آدمى را همان معرفت بس كه نفس خويش را شناسد.
بزرگ ترين جهل ، جهل انسان است به نفس خويش .
بزرگ ترين حكمت معرفت انسان است به نفس خويش ، و بزرگى انسان به مقدار همان معرفت اوست .
برترين عقل ، معرفت انسان به نفس خويش است ؛ پس كسى كه نفس خويش را شناسد عاقل بود و كسى كه آن را نشناسد، جاهل .
برترين معرفت ، معرفت انسان به نفس خويش است .
آن كه نفس خويش را بهتر شناسد، خوفش از خدايش بيشتر باشد.
عارف آن است كه نفس خويش را رها ساخته و از هر آنچه كه از خدايش دور كند پاك سازد.
زيرك آن است كه نفسش را شناسد و اعمال به اخلاص گذارد.
معرفت نفس ، نافع ترين دو معرفت است .
نفس جوهرى است گران مايه ؛ كسى كه مصونش دارد، مقامش را رفيع گردانيده ، و كسى كه به ابتذالش كشد، آن را به فرو كشانده .
در شگفتم ! از آن كس كه گمشده اش را مى جويد، در حالى كه خويشتن را گم كرده است و در جستجويش نيست .
در شگفتم ! چگونه كسى كه نفس خويش را نشناخته ، تواند كه خداى خويش را شناسد!
غايب معرفت آن است كه انسان نفس خويش را شناسد.
آدمى را همان جهالت بس كه انسان بر نفس خود جاهل باشد.
آدمى را همان معرفت بس كه نفس خويش را شناسد.
آنكه نفس خويش را نشناسد، چگونه غير آن را تواند كه بشناسد.
به نفس خويش جاهل مباش ؛ چه كسى كه چنين باشد، به همه چيز جاهل است .
معرفت نفس ، نافع ترين معارف است .
كسى كه نفس خويش را نشناسد، در حقش كوتاهى كرده است .
آن كسى كه به نفس خويش جاهل است ، به غير آن جاهل تر بود.
كسى كه نفس خويش را شناسد، از امور دنيوى بريده شود.
كسى كه نفس خويش را شناسد، به جهاد با آن بر خيزد.
آن كه نفس خويش شناسد، جليل گردد.
كسى كه نفس خويش را شناخته ، به غايت از معرفت و علمى رسيده است .
آن كس كه نفس خويش را شناسد، غير آن را بيشتر شناسد.
آن كسى كه نفس خويش را نشناسد، از راه رستگارى دور افتد است و در بيابان ضلالتها و نادانى ها گم گردد.
كسى كه به ظفر معرفت نفس رسيده ، به فوز اكبر نايل گشته است .
كسى كه نفس خويش را شناسد، خدايش را خواهد شناخت
منبع:عيون مسائل نفس و شرح آن ، ج 1، ص 88- 89