نظر مبارك حضرت آية الله علامه استاد حسن زاده آملى (قذس الله نفسه الزکیه) مبنى بر تأييد ترجمه كتاب حاضر
بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين
قوله سبحانه : انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون
بسيار مايه ابتهاج داعى است كه وجيزه[ فصل الخطاب فى اثبات عدم تحريف كتاب رب الارباب] مورد قبول ارباب دانش و اصحاب بينش واقع شده است , و اينكه به قلم رسا و شيواى روحانى گرانقدر حجة الاسلام جناب آقاى محمدى شاهرودى دامت بركاته الوافرة به پارسى ترجمه شده است تا فائده آن عام و بهره از آن تام بوده باشد . و به همت والاى مدير محترم انتشارات قيام قم حضرت آقاى اصلانى زيد عزه العالى از هر حيث بسيار مرغوب و مطلوب و پسنديده و خوب به حليت طبع متحلى و متجلى شده است . اميد است كه در اصل قويم عدم تحريف منطق صمدانى أعنى قرآن عظيم الشأن ربانى اثرى جاودانى بغايت مفيد افتد , و مرضى خداوند متعال بوده باشد . قوله تعالى شأنه : انا لا نضيع اجر من احسن عملا .
قم حسن حسن زاده آملى 14 شعبان المعظم 1413 هق = 27 / 11 / 1371 هش
نام كتاب :قرآن هرگزتحريف نشده
بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين
بسم الله الرحمن الرحيم
قرآن كتاب مقدس و پر ارزشى است كه محصول مغز بشر نيست , مجموعه اى از سخن الهى است كه در مدت 23 سال بوسيله امين وحى خدا ( جبرائيل ) بر قلب نازنين پيشواى گرامى اسلام نازل گرديد .
كلمات نغز آن سايه روشنهائى حيرت انگيز است كه بلنداى معانى و فصاحت آن از اوج تصور هر خردمند بالاتر است , به حدى كه با آنكه پانزده قرن است فرياد[تحدى] و مبارزه طلبى آن در جهان طنين انداز است , جهانيان در برابر اين دعوت آن سر در گريبان حيرت فرو برده اند و در مقابل جلال و عظمت بيكران آن مات و مبهوت مانده اند . معانى ظريف آن چون پرتو آينه لرزان و از دسترس انديشه گريزان است ولى وقتى در دلى افتاد تا ناپديدترين زواياى روان او نفوذ كرده و آن را دربست مجذوب خود مى سازد .
تعاليم و رهنمودهاى آن شعله هاى فروزانى از نور الهى است كه در طى سالهاى زياد بر جهان دانش گرمى و نور پاشيده و بشر هر اندازه در جاده علم به پيش مى رود و از اسرار پيچيده جهان خلقت پرده برمى دارد چهره پر فروغش درخشان تر و حقيقتش نمودارتر مى شود .
با اين همه از همان روز نخست كه اين كلمات از حنجره پاك محمد - صلى الله عليه و آله - در زير سقف نيلگون آسمان جزيرة العرب طنين انداخت و گوش دلها را به خود متوجه ساخت , اهريمنانى انسان نما كه نشر و گسترش آن را مخالف منافع شيطانى خود مى پنداشتند بيكار ننشستند و به تلاشهاى مذبوحانه اى دست زدند , نغمه هاى ناموزونى سازكردند[سحر آشكارش] خواندند ,[اساطير الاولينش] گفتند ,[ خيالات پريشانش] پنداشتند ,[افتراء به خدا] دانستند و چون از اين راه به مقصود خود نرسيدند به معارضه با آن برخاستند ترهات و خزعيلاتى به هم بافتند ولى جز رسوائى محصولى به بار نياوردند . پيغمبر اكرم - صلى الله عليه و آله - تا زنده بود كمال مراقبت در حفظ و پاسدارى از دستاوردهاى آن را داشت و به مسلمين توصيه مى فرمود : به اين ريسمان محكم الهى چنگ بزنيد و خود را از چاه ضلالت برهانيد و در حديثى كه مسلم بين الفريقين است پيغمبر اكرم - صلى الله عليه و آله فرمود :
[انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى اهل بيتى ان تمسكتم بهما فقد نجوتم] [ و در نسخه اى] [ لن تضلوا بعدها ابدا ].
من دو چيز بزرگ و گرانبها را در ميان شما مى گذارم اگر به اين دو چنگ زده و متمسك شويد هرگز گمراه نخواهيد شد و قطعات نجات مى يابيد , و اين دو يكى قرآن و ديگرى اهل بيت من است].
اما متأسفانه عده اى با چنگ زدن به همين رشته محكم خود را به قعر چاه ضلالت رساندند و با فرياد[ :حسبنا كتاب الله] = كتاب خدا ما را بس است: كه از حلقوم عمر برخاست و بدنبال آن يكى از دو ميراث ارزشمند رسولخدا - صلى الله عليه و آله[عترت] كنار زده شد و همين يك جمله در طول تاريخ چه آثار غم انگيزى به بار آورد كه عبدالله بن عباس پيوسته اشك مى ريخت و مى گفت[يوم الخميس ما يوم الخميس ] و آنقدر گريه مى كرد كه زمين از اشك چشم او تر مى شد .
پرسيدند در روز پنجشنبه چه حادثه واقع شده كه ياد آن روز تو را چنين منقلب مى سازد ؟ مى گفت روزى است كه بيمارى پيامبر خدا - صلى الله عليه و آله - شدت نمود و فرمود دوات و كتفى بياوريد تا براى شما كتابى بنويسم كه گمراه نشويد , بعضى از حضار مجلس مانع شدند بعلاوه گفتند : محمد - صلى الله عليه و آله - هذيان مى گويد , آن روز يوم الخميس بود .
نخستين زمزمه تحريف قرآن از حنجره چه كسى برخاست ! ؟
براى سست كردن بنيان محكم قرآن هم طرح كم و زياد شدن قرآن را ريختند و عمر در آخرين روزهاى زندگانيش در پايان خطبه اى كه در مدينه خواند در حالى كه دستهايش را بر هم زد گفت :
[اياكم ان تهلكوا عن آية الرجم ان يقول قائل لا نجد حدين فى كتاب الله , فقد رجم رسول الله - صلى الله عليه و آله - و رجمنا , والذى نفسى بيده , لولا ان يقول الناس : زاد عمر بن الخطاب فى كتاب الله تعالى لكتبتها الشيخ و الشيخة فأرجموهما البتة فانا قد قرأناها ].
