درباره امام زمان
مرحوم زين العابدين شيروانى در كتاب ((بستان السياحة )) در ذكر آن جناب گويد:
((حضرت واهب العطايا آن حضرت را مانند يحيى (عليه السلام ) در حال طفوليت حكمت عطا فرمود، و در صغر سن امام انام گردانيد، و بسان عيسى بن مريم (عليه السلام ) در وقت صباوت به مرتبه ارجمند رسانيد. عجب است از اشخاصى كه قائل اند بر اين كه خواجه خضر و الياس از انبياء، و شيطان و دجال از اعداء در قيد حياتند، و انكار دارند وجود ذيجود صاحب الزمان را، و حال آنكه آن حضرت افضل است از انبياء سلف ، و اوست ولد صاحب نبوت مطلقه و ولايت كليه )).
باب دوم ((كمال الدين )) در امر غيبت جناب ادريس است و حديث آن از حضرت امام باقر (عليه السلام ) نقل شده است كه غيبت و ظهور آن حضرت از كارهاى حيرت آور الهى است ، در قرآن ادريس و الياس آمده است كه ادريس نبى و الياس رسول است . و اذكر فى الكتاب ادريس انه كان صديقا نبيا (مريم /58) ((و ان الياس لمن المرسلين )) (صافات /133.)
در روايات عديده آمده كه الياس همان ادريس است و جناب شيخ اكبر نيز فص چهارم فصوصش را ((فص ادريسى )) و بيست و دوم آن را ((فص الياسى )) عنوان كرد كه عنوان اول مناسب با حال او قبل از ظهور است ، و عنوان دومى مناسب با حال او بعد از ظهور است .
شيخ در چند جاى فصوص تصريح كرد كه الياس همان ادريس است و اثبات ظهور شخص واحد در دو صورت مى نمايد كه ظهور ادريس در صورت الياس با بقاء اول به حال خود بدون اينكه نسخ و فسخ لازم آيد. و مراد از دو نشاءه در كلام او نشاءه نبوت و نشاءه رسالت است .
نتيجه سخن اين كه امر ادريس (عليه السلام ) و حضرت بقية الله قائم آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) در عالم انسان كامل كه به فضل الهى صاحب اعدل امزجه است ، و مويد به روح القدس و جامع حقايق و رقايق اسماى حسناى الهى مى باشد، به وفق موازين عقلى و علمى است و استبعاد و استيحاش در اين گونه مسائل نصيب عوام است كه از عالم انسانى بى خبرند خواه به علوم طبيعى و مادر و رسمى دستى داشته باشند و خواه نداشته باشند.
در باب هشتم كمال الدين بعد از نقل تطهير نمودن داود نبى (عليه السلام ) زمين را از جالوت و جنودش فرمود: و انزل الله تبارك و تعالى عليه الزبور، و علمه صنعة الحديد فلينه له ، و امر الجبال و الطيران تسبح معه ، و اعطاه صوتاءلم يسمع بمثله حسنا، و اعطاه قوة فى العبادة ، و اقامة فى بنى اسرائيل نبيا، و هكذا يكون سبيل القائم (عليه السلام ) له علم اذا حان وقت خروجه انتشر ذلك العلم من نفسه و انطقه الله عزوجل فنادا اخرجه يا ولى الله فاقتل اعداء الله ؛ و له سيف مغمد اذا حان وقت خروجه اقتلع ذلك السيف من غمده و انطقه الله عزوجل فناداه السيف اخرجه يا ولى الله فلا يحل لك ان تقعد عن اعداء الله فيخرج (عليه السلام ) و يقتل اعداء الله حيث ثقفهم ، و يقيم حدود الله و يحكم بحكم الله عزوجل .
فصوص الحكم در بست و هفت فص به نام بيست و هفت نفر است كه از آن بيست و پنج نفر مذكور در قرآن حضرت اليسع و ذى الكفل را نياورده است و فصوص بيست هفتگانه آن ، بيست و سه تن باقى انبياى مذكور در قرآن به علاوه شيت و عزير و لقمان و خالد مى باشد و شيخ را در تسميه فصوص به نام هر يك آنان و در ترتيب فصوص غرضى عرفانى در مقامات رفيع انسانى نوعى دراكوار و ادوار است نه ترجمان شخصى خاصى در هر فص ، كه امكان دارد انسانى مثلا عيسوى مشرب يا موسوى مشرب شود هر چند حائز رتبه نبوت تشريعى نمى تواند باشد، چنانكه حضرت بقية الله قائم آل محمد ارواحنا فداه حائز درجه نبوت نيست ولكن واجد اسماى كماليه آن كلمات كامله الهى مى باشد.
حسن يوسف دم عيسى يد بيضا دارى آن چه خوبان همه دارند تو تنها دارى
بقية الله خير لكم ان كنتم مومنين (هود /87) از امام به حق ناطق ، كشاف حقايق جعفر الصادق (عليه السلام ) منقول است كه چون حضرت قائم ظاهر شود پشت بر ديوار خانه كعبه نهد و سيصد و سيزده مرد بر او جمع گردند و اول كلامى كه به آن ناطق گردد اين آيه خواهد بود: بقية الله خير لكم ان كنتم مومنين . (نهج الولاية از يازده رساله فارسى ) (در وجه مشابهت حضرت بقية الله به انبياء عظام به كمال الدين صدوق و ديگر كتب در مورد حضرت قائم مراجعه گردد.)
منبع:جلد دوم شرح دفتر دل-شارح:استاد صمدی آملی