزرگوارش امام حسن عسكرى (عليه السلام ) است و مادرش نرجس خاتون كه محدث قمى در منتهى الامال از ابن بابويه و شيخ طوسى بسندهاى معتبر روايت كرده است كه جناب امام هادى (عليه السلام ) اين كنيز را در جسر بغداد خريدارى كرد و بعد از خريد اين كريمه الهى خود را چنين معرفى مى كند كه من مليكه دختر يشوعاى فرزند قيصر پادشاه رومم و مادرم از فرزندان شمعون بن حمون بن الصفا وصى حضرت عيسى (عليه السلام ) است . و سپس از يك امر عجيبى خبر داد و فرمود: ((جدم قيصر خواست مرا به عقد فرزند برادر خود در آورد در هنگامى كه سيزده ساله بودم ، پس جمع كرد در قصر خود از نسل حواريون عيسى و از علماى نصارى و عباد ايشان سيصد نفر و از صاحبان قدر و منزلت هفتصد كس و از امراى لشكر و سرداران عسكر و بزرگان سپاه و سركرده هاى قبايل چهار هزار نفر، و فرمود:
تختى حاضر ساختند كه در ايام پادشاهى خود به انواع جواهر مرصع گردانيده بود و آن تخت را بر روى چهل پايه تعبيه كردند و بتها و چليپاهاى خود را بر بلنديها قرار دادند و پسر برادر خود را در بالاى تخت فرستاد، چون كشيشان انجيلها را بر دست گرفتند كه بخوانند بتها و چليپاها سرنگون همگى افتادند بر زمين و پاهاى تخت خراب شد و تخت بر زمين افتاد و پسر برادر ملك از تخت بزير افتاد و بى هوش شد. در آن حال رنگهاى كشيشان متغير شد و اعضايشان بلرزيد...
مردم متفرق شدند و جدم غمناك به حرم سراى بازگشت و پرده هاى خجالت در آويخت ، چون شب شد به خواب رفتم در خواب ديدم كه حضرت مسيح و شمعون و جمعى از حواريين در قصر جدم جمع شدند و منبرى از نور نصب كردند كه از رفعت بر آسمان سربلندى مى كرد و در همان موضع تعبيه كردم كه جدم تخت را گذاشته بود پس حضرت رسالت پناه محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) با وصى و دامادش على ابن ابى طالب (عليه السلام ) و جمعى از امامان و فرزندان بزرگواران ايشان قصر را به قدوم خويش منور ساختند پس حضرت مسيح به قدوم ادب از روى تعظيم و اجلال به استقبال حضرت خاتم الانبياء (صلى الله عليه و آله و سلم ) شتافت و دست در گردن مبارك آن جناب در آورد پس حضرت رسالت پناه فرمود كه يا روح الله آمده ايم كه مليكه فرزند وصى تو شمعون را براى اين فرزند سعادتمند خود خواستگارى نماييم و اشاره فرمود به ماه برج امامت و خلافت حضرت امام حسن عسكرى (عليه السلام ) فرزند آن كسى كه تو نامه اش را به من دادى حضرت نظر افكند به سوى حضرت شمعون و فرمود شرف دو جهان به تو روى آورده ، پيوند كن رحم خود را به رحم آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) پس شمعون گفت كه كردم .
پس همگى بر آن منبر بر آمدند حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) خطبه اى انشاء فرمودند و با حضرت مسيح مرا به حسن عسكرى (عليه السلام ) عقد بستند و حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) با حواريون گواه شدند... وى بعد از اسارت خود را نرجس معرفى كرد تا او را به عنوان دختر پادشاه روم نشناسند.
در ادامه اين روايات آمده كه نحوه شباهت حضرتش به موسى كليم در نحوه ولادت آن حضرت از نرجس خاتون مى باشد. و در حين ولادت آن حضرت ، به فرمان همايون امام عسكرى (عليه السلام ) سوره ((انا انزلناه فى ليلة القدر)) تلاوت گرديد، و طفل در شكم مادر نيز در تلاوت اين سوره همراهى مى فرمود. و بعد از ولادت به سجده افتاد و انگشتان سبابه را به آسمان بلند كرده و مى فرمود:
اءشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له و اءن جدى رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) و ان اءبى امير المؤ منين وصى رسول الله و يك يك امامان را شمرد تا به خودش رسيد فرمود: اللهم انجزلى و عدى و اتمم لى امرى و ثبت و طاتى و املا الارض بى قسطا وعدلا. در زمان تولد آن حضرت آيه جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل كان ذهوقا به طرز خاصى متجلى گشت .
آن كه فرمود: ((ميم و حا و ميم و دال است نامش )) بيان مصراع اول بيت بيست و هفتم است كه فرمود: ((سمى حضرت خير الانام است )). يعنى نام مباركش همنام جناب خاتم انبياء حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) است . منتهى در خصائص آن ذكر گرديد كه بردن نام آن حضرت بدين صورت ((جمعى حروف )) حرام است و جايز نيست . و بايد آن حضرت را به القابش همانند: مهدى ، صاحب الامر، صاحب الزمان ، قائم آل محمد، منتظر و... نام برد و در صورت نام بردن اسم اصلى اش بايد به نحو مقطع باشد يعنى (م ح م د) بن الحسن العسكرى ... (به منتهى الامال در بيان اسامى مباركه آن حضرت مراجعه بفرما) كنيه او هم همانند كنيه جناب رسول الله يعنى ابوالقاسم است .
در علم شريف حروف گفته شده است كه اگر اسمى بنحو ((مقطع )) نوشته شود آن را اثرى خاص است چه اينكه اگر بنحو ((مجموع )) كتب گردد اثر ديگرى دارد. لذا در مورد اسم اصلى حضرت صاحب (عليه السلام ) بنحو مجموع در نوشتن و در تلفظ تجويز نشده است بلكه بنحو تقطيع نوشته مى شود. چه عجب اينكه در روايتى آمده است كه بر پيشانى دجال هم بنحو مقطعه ((ك ف ر)) نوشته شده است .
جناب محقق قيصرى در فصل سادس از مقدمات بر فصوص الحكم مى فرمايد كه مومن با فراست كشفيه خويش از صورت و چهره ظاهرى عبد، احوال او را مى فهمد لذا در روايتى حضرت خاتم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: اتقوا فراسة المومن فانه ينظر بنور الله و نيز آن حضرت فرمود: فى الدجال مكتوب على ناصيته كَّ فَّ رَّ و لا يقراءه الا المومن .
غرض آن كه بر پيشانى دجال نيز كفر بنحو مقطعه نوشته شده است كه فقط مومن آن را مى خواند. فتدبر.
منبع:جلد دوم شرح دفتر دل-شارح:استاد صمدی آملی