کلمه هشتاد و سه رساله صد كلمه در معرفت نفس
آن كه در كار حواس و عقل بينديشد هر يك را جاسوسى در حفظ و بقاى شخص مى يابد، مثلا شخص غذا مى خواهد، باصره ديدبانى مى كند و تميز ميان غذا و جز آن مى دهد، با بار دادن باصره، همين كه دست بدان رسيد لامسه بار نمى دهد كه داغ است، غذاى ديگر را بار داده است كه معتدل است، تا خواهد به دهان برساند
جاسوس ديگر به نام شامه دربان است و اجازه نمى دهد كه بدبو است، غذاى ديگر را اجازه داده است كه بوى مناسب دارد، تا بدهان گذاشت در آنجا جاسوس ديگر به نام ذائقه نشسته است، و اجازه نمى دهد كه بسيار تلخ است، غذاى ديگر را اجازه داد كه شايسته است، اگر حيوان باشد مى خورد، اما اگر انسان باشد يك جاسوس ديگر غيبى بنام عقل دارد و مى گويد:
هيچ يك از آن جاسوسها در كار خود خيانت نكرده اند كه اجازه داده اند، اين غذا براى تن گوارا است، ولكن تو انسانى، شيئيت تو صورت فعليتى و حقيقتى به نام روح است كه اين كالبد سايه اى از آن است، و اين جواسيس همه سد نه او و از شئون اويند، اين غذا شبهه ناك است، غصبى است، مال يتيم است، زنهار و دو صد زنها نخورد كه براى روحت ناگوار است، اين غذاى حرام با آن چنان كند كه هزاران بار به توان هزاران بار بدتر از خوراك نامناسب با تن.