چو ذاتش فعل او حق مبين است ((و لا يسئل عما يفعل )) اين است
در حق محض و وجود صرف كه خير محض است جاى چون و چرا نيست .
در بخش يازدهم رساله خير الاثر آمده است :
((آنچه از فيض ازلى عايد هر موجودى شده است نور اقدس وجود است و آن نور سره چون به لحاظ حدود ملحوظ گردد اسماى اعيان بر آنها نهاده مى شود و كثرت پديد مى آيد و به اين حدود كه همان تعنيات آنها است از يكديگر بظاهر متمايز مى گردند و اختلاف در خواص پيدا مى شود كه اين بنفشه است و آن گل گاوزبان ، اين حدود را در لسان حكما ماهيات گويند و در لسان عرفا اعيان ثابته ، پس هر موجودى را عين ثابت خاصى است و آن عين ثابتش منشاء پيدايش آثار وجودى او است و محل قابل گرفتن هبات و فيوضات بارى تعالى . و مبداء وهَاب فيّاض به لسان حال هر عينى كه همان استعداد و تقاضا و سوال ذاتى او است افاضه فرمايد و اسناد امساك و بخل را اعطاى خواسته هاى اعيان به واجب مطلق و غنى بالذات كه ((يداه مبسوطتان )) راه ندارد و آنچه كه از او است افاضه وجود است بالذات و حدود ناشى از اعيان است و به اصطلاح مجعول بالذات وجود آنها است نه ماهيات آنها كه همان اعيان باشد و همه شرور و نقائص از حدود بر مى خيزد و نسبت شر به جاعل دادنت بالعرض است و مجاز؛ چه از خير محض جز نكويى نايد و چون هر موجودى به اقتضاى عين ثابتش مى گيرد لاجرم سرنوشت هر موجودى به عين ثابت او است ...)). پس هر چه كه حق تعالى در مقام فعل انجام مى دهد حق محض است كه بر اساس خواسته هاى ذاتى موجودات است و لذا هرگز از حق متعال در فعل او سوال نمى شود و كارش چون و چرا بر نمى دارد زيرا كه اقتضاى ذات خود مى گيرد.
كرم فرما عطا پاش و خطا پوش خطايى كرده ام خود را فراموش
بخواب غفلت از ((قد خاب )) بودم جواب ((ارجعون ، كلا)) شنودم
مصراع اول اشارت دارد به آيه دهم سوره شمس : ((و قد خاب من دسّ ها)) و نيز اشارت به خواب فارسى است كه جمع بين خواب فارسى و ((خاب )) عربى شده است . و دومى اشارت است به آيه 99 و 100 از سوره مومنون : حتى اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون لعلى اءعمل صالحا فيما تركت كلا انها كلمة هو قائلها.
منبع:جلد دوم شرح دفتر دل-شارح:استاد صمدی آملی