کلمه هفتاد و هفت رساله صد كلمه در معرفت نفس
آن كه در حدوث نفس مطالعه دقيق داشته باشد، مبدأ تكون او را قوه طبيعى اعنى جسمانى يابد، قوه اى كه از كثرت و شدت قابليت فعليت، كأن از سنخ ماده برتر است، اعنى همان نفس طبيعى را در بدو امر، حظى از ملكوت و تجريد است.
در اصحاح چهارم انجيل مرقس آمده است كه حضرت عيسى پيامبر عليه السلام در ترغيب اين كه:
«نيكى اندك را در ملكوت پاداش بزرگ است»
به تمثيل فرموده است:
«دانه خر دل از هر بذرى ريزتر است، و هرگاه كشت شود شاخه هاى بزرگ بر آورد كه پرندگان آسمان در سايه آن بسر آورند».
نقطه نطفه هم دانه اى است كه بالقوه شجره طوبى و سدرة المنتهى مى شود، يعنى اين قوه جسمانى بالفعل مفارق عقلى بالقوه است كه به حركت در جوهر و تبدل ذات و استكمال وجوديش در تحت تدبير ملكوت، مفارق روحانى ابدى گردد.
بدان لحاظ كه كمال جسم است، به تازى نفس گويند و به پارسى جان، و چون ببالد و نيرو گيرد و تجرد يابد به پارسى روان خوانند، چنانكه مخرج او را از نقص به كمال روان بخش، پس جان در تحت تدبير ملكوت از خاك رويد و باليدن گيرد تا روان شود كه:
وَ اللَّهُ أَنْبَتَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَباتاً
و با اين كه روان است به اضافت با تن، جان است و تن مرتبه نازله آن است كه نه جان بى تن است و نه تن بى جان و به قلم شيواى بابا افضل شيرين بيان در
مناسبت تن با جان:
«تن و جان به هم تمام و كاملند و از هم جدا نيستند، تن و جان به هم تن است، و جان و تن به هم جان است. تن را چون به چشم حقيقت بينى جان باشد، و جان را چون به چشم اضافت بينى تن باشد و در جمله محسوسات و معقولات و متقابلات چنين مى دان».
پس انسان عبارت از بنيت جسمانى تنها نيست، و نيز عبارت از روح تنها نيست، و مركب از جسم و جان به تركيب انضمامى نيست، بلكه انسان حقيقت واحدى است كه بدنش مرتبه نازله اوست و يك هويت و شخصيت است و در حقيقت همانى است كه به من و أنا و مانند آنها بدان اشارت و تعبير مى كنند.
الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِينٍ ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِينٍ «1»
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ. «2»
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِينٍ الى قوله سبحانه: ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ. «1»
همين خلق شده از سلاله طين و ماء مهين و حما مسنون متدرجا به جائى رسيد كه «ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ» انشاء ايجاد جديد است كه احداث امر ديگرى است، يعنى همان موجود زمينى آسمانى گشته است، و همان مادى سابق انسان شده است.