و از عايشه روايت شده :
[ انها قالت : كان فيما انزل من القرآن - عشر رضعات معلومات يحرمن - ثم نسخن ب - خمس معلومات - فتوفى رسول الله و هو فيما يقرأ من القرآن ]
و صدها نمونه ديگر كه آوردن آنها از حوصله اين مقال بيرون است و باعث شد كه عده اى كوركورانه با همين ريسمان محكم الهى خود را به چاه تطبيق افكندند . با اين همه طرفداران آنها چون فخر رازى و ديگران قول تحريف قرآن را به شيعيان نسبت مى دهند و حال آنكه چنانچه در همين رساله خواهيد خواند تمام دانشمندان بنام شيعه منكر چنين عقيده اى مى باشند و لغزش فكرى چند تن معدود را نمى شود به حساب يك مذهب آورد . چه خوب است كه در اين زمينه بيشتر سخن نگويم چون اين بحث بطور مستوفى در همين رساله اى كه در پيش رو داريد بيان گرديده است . اين نوشتار كه به نام ( فصل الخطاب فى عدم تحريف كتاب رب الارباب ) به قلم محققانه استاد گرامى حضرت آية الله آقاى حسن زاده آملى - دام ظله العالى - به زبان تازى بود و پارسى زبانان از فيوضات آن محروم بودند به فرموده جناب آقاى اصلانى - زيد عزه العالى - اينجانب آن را به زبان پارسى برگرداندم تا انشاء الله مشعلى باشد در مسير پر ابهام اين موضوع و من درباره شيوائى و زيبائى مطالب و استنتاجات صحيح و مفيد از آنها و مزاياى فراوان ديگر آن سخن نمى گويم چون پرتو معنويت از آن مى تابد , و گواه عاشق صادق در آستين باشد . فقط چند نكته را ياد آور مى شوم :
1 ) هر جا به آيه اى استشهاد گرديده بود خود آيه را در متن آوردم و ترجمه آن را در پاورقى تا اصالت آن محفوظ بماند .
2 ) شماره سوره و آيات نوشته شده بدينگونه مى باشد كه رقم اول شماره سوره و رقم دوم كه بعد از نوشته شده شماره آيه است .
3 ) كليه آنچه در پاورقى آورده شده يادداشتهائى است كه اينجانب آنها را به عنوان توضيح آورده ام .
اميد است خوانندگان در صورتى كه به اشتباهى از ناحيه مترجم برخورد نمودند بوسيله انتشارات قيام مرا آگاه سازند تا انشاء الله در چاپهاى بعدى اصلاح گردد .
قم 3 / 9 / 1371 شمسى
عبدالعلى محمدى شاهرودى
پيشگفتار مؤلف
ستايش پروردگارى را سزد كه با فروغ جاودانه قرآن مجيد كه جداكننده حق از باطل , و محقق از مبطل , و نيك از بد مى باشد ما را در مواضع گمراهى به شاهراه مستقيم حقيقت رهنمون گشت .
درود و سلام بر پيامبر او حضرت محمد و خاندانش كه راهنمايان بسوى اصول ايمانند .
پس از حمد خدا , بنده اميدوار به لطف الهى حسن فرزند عبدالله طبرى آملى مشهور به[حسن زاده آملى]چنين گويد :
اين يادداشتها را فراهم آورديم تا ثابت كنيم كه قرآن از تحريف و پس و پيش شدن محفوظ مانده و چيزى از آن كم و زياد نشده و آن را[فصل الخطاب فى عدم تحريف كتاب رب الارباب] ناميديم . و سپاس مر خداوندى را كه به فضل خود ما را به حقيقت رهنمون گرديد و اگر راهنمائى ذات مقدس او نبود با توان خود هرگز به آن دست نمى يافتيم .
بسيارى از اوقات اين پرسش مطرح مى شود :
آيا در آيات و سور قرآن جابجائى صورت گرفته ؟ و يا مطلبى از آن كم و زياد شده است يا نه ؟ ! .
مى بينيم كه اين انديشه خطرناك ذهن بعضى ساده لوحان زودباور را آشفته كرده و آنان را به شك و ترديد انداخته و مى گويند : آيات و سوره هائى از قرآن كه ميان دو برگ جلد قرار دارد و اكنون در دسترس مسلمين است تمامى آنچه بر آخرين پيامبر خدا فرو فرستاده شده نمى باشد . چرا مى گوئيم قرآن تحريف نشده !
تو اى خواننده گرامى بايد توجه كنى كه قطعا سخن درست محكم و استوارى كه به دلائل قطعى از عقلى و نقلى مسلم و روشن شده اين عقيده است كه هر آنچه از قرآن كريم در دسترس مردم هست تمامش چيزهائى است كه خداوند بلند مرتبه بر پيامبرش آخرين برانگيختگان , حضرت محمد بن عبدالله صلى الله عليه و آله فرو فرستاده , و هيچگونه كم و زيادى در آن نشده و دليل اين عقيده اين است كه :
1 ) اندازه سوره هاى قرآن كه يكصد و چهارده تاست بدون ترديد از دوران خود رسول خدا صلى الله عليه و آله تا كنون تغيير نيافته است .
2 ) ترتيب و در جاى خود قرار دادن آيات و سوره ها , به دستور شارع مقدس بوده كه كسى حق چون و چرا در آن را ندارد , و يقينا به دستور پيامبر صلى الله عليه و آله بوده و همانگونه كه جبرئيل امين وحى خدا به فرمان پروردگارش به او خبر داده , تنظيم گرديده است .
3)در زمان زندگى پيامبر خدا پيش از آنكه جهان فانى را بدرود گويد مردم سوره ه ا را با نامهاى ويژه شان مى شناختند .
4 ) طرح ريزى حروف و علائم , و صورت سازى خطوط در قرآن مجيد طبق همان طرحى است كه از نوشته هاى نويسندگان وحى در دوره پيامبر نمونه بردارى شده است .
5 ) علت آنكه در آغاز نهمين سوره قرآن[برائت] آيه [ بسم الله الرحمن الرحيم] نوشته نشده , آن است كه : چنانكه با يكصد و سيزده سوره ديگر غير آن يكباره نازل شده با اين سوره نازل نگرديده است .
6 ) بسم الله الرحمن الرحيم جزء هر سوره است همانگونه كه جزء آيه اى از سوره ( 27 ) نمل مى باشد .
7 ) اخبار و آثارى كه گوياى آن است كه عده زيادى از ياران پيغمبر در دوران آن حضرت يا بعد از درگذشت آن بزرگوار قرآن را گرد آورده اند مانند آنكه گويند : در دوره خلافت ابوبكر آيات پراكنده قرآن جمع آورى شده مقصود آن نيست كه آنان آيات را در سوره ها مرتب نمودند . در مورد ترتيب سوره ها نيز بزودى به تحقيق خواهيم پرداخت . همه اين مطالب را كه يادآور شديم عقيده اهل تحقيق از دانشمندان پيرو ائمه اطهار است كه بهشت خدا جايگاهشان باد و جز آنان برخى از علماء اهل تسنن نيز به آن معتقد مى باشند و هر كه عقيده اى بر خلاف آن را برگزيده بدون بصيرت بوده و سخن بيهوده اى گفته و به كوره راهى گام نهاده است .
لازم به تذكر است اگر مى خواستيم در هر يك از عناوين فوق همه دلائل آن را مفصلا يادآورى نمائيم و بطلان گفته مخالف را بياوريم نوشته ما به درازا مى كشيد , و سخن روياروى ما پراكنده مى گشت و گرفتارى ما افزون مى گشت , بدين جهت مختصرى از دلايل هر يك از آن عناوين را مىآوريم و به خواست خدا براى آنكه در قفسه سينه دلى سالم دارد بسنده خواهد بود .
ترتيب آيات و سوره ها توقيفى است
1 هر آنچه از پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله رسيده از اخبار متواتره در فضائل سوره ها بنامهايشان بلكه در فضيلت پاره اى از آيات قرآن , در نهادن هر آيه اى را در جايگاه ويژه اى به فرمان امين وحى[ ( جبرئيل]( بوده است .
2 اينكه بعضى سوره ها به برخى از حروف مقطعه ( پاره پاره و جدا از هم ) آغاز گرديده و بعضى نه , مثلا :
سوره ( 2 ) بقره به [الم] .
سوره ( 10 ) يونس به [الر] .
سوره ( 13 ) الرعد به [المر].
سوره ( 7 ) اعراف به [المص].
سوره ( 19 ) مريم به [كهيعص].
سوره ( 26 ) الشعرا به [طسم].
سوره ( 27 ) النمل به [طس].
سوره ( 40 ) المؤمن به [ ( حم].
سوره ( 42 ) شورى به [حمعسق].
همچنين در چند سوره ديگر.
اينكه برخى سوره هاى ديگر با حروف مقطعه آغاز نگشته .اينكه سوره برائت به[بسم الله الرحمن الرحيم ] آغاز نگرديده .
اينكه خداوند متعال فرموده[ :سوره انزلنا و فرضناها ].
در سوره بقره آيه 22 فرموده است :
و ان كنتم فى ريب مما انزلنا على عبدنا فاتوا بسورة من مثله و ادعوا شهداءكم م ن دون الله ان كنتم صادقين در سوره يونس آيه 38 فرموده : از جمله آنچه وحى كرده ايم به تو سوره ايست كه از عالم قدس فرو فرستاديم آن را و احكامى را كه در آن است لازم و واجب نموديم . 3 و اگر در آنچه بر بنده خود نازل نموديم ترديد داريد پس سوره اى مانند آن بياوريد و گواهان و ياران خود را جز پروردگار بخوانيد اگر راستگو و درست انديش هستيد .
[ام يقولون افتريه قل فأتوا بسورة مثله و ادعوا من استطعتم من دون الله ان كنتم صادقين].
در سوره توبه آيه 88 فرموده است :
[و اذا انزلت سورة ان آمنوا بالله] . . . .
هر گاه سوره اى از قرآن نازل گردد به آنكه ايمان آريد به خدا . . . در سوره هود آيه 16 فرموده است :
[ام يقولون افترايه قل فاتوا بعشر سور مفتريات و ادعوا من استطعتم من دون ال له ان كنتم صادقين]
هر كدام از اين چند آيه دلالت قطعى دارد بر اينكه اسكله بندى و تركيب سوره ها از چند آيه مشخص به فرمان لازم الاطاعه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بوده , و نشانگر آن است كه در دوران زندگانى پربار آن جناب , پيش از آنكه وجود مقدسش به سراى جاودان بشتابد , سوره هاى قرآن نظم و ترتيبى داشته , و اسامى آنها بر سر زبانها بود و مردم آنها را به آن نامها مى شناخته اند .
امين الاسلام ( طبرسى ) در تفسير خود[مجمع البيان] و ( جار الله ) زمخشرى در[ كشاف] و جلال الدين سيوطى در[ الاتقان فى علوم القرآن] و دانشمندان بزرگوار ديگرى غير آنان ,
از ابن عباس و سدى نقل كرده اند : كه , فرموده خداى تعالى : [و اتقوا يوما ترجعون فيه الى الله ثم توفى كل نفس ما كسبت و هم لا يظلمون]
آخرين آيه از كتاب آسمانى بود كه بر پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله نازل شد , و جبرئيل به آن حضرت گفت آن را آيه 280 از سوره بقره قرار بده.
و اين قول مثل اينكه اجماعى است , و خلاف تنها در اين است كه بعد از نزول اين آيه رسول خدا صلى الله عليه و آله چه مدت زنده ماند . از ابن عباس نقل شده : بعد از نزول اين آيه آن جناب بيست و يك روز زنده بود , و ابن جريح گويد : نه شب , و سعيد ابن جبير و مقاتل گفته اند : هفت شب , و زمخشرى گويد : گفته شده سه ساعت .
من مى گويم : قرار دادن تمامى آيات قرآن در جايگاه خود به دستور خداوند متعال بوده اگر چه براى يكايك آنها در كتبى كه احاديث را گردآورى نموده اند روايت جداگانه اى ذكر نشده باشد همچنين زيانى ندارد كه دو آيه در يك سوره باشند كه آيه اول بعد از آيه دوم نازل گرديده باشد .
زمخشرى در تفسير كشاف در ابتداى سوره توبه گويد : اگر بپرسى چرا همانند سوره ها ى ديگر اين سوره به آيه [ بسم الله الرحمن الرحيم]آغاز نگشته ؟ ! .
گويم : سبب آن را ابن عباس از عثمان پرسيد , او پاسخ داد : شيوه پيامبر خدا چنان بود كه هر گاه سوره يا آيه اى بر او فرود مىآمد , به نويسندگان وحى مى فرمود : آن را در محلى كه فلان چيز و آن چيز ديگر ذكر مى شود جاى دهيد و تا آن جناب جان در بدن داشت براى ما بيان نفرمود آن را در كجا قرارش بدهيم.
در مجمع البيان , و اتقان نيز اين روايت آورده شده است . اين روايت بالا آشكارا دلالت دارد كه :
1 ) تركيب بندى سوره ها از آيات به فرمان پيغمبر صورت پذيرفته .
2 ) با سوره برائت آيه بسم الله نازل نگشته بود و گرنه آن را در آغاز آن سوره قرار مى داد .
3) يكصد و سيزده بار , در آغاز هر سوره اى كه بر پيغمبر فرود آمده بسم الله . . . هم نازل گرديده است .
مرحوم طبرسى در مجمع البيان , و ديگران در تفاسير و كتابهاى حديث و سيره روايت كرده اند از بريده , كه گفت : پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود :
[سوره بقره , و آل عمران را بياموزيد , زيرا روز رستاخيز آنها دو نور تابانند , و همانند دو قطعه ابر سپيد يا دو پرده يا دو صف پرندگان بال و پر گشاده نگهداشته , بر بالاى سر آنكه آنها را ياد گرفته است سايه مى اندازند].
پس حديث به روشنى دلالت دارد بر اينكه اين دو سوره در دوران زندگى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ترتيب داده شده و دست بدست مى گشته , و مردم آنها را بنام مى شناخته اند .
سيوطى در كتاب[اتقان] و مفسرين از جمله طبرسى در سرآغاز سوره هود روايت كرده اند كه ثعلبى به سند خود از اسحاق از ابوجحيفه نقل نموده :
به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله عرض شد : پيرى زود اثرش را در شما نمايان كرده است .
فرمود[ :سوره هود و هم مانند آن پيرم كردند] [و در حديث ديگر از انس گويد كه در پاسخ ابوبكر پس از اين جمله فرمود : سوره ( 69 ) الحاقه و سوره ( 56 ) واقعه و سورة ( 78 ) النبأ و سوره ( 88 ) غاشيه] .
مرحوم طبرسى در ديباچه مجمع البيان در فن چهارم گويد : در خبرى كه از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شايع است آمده كه , آن حضرت فرمود : به جاى[تورات] هفت سوره طولانى , و بجاى [انجيل] سوره هاى[مثانى], و به جاى[ زبور] سوره هاى[مئين] به من داده شده , و سوره هاى[مفصل] را هم علاوه ! ( كه با آنها بر پيامبران ديگر برترى يافتم ).
يك بحث لغوى
در نسخه هاى چاپى و خطى لفظ[طول] بيشتر با الف[طوال] نوشته شده و لكن در هنگام نسخه بردارى اشتباها كلمه از وضعش تغيير داده شده و گر نه وضع اصلى آن[طول] بر وزن[صرد] است , و جمع[طولى]مؤنث[اطول] مى باشد .
ابن اثير در نهايه گويد : چند بار در حديث آمده است[اوتيت السبع الطول] و[طول]( به صداى جمع[طولى]است مانند[كبر] و اينها را سوره هاى طولانى ناميده اند چون درازترين سوره هاى قرآنند . سوره هاى[مثانى] سوره هاى بعد از اين هفت سوره مى باشند كه از حيث عدد آيات كمتر از[مئين] و بيشتر از[مفصل] و اولش سوره يونس و آخرش سوره نحل مى باشد و چون دنباله هفت سوره اولند دومى آنها حساب شده اند و بدين جهت[مثانى] ناميده شده اند .
سوره هاى[مئين] سوره هائى است كه نزديك به صد آيه است يا اندكى كمتر و يا بيشتر كه اولش سوره ( 17 ) اسراء و آخرش سوره ( 23 ) مؤمنون است .
[مفصل] شصت و هفت سوره بعد از[حم] ها تا آخر قرآنند كه[بسم الله] زياد دارند و بدين وسيله چون فصلهائى زياد از هم جدا شده اند . ( مترجم )
اين بناء ادبى همواره لازم است كه يا با[ الف و لام] باشد يا به چيزى اضافه شود.
در حديثى[ام سلمه] گويد :
[ كان يقرأ فى المغرب بطولى الطوليين ثنية الطولى ]. و صيغه مذكر آن[أطول] است . و معنى حديث اين است كه : آن حضرت در نماز , دو سوره طولانى قرآن كه انعام و اعراف باشد مى خواند . توقيفى بودن آيات و سوره ها
اين چند حديث و[ ده ها] مانند آنها كه شيعه و سنى از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله در اين مورد روايت كرده اند و آنقدر زياد است كه نمى توان آنها را شماره نمود , همه گوياى آنند كه قبل از درگذشت رسول خدا از اين دنيا , سوره هاى قرآن منظم و مرتب شده بوده , كه مردم آنها را به نامهايشان مى شناختند و نيازى به آن نيست كه تمام اخبارى را كه در فضيلت سوره ها وارد شده نقل كنيم .
چگونگى نظم و ترتيب سوره ها
سوره هاى قرآن به روال ترتيب نزول نبوده بلكه آياتى هم كه در يك سوره جا داده شده نيز به ترتيب نزول نيست, چه آن سوره هائى پاورقى :
1 پايان سخن نهايه . و در كتاب قاموس اللغه و مجمع البحرين[ و مجمع البيان] : نيز همين جور گفته اند مترجم .
2 گاهى فاصله زمانى آيات نازله كه در يك سوره آمده به چند سال هم مى رسد در بعضى موارد در وسط آيات مدنى , آيه هاى مكى گنجانده شده.
كه به يك باره نازل گشته , مثل سوره ( 7 ) انعام چنانكه در مجمع البيان و بسيارى از كتابها , مفصل نوشته شده , و چه سوره هائى كه تمامش در يك نوبت نازل نشده بلكه در چند نوبت و به مناسبت هاى گوناگون فرود آمده و بعدا مجموعه آنها بصورت يك سوره درآمده .
علاوه بر اينها از دلائلى كه خداوند به دلم افكنده بر اثبات اينكه ترتيب آيات در سوره هاى قرآن به دستور پيغمبر صلى الله عليه و آله بوده اين است كه :
با آنكه بعضى سوره ها مانند سوره ( 7 ) انعام همه اش در يك نوبت نازل گرديده و با اينكه بيشتر آياتى كه در يك سوره آورده شده بطور پراكنده فرو فرستاده شده , و اختلافى نيست كه برخى آيات از جهت نزول بر بعضى ديگر پيشى دارند و ظاهرا ترتيب سوره ها از آيات به ترتيب نزولشان صورت نگرفته با اين حال به گونه اى تركيب يافته كه ميان آيات پشت سرهم نهاده شده در هر يك از سوره ها كمال بلاغت و فصاحت رعايت گرديده تا به آن حد كه خداوند متعال بندگان خود را به مبارزه با آن طلبيده و فرمود[ :ده سوره] يا[ يك سوره] از قرآن را بياوريد و با صراحت هشدار داده است:
[لئن اجتمعت الانس و الجن على ان يأتوا بمثل هذا القرآن لا يأتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهيرا].
بشر , كى و كجا قادر است جملات پراكنده اى را كه در مدت بيست و اندى سال در مورد احكام گوناگون نازل گرديده به آن سر حد اعجاز برساند كه[انس و جن] از هم آورى آن ناتوان باشند ؟ ! و انگشت عجز و حيرت به دندان بگزند , با اين حال آيا كسى مى تواند بگويد ترتيب و آراستگى معجزآساى آنها در سوره ها به فرمان خدا و پيامبرش نبوده . پس اى خردمندان بيدار باشيد و توجه داشته باشيد :
[افلا يتدبرون القرآن و لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا]
قرآن را صحابه جمع نكرده اند
گذشته از همه اينها اگر كار جمع آورى و ترتيب سوره هاى قرآن در زمان پيغمبر صورت نگرفته باشد و چنانچه عده بسيار اندكى بدون دقت و رسيدن به كنه مطلب پنداشته اند بعد از در گذشت آن جناب صحابه آن را بر اساس نظر خود مرتب كرده باشند , ديگر فرموده خداوند :
[فأتوا بسوره]. [بعشر سور] و مانند اين دو آيه مفهومى ندارد .
سيوطى در اتقان , فصل نخست از نوع هيجدهم گويد : اجماع و روايات مترادف بر اين دلالت دارند كه ترتيب آيات توقيفى , مستند به تعيين پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله در ترتيب نزول است و ترديدى در آن نيست و بسيارى از علماء آن را در آثار خود آورده اند از جمله زركشى در [البرهان] ادعاى اجماع كرده و ابوجعفر ابن الزبير در كتاب[مناسبات] خود چنين گفته است[ :ترتيب آيات و سوره هاى قرآن به توقيف و آگاهى خود پيغمبر و فرمان او انجام شد و در اين مورد بين مسلمين خلافى نيست].
پيوند آيات به يكديگر
اگر بسيارى اوقات در كتب تفسير و شرحهاى آوائى پرده گوشت را مى كوبد كه اين آيه به فلان آيه پيوسته است و آن آيه به اين آيه مثلا : طبرسى در مجمع البيان گويد : فرموده خداوند در سوره نساء : [و ان خفتم الا تقسطوا فى اليتامى] كه آيه سوم مى باشد متصل به آيه 127 همين سوره [و يستفتونك فى النساء قل الله يفتيكم فيهن].
مقصودشان اين است كه آيات قرآن از حيث مفهوم بعضى به بعض ديگر پيوسته اند , و آن بخاطر آن است كه بعضى آيات قرآن روشنگر مراد بعضى آيات ديگر است مانند[مبين] براى[مجمل] و مانند[مقيد] براى[مطلق].
[مبين] به معنى آشكار كرده شده لفظى است كه دلالتش بر مراد آشكار باشد و[مجمل] آن است كه مراد متكلم روشن نباشد و معنى آن محتاج به تفصيل باشد , آن نه سبب دارد از قبيل اشتراك لفظى يا معنوى , اولى مانند آنكه خداوند فرموده : [ثلاثة قروء] بقره : 228 , كه[ قرء] هم براى حيض وضع شده و هم براى پاك شدن از آن , و يا[مختار] كه اشتراك دارد و شامل فاعل و مفعول هر دو مى شود . و اشتراك معنوى در صورتى كه گوينده فرد معينى را اراده كرده باشد و حال آنكه نزد مخاطب مجهول باشد مانند : [جاء رجل من اقصى المدينه ] . ( يس 36 : 20 ) .
و مانند [ان الله يأمر ان تذبحوا بقره] كه مبين آن [ صفراء فاقع لونه] ( بقره 2 : 69 ) مى باشد كه بيان حالت بقره را مى كند . و مجمل در مركب , يا اجمال در تمام آن مى باشد مانند : [او يعفوا الذى بيده عقدة النكاح] ( بقره 2 : 237 ) . كه متردد بين همسر و ولى زن مى باشد , يا به اعتبار تخصيص آن است به مخصص مجهول مثل اينكه گفته شود : [اقتلوا المشركين الا بعضهم].
[مقيد] : در قيد و بند شده و[مطلق] آزاد و رها , لفظى است كه دلالت كند بر ذات و حقيقت نه فرد يا به قول اصوليان مطلق لفظى است كه دلالت كند بر شايع در جنس خود , يعنى حصه اى كه احتمال حصص بسيار در آن مى رود مانند[رقبه] كه بعد مقيد شده به[مؤمنه] و هر گاه دليلى بر تقييد مطلق يافت شد به آن توجه مى شود و الا نه بلكه مطلق بر همان اطلاق خودش و مقيد بر تقييد خودش باقى مى مانند : [ و اشهدوا ذوى عدل منكم] ( طلاق : 9 ) .
و آيه [ شهادة بينكم اذا حضر احدكم الموت حين الوصية اثنان ذوا عدل منكم] ( مائده 5 : 106 )
در حالى كه گواه بر فروشها و غير آنها را مطلق آورده : [ و اشهدوا اذا تبايعتم]
و مثل[خاص] براى[عام].
اميرالمؤمنين على عليه السلام فرموده است[ : كتاب خدا ( قرآن ) است كه شما را به حق بينا و گويا و شنوا مى كند , و بعضى از آيات آن بوسيله بعض ديگر گويا , و برخى هم بر برخى ديگر گواه ( براى تفسير بعضى از آيات قرآن بايد از معانى و مضامين ديگر استفاده كرد و شاهد آورد ) و با احكام الهى اختلاف نداشته و پيرو خود را نيز از راه خدا جدا نگرداند و او را به گمراهى نكشاند].
مقصود از فرموده آن حضرت[بعضى از آيات آن شاهد بعضى در صورتى كه عدالت در همه امور شرط است .
و الفاظ مطلق عبارتند از :
1 اسم جنس مثل انسان , رجل , فرس .
2 علم جنس .
3 مفردى كه معرف به الف و لام استغراق يا عهد باشد .
4 نكره .
[خاص] به معنى ويژه , ضد[عام] لفظى است كه بدون حصر , تمام افرادى را كه صلاحيت آن را دارند فرا مى گيرد و صيغه آن كل است كه در اول جمله مىآيد مانند : [ كل من عليها فان] رحمن : 26 . يا در پى آن مىآيد : [فسجد الملائكة كلهم اجمعون] حجر : 30 . و از صيغه هاى ديگر آن الذى و التى و تثنيه و جمع آنها مانند : [الذى قال لوالديه أف انى لكما](احقاف 46 : 16 ) كه منظور هر فردى است كه اين سخن از او صادر مى شود به دليل اينكه پس از آن فرموده : [ ( أولئك الذين حق عليهم القول]( احقاف 46 : 17 ) مترجم . 2 نهج البلاغه , خطبه 133 .
ديگرند اين است كه پاره اى از آن براستى و درستى بعضى ديگر گواهى مى دهد و بر خلاف آن نمى باشد چنانكه خداوند فرموده : [ افلا يتدبرون القرآن و لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا]. همچنين خداوند فرموده :
[ذلك بان الله نزل الكتاب بالحق و ان الذين اختلفوا فى الكتاب لفى شقاق بع يد].
منظور مفسرين از اتصال آيات اين نيست كه آنها لفظا به يكديگر متصل اند , چون از مطالب گذشته دانستى كه آيات در دوران پيامبر به دستور آن حضرت تنظيم شده و همه دانشمندان اهل تحقيق اين نظريه را تأييد كرده اند .
ثمره فقهى
از جهت همين ارتباط مفهومى است كه دو سوره ضحى ( 93 ) و انشراح ( 94 ) را يكى شمرده اند و خواندن آن دو در يك ركعت فريضه به جاى يك سوره بعد از حمد تجويز گرديده , بلكه خواندن يكى از آن دو بدون ديگرى در نماز واجب جايز نمى باشد چون آن دو يك سوره اند ( 3 ) .
با اينكه در يك ركعت نماز واجب از خواندن دو سوره بعد از حمد نهى شده است . و واجب است ميان آن دو سوره [بسم الله الرحمن الرحيم ] خوانده شود , چون بسم الله . . . . جزء سوره است . فرمايش شيخ طوسى قدس الله سره به جواز ترك بسمله بين آن دو سوره نارسا است ( 1 ) و دليل موافق آن نيست و همين گونه است سوره ( 105 ) فيل و سوره ( 106 ) قريش .
مرحوم بحرالعلوم در منظومه[الدرة] گويد :
و والضحى و الانشراح واحدة
بالاتفاق و المعانى شاهدة
كذلك الفيل مع الايلاف
و فصل بسم الله لا ينافى
به اتفاق علماء سوره ضحى و انشراح يكى مى باشد و معانى آنها بر اين مطلب گواهى مى دهد .
همچنين سوره فيل با سوره ايلاف . و فاصله شدن بسم الله در ميان آنها با يكى بودنشان منافات ندارد . و اينكه اين حكم را به يك ركعت فريضه مقيد كرديم بدين جهت است كه در نمازهاى مستحبى جايز است سوره هاى زيادى خوانده شود و هر گاه چند سوره را با هم جمع كرد لازم است با هر سوره اى بسم الله بخواند .
سيوطى در اتقان , نوع 19 گويد[ : ( و در كامل هذلى از بعضى نقل شده كه [الضحى] و[الم نشرح] يك سوره مى باشند و امام فخر رازى در تفسيرش اين سخن را از طاوس و ديگرى[عمر بن عبدالعزيز] نقل كرده است .
بسم الله الرحمن الرحيم جزو همه سور قرآن است
قطعا بسم الله . . . يك جزء و آيه اى از سوره ( 27 ) نمل هست بلكه در آن سوره دو آيه آن را تشكيل داده است , و در هر سوره اى [بسم الله] . . . يك آيه بشمار مى رود و لذا اگر شخصى در نماز , چه فريضه باشد يا نافله , آن را نخواند نمازش باطل است . و واجب است در نمازهائى كه لازم است مرد حمد و سوره را بلند بخواند [ بسم الله . . ]. نيز بلند خوانده بشود و در نمازهائى كه بايد حمد آهسته خوانده شود مستحب است [بسم الله]. . . بلند خوانده شود , و عقيده اصحاب ما اماميه بر اين است , ولى ميان فقهاء مسلمين اختلاف است اگر چه بيشتر از آنان با اين نظريه موافقند بلكه آن عقيده بيشتر علماء گذشته است اگر نگوئيم همه .
اجماع
نويسنده تفسير المنار گويد : همه مسلمين بر اين عقيده اند كه بسم الله الرحمن الرحيم از قرآن است و يك جزء آيه از سوره نمل مى باشد و نسبت به جايگاه آن در بقيه سوره ها اختلاف دارند , گروهى معتقدند كه يك آيه از هر سوره مى باشد و اين نظريه دانشمندان پيشين از اهل مكه است چه فقهاء و چه قرائشان و ابن كثير و اهل كوفه و از ايشان است عاصم و كسائى از قراء , و بعضى صحابه و تابعين از اهل مدينه و شافعى در[ الجديد] و پيروان او , و ثورى , و احمد در يكى از دو قولش و اماميه . و از محدثين ايشان از علماء تابعين كه اين قول از آنان روايت گرديده عبارتند از : سعيد بن جبير و عطا و زهرى و ابن المبارك . و قوى ترين دليلشان بر آن اجماع صحابه و اشخاص بعد از آنان است كه همگى در قرآنهائى كه نوشته اند بسم الله را در آغاز همه سوره ها آورده اند جز سوره برائت , با اينكه دستور داريم كه[هر چه از قرآن نيست از مصاحف زدوده شود]. , و به همين علت[آمين] را در آخر سوره[ ( حمد]( ننوشته اند . و احاديثى هم وارد شده كه اين عقيده را اثبات مى كند , از آن جمله حديثى است كه مسلم آن را در صحيح خود از حديث انس درآورده است كه گويد :
يك وقت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود :
[هم اكنون سوره اى بر من نازل گرديد و ( هنگامى كه شروع به خواندن كرد ابتدا فرمود ) : بسم الله الرحمن الرحيم] .
ابوداود به اسناد صحيح از ابن عباس روايت كرده : كه پيامبر خدا , جدا شدن سوره اى از سوره ديگر را نمى شناخت و در روايتى پايان يافتن سوره اى را نمى دانست تا اينكه بسم الله الرحمن الرحيم بر او نازل مى گشت . و اين حديث را حاكم هم در مستدرك آورده و گفته است صحيح است بر شرط شيخين .
دارقطنى از حديث ابوهريره روايت كرده كه گويد : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود :
هر گاه خواستيد ( سوره الحمد لله ) را بخوانيد [ ( بسم الله الرحمن الرحيم]( را هم بخوانيد , زيرا سوره حمد[ ( ام القرآن]( و[ ( سبع المثانى]( ( 1 ) و [ ( بسم الله الرحمن الرحيم]( يكى از آيات آن مى باشد .
پاورقى :
1 اين نام طبق روايات از متن قرآن كريم براى نخستين سوره قرآن انتخاب <
صفحه : 36
از علماء مدينه مالك و غير او , و از علماء شام اوزاعى و ديگران , و از قراء بصره ابوعمر و يعقوب معتقدند به اينكه بسم الله . . . يك آيه جداگانه ايست كه براى بيان سرآغاز سوره ها و جدائى انداختن بين آنها نازل گشته , و حنفيه هم به همين قول معتقدند .
از قراء كوفه[ ( حمزه]( و طبق روايتى كه از احمد نقل شده گفته اند : [( بسم الله]( آيه اى از سوره فاتحه الكتاب است نه سوره هاى ديگر . در اينجا اقوال ديگرى هست كه مخالف با قواعد است و پيروى ندارد . مى گويم : براى آن گروه اندك كه قائلند بر آنكه بسم الله يك آيه است و فقط يك نوبت نازل شده دليل قاطعى وجود ندارد كه در حساب آيد و اگر حجتى هم بياورند بدون شك و ترديد باطل است و لغزاننده . تكرار آيات
چگونه به دليل اينكه تكرار لازم مىآيد بگوئيم بسم الله يكبار پاورقى :
> شده كه فرموده : [ ( و لقد آتيناك سبعا من المثانى و القرآن العظيم ]( ( الحجر 15 : 87 ) و چون در اين سوره اصول مطالب قرآن بطور فشرده آمده است چنانكه گويا قرآن مستقلى است . در اين آيه قرآن عطف به آن شده و درباره وجه تسميه آن به اين نام گفته اند چون به اجماع هفت آيه دارد و هر آيه مشتمل بر دو جمله يا دو كلمه مى باشد و گفته اند چون در هر نماز اين هفت آيه دوبار خوانده مى شود[ ( سبع المثانى]( ناميده شده . و از اين جهت كه محتواى آن مطالب اصولى و ريشه اى هستند , و منبع عظيم قرآن است , و آيات ديگر فروع و شاخه هاى آنهاست ( ام الكتاب ) آن را مى خوانند . ( مترجم )
صفحه : 37
بيشتر نازل نشده و حال آنكه بسيارى از آيات بارها در قرآن آمده مانند آيه : [ ( فباى آلاء ربكما تكذبان]( كه در سوره الرحمن ( 55 ) سى و يك مرتبه تكرار شده .
و آيه : [ ( ويل يومئذ للمكذبين]( در سوره ( 77 ) المرسلات ده بار .
و آيه : [ ( انا كذلك نجزى المحسنين]( در سوره ( 37 ) صافات چهار مرتبه .
و آيه [ ( الم]( شش بار در سرآغاز سوره هاى بقره ( 2 ) , آل عمران ( 3 ) , عنكبوت ( 29 ) , روم ( 30 ) , لقمان ( 31 ) , السجدة ( 32 ) . و آيه [ ( الر]( در ابتداى سوره يونس ( 10 ) , هود ( 11 ) , يوسف ( 12 ) , ابراهيم ( 14 ) , الحجر ( 15 ) پنج مرتبه .
و آيه [ ( حم]( شش مرتبه در اول سوره هاى مومن ( 40 ) , فصلت ( 41 ) , زخرف ( 43 ) , دخان ( 44 ) , جاثيه ( 45 ) , احقاف ( 46 ) , و با سوره شورى ( 42 ) [ ( حم عسق]( هفت بار مى شود .
و آيه [ ( طسم]( در آغاز سوره هاى شعراء ( 26 ) , قصص ( 28 ) دوبار .
و فرموده خداوند متعال : [ ( و ما انت بهادى العمى عن ضلالتهم ان تسمع الا من يومن باياتنا فهم مسلمون]( ( 1 ) دوبار نازل شده كه در سوره نمل ( 27 : 80 ) و ديگرى در سوره روم ( 30 : 54 ) آمده است جز اينكه كلمه[ ( هادى]( در سوره روم بدون[ ( ياء]( نوشته شده [ ( بهاد العمى ](
پاورقى :
1 و نيستى تو هدايت كننده كوران را از گمراهيشان تو نشنوانى جز آنان را كه ايمان آرند به آيات ما پس ايشانند تسليم شدگان .
صفحه : 38
و اين كار چنانكه بزودى تحقيقش خواهد آمد به پيروى از مصاحفى بوده كه در دوران زندگى پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله به رشته تحرير در آمده است .
علاوه بر اينها , عقيده آنان , با صريح بسيارى از اخبارى كه آشكارا فرموده اند : [ ( بسم الله]( . . . به همان اندازه كه در قرآن هست نازل شده , سازشى ندارد .
با وجودى كه عادت و شيوه و همت پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله - و مسلمين بر اين بود كه قرآن را از هر آنچه از او نيست برهنه سازند , و در نوع 18 كتاب[ ( اتقان]( از ابو سعيد روايت كرده كه مى گويد : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله - فرمود[ : ( از من جز قرآن چيزى ننويسيد]( .
چرا سوره برائت بسم الله ندارد
نويسنده تفسير المنار در اول سوره[ ( توبه]( گويد[ : ( نه صحابه و نه افراد بعد از آنان هيچكدام در ابتداى اين سوره [ ( بسم الله]( را ننوشته اند زيرا چنانكه با سوره هاى ديگر نازل گشته بود با سوره برائت نازل نشده بود . و گويد : اين قول مورد اعتماد واقع گرديده و اختيار شده است , و در علت نبودن [ ( بسم الله]( در اول آن سوره گفته شده : ننوشتن بسم الله در اول آن سوره بخاطر رعايت قول شخصى بوده كه گفته است آن سوره با انفال يكى مى باشد . و حال آنكه مشهور اين است كه نبودن بسم الله در آغاز آن بدين جهت است كه , چون نزول اين سوره بخاطر شمشير كشيدن بر روى كفار , و به هم زدن قراردادهاى با آنان است . صفحه : 39
جز اينها علل ديگرى هم گفته شده , كه آنها را سبب و علت قرار دادن مشكل است . و چه بسا گفته مى شود : گفته مشهور حكمت است نه علت ( 1 ) .
يكى از دانشمندان در مورد اين حكمت فرموده است : نبودن [ ( بسم الله ]( در اول اين سوره دلالت دارد بر اينكه [ ( بسم الله]( . . . يك آيه از هر سوره مى باشد بخاطر اينكه استثناء به فعل همچون استثناء به گفتار آلت سنجش عموم است .
در[ ( اتقان]( , قشيرى به سند صحيح روايت كرده است[ : ( نبودن بسم الله]( . . . در ابتداى سوره برائت بدين علت است كه جبرئيل در آن بسم الله را نازل نكرد . و در شاطبيه گويد :
[ ( و بسمل بين السورتين[ ب] سنة
[ ر] جال[ ن] موها[ د] ربة و تجملا ( 2 )
پاورقى :
1 هر نوع معرفت واقعى كه براى رسيدن به حقيقت باشد[ ( حكمت]( خوانده مى شود , و[ ( علت]( آن است كه سبب پيدايش يا مؤثر در پيدايش چيزى باشد و در مقام وجود و قوام خود , معلول محتاج به آن باشد و فرق آن يا[ ( سبب]( آن است كه[ ( مسبب]( توسط سبب حاصل مى شود و در صورتى كه[ ( علت]( موجد و پديد آورنده[ ( معلول]( است و اسرار احكام جزء علت است كه سبب باشد و گاهى علت ناقصه است كه آن را وجه مصلحت و مقتضاى حال و جعل حكمت گويند مثل غسل جمعه كه حكمتش را رفع كثافت و از بين بردن بوى متعفن بدن قرار داده اند و آن جعل حكمت است نه علت تامه . ( مترجم )
( 2 ) شرح شاطبيه : 30 , شاطبيه قصيده ايست كه ابو القاسم بن فيره شاطبى اندلسى متوفى 590 هدرباره علم قراءت سروده .
صفحه : 40
ابن قاصح در شرح آن گويد : شاعر در اين بيت آگاهى داده است كه مردانى كه ميان دو سوره بسم الله را آورده اند به سنت رسول الله عمل كرده اند .
[ ( نموها]( يعنى سند آن را گر چه ذكر نكرده اند بالا برده اند و آن را نقل كرده اند و آنان عبارتند از[ عيسى بن مينا] قالون ( 1 ) , كسائى ( 2 ) , و عاصم ( 3 ) , و ابن كثير ( 4 ) كه به[ ( باء]( و[ ( راء]( و [( ن]( و[ ( دال]( از گفته اش[ ( بسنة رجال نموها دربة]( به آنان اشاره شده است . و به كلمه[ ( بسنة نموها]( اراده نموده نوشتن صحابه بسم الله را در مصحف , و گفته عايشه[ : ( بخوانيد آنچه را در مصحف هست]( . و آثارى را كه مى گويند[ : ( پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله پايان پذيرفتن سوره اى را نمى دان ست مگر هنگامى كه [ ( بسم الله الرحمن الرحيم]( بر او نازل مى شد]( .
كه اين اخبار بر آن دلالت دارد كه[ ( بسم الله ]( بارها با هر سوره اى نازل گرديده است .
من گويم : از پيشوايان معصوم ما عليهم السلام هم مانند آنچه از آنها نقل شده روايت گرديده چنانچه در تفسير عياشى از صفوان جمال
پاورقى :
1 - عيسى بن مينا از راويان نافع مى باشد مدنى است و در سال 205 در گذشته .
2 - ابو الحسن على ابن حمزه كوفى بغدادى , يكى از قراء سبعه در سال 179 در يكى از روستاهاى رى بنام[ ( رنبويه]( از دنيا رفت . 3 - عاصم بن ابى النجود بهدله از بزرگترين و مشهورترين قاريان و قرائتش را بتوسط زر بن حبيش و ابى عبدالرحمن السلمى از اميرالمؤمنين على عليه السلام دريافت نموده , فوتش در سنه 128 بوده . 4 - عبدالله بن كثير يكى از قراء سبعه است , فوتش در مكه سنة 120 بوده .
صفحه : 41
نقل شده كه گويد : امام صادق - عليه السلام به من فرمود : [ ( خداوند هيچ كتابى را از آسمان نازل نفرموده جز آنكه در سرآغازش [( بسم الله الرحمن الرحيم]( بوده , و با نزول بسم الله الرحمن الرحيم شناخته مى شد كه سوره به آخر رسيده ( و سوره بعدى شروع شده ) است . ( 1 )
همچنين در كافى از يحيى بن ابى عمير هذلى نقل شده كه گويد[ : ( در نامه اى به امام باقر عليه السلام نوشتم : فدايت گردم چه مى فرمائى در مورد شخصى كه در نمازش فقط به قصد سوره حمد [ ( بسم الله الرحمن الرحيم]( را در ابتدا خوانده و وقتى حمد تمام شده و سوره ديگر را شروع كرده بسم الله را نخوانده است و عياشى گفته اشكالى ندارد . حضرت به خط مبارك خود مرقوم فرمود :
[ ( براى به خاك ماليدن بينى او و ناپسند داشتن او يعنى عياشى آن نماز را دوباره اعاده كند]( ( 2 )
در خبر صحيح محمد بن مسلم گويد : از امام صادق عليه السلام پاورقى :
1 - وسائل الشيعه 4 : 747 حديث 12 .
2 - اين حديث را مرحوم كلينى در فروع كافى 1 : 86 باب قرائة القران حديث 2 , و شيخ طوسى در تهذيب 1 : 153 باب كيفية الصلوة حديث 20 و روضة المتقين 2 : 189 و وسائل الشيعه 4 : 746 حديث 6 آورده اند ولى با متن مورد ترجمه ما دو تفاوت دارد , يكى راوى حديث است كه بر خلاف اينجا يحيى بن ابى عمران و يا به نقل روضه و تهذيب يحيى بن عمران الهمدانى ضبط شده , و ديگر در همه اين كتابها به جاى عياشى عباسى ضبط شده و الله العالم بحقايق الامور . ( مترجم )
صفحه : 42
پرسيدم از ( آيه[ : ( ( سبعا من المثانى و القران العظيم ]( ( 1 ) آيا مراد سوره فاتحة الكتاب است .
فرمود[ : ( بلى]( . عرض كردم[ : ( بسم الله الرحمن الرحيم ]( از همان هفت ( آيه ) است ؟
فرمود[ : ( آرى آن بهترين آنهاست]( ( 2 )
غير اينها از روايات ديگر و حديث اخير بسم الله را از آيات ويژه سوره[ ( حمد]( مى داند .
و مهما تصلها او بدأت براءة
لتنزيلها بالسيف لست مبسملا ( 3 )
شارح ( شاطبيه ) گفته است : ضمير[ ( ها]( در[ ( تصلها]( به[ ( برائت]( بر مى گردد كه از نظر ادبى[ ( اضمار قبل الذكر]( مى نامند و معنى شعر اين است در اول سوره برائت بسم الله گفته نمى شود خواه خواننده آن را به سوره قبلش[ ( انفال]( وصل كند يا نكند و فقط ابتدا به خواندن برائت نمايد . آنگاه حكمت در ترك بسم الله در اول آن را چنين بيان نموده[ : ( لتنزيلها بالسيف]( يعنى براى اينكه سوره برائت جهت خشم گرفتن و بيم دادن , و ترسانيدن است و در آن سوره فرمان به شمشير كشيدن بر روى مشركين داده شده است .
ابن عباس گويد : از على كه خدا از او خوشنود گردد پرسيدم چرا در سرآغاز سوره برائت[ ( بسم الله الرحمن الرحيم ]( نوشته نشده است . در پاسخم فرمود[ : ( چون بسم الله]( . . . پناه و زنهار است و در پاورقى :
1 - الحجر 15 : 86 .
2 - وسائل الشيعه 4 : 74 ابواب القرائة فى الصلوة باب ( 1 ) حديث 2 .
3 - شرح شاطبه : 32 شارح على محمد الضباع .
صفحه : 43
برائت زنهارى نيست با فرمان دست بر قبضه شمشير زدن و بر فرق مشركين كوبيدن نازل شده است .
مى گويم جاى هيچ سخنى نمى باشد كه در تعليل بترك بسم الله در اول سوره برائت قولى كه ميتوان اختيار كرد و بان اعتماد نمود همان است كه بسم الله با آن سوره نازل نشده بود و شيخ[ ( محمد عبده]( در تفسيرش همان را برگزيده و اگر در اقوال ديگرى كه براى علت ترك آن در اول سوره برائت بيان شده دقت شود معلوم خواهد شد كه دليل سالمى در دست ندارند . و آنكه گويد[ : ( ترك بسم الله در اول سوره برائت براى آنست كه در اين سوره به شمشير كشيدن و گسستن پيمانها فرمان داده و بسم الله آيه رحمت است]( مى خواهد بگويد حكمتش اين بوده نه آنكه علتش و در اين صورت عقيده و گفته بسيار خوبى است .
زيرا در آغاز بسيارى از سوره هائى كه به عذاب نازل شده مانند سوره [ ( هل اتيك حديث الغاشيه]( ( 88 ) و سوره معارج ( 70 ) كه با [ ( سأل سائل بعذاب واقع]( آغاز شده[ ( بسم الله الرحمن الرحيم ]( هست . و فرمايش امير المؤمنين على - عليه السلام كه در مجمع البيان اول سوره برائت نقل شده و گفته ناظم شاطبيه كه حضرت فرمود :
[ ( بدين جهت بسم الله الرحمن الرحيم بر سرآغاز سوره برائت نازل نشده كه بسم الله براى زنهار و مهر و رحمت است ولى سوره برائت نازل شده تا با شمشير كشيدن و تاختن بر مشركين ايمنى را از آنها بردارد ]( . ( 1 )
پاورقى :
1 - مجمع البيان 5 : 2 .
صفحه : 44
فشرده سخن اين است كه عمده ترين دليل در آن شنيدن از معصوم , و تعبد ( 1 ) است و اخبار وارده در آن مانند همين فرمايش امير المؤمنين مخالف آن نمى باشند .
زيرا آن حضرت مى خواهد روشن كند كه نازل نشدن بسم الله در سوره برائت به آن حكمت است پس مى خواهد بفرمايد كه با آن نازل نگرديده چنانكه قشيرى و ديگران صريحا گفته اند كه[ ( جبرئيل آن را در آن سوره فرود نياورده]( .
چند ثمره فقهى
چون دانستى كه بسم الله يك جزء از هر سوره مى باشد , و حجابى است كه ميان دو سوره واقع شده و آنها را از يكديگر جدا ساخته بايد بدانى كه بسيارى از مسائل فقهى بر او مترتب مى شود مانند آنكه :
1 ) اگر كسى سوره[ ( حمد]( را شروع نمايد و نيت كند[ ( بسم الله ]( آن جزء سوره اخلاص مثلا باشد نمازش باطل است .
2 ) همچنين اگر در وقت خواندن قل هو الله قصد كند بسم الله آن از حمد يا سوره ديگر باشد نمازش درست نيست .
3 ) اگر شخصى جنب است و گفتيم خواندن همه چهار سوره اى كه آيه سجده واجب دارند بر او حرام است نه فقط خواندن آيات سجده بنابراين اگر بسم الله را خواند و نيت كرد كه آن جزئى از
پاورقى :
1 - به صرف آنكه شارع گفته پذيرفتن .
صفحه : