آنچه را كه انسان در اين نشأه مىبيند همه در عالم مثال اوست
آنچه را كه انسان در اين نشأه مىبيند همه در عالم مثال اوست كه ماده مرئى در حقيقت مثال آن در صقع نفس رائى مشاهد است نه نفس ماده. و به عبارت ديگر آنچه را مدارك و مشاعرت در مىيابند، در واقع مدرك حقيقى حقيقت تو است كه نفس ناطقه توست. يعنى زبان چشنده است به اين معنى كه نفس چشنده است در اين موطن، بلكه بدقت تامل كنى نفس چشنده است در خيال اين موطن، و على التحقيق تمام ادراكات بعلم حضورى است حتى ادراكات محسوسه. حال اگر اهل اشارتى روايات وارده در سرازيرى قبر و فشار قبر و مسائلت در قبر و ديگر امورى كه بقبر اسناد مييابد از اين قبيل بدان يعنى آن احوال و اهوال ياد شده بر حقيقت شخص وارد است كه ادراكات اوست ولى در مثال و تمثل صقع خيال خود همه را در عالم قبرش مىبيند اما قبر او يعنى قبر مربوط به شخص او كه متمثل و متحقق در صقع نفس او و وعاء ادراك اوست كه اگر چنانچه زندهاى را با او در اين قبر خاكيش كه نمودارى و رسمى و اسمى از قبر حقيقى اوست بگذارند، اين زنده هيچيك از آن احوال را نه مىبيند و نه ميشنود زيرا اين قبر ترابى خارجى نمودار، ظرف عذاب يا ثواب مرده نيست بلكه ظرف ثواب و عقاب را در قبر خودش مىبيند. و يا اگر مرده مؤمن و كافرى هر دو را در يك قبر بگذارند، براى آن قبرش روضة من رياض الجنه است، و براى اين قبرش حفرة من حفر النار است چون قبر هريك جز ديگرى است اگر چه هر دو در يك قبر مقبورند.
منبع : هزار و یک نکته علامه حسن زاده آملی ؛ نکته 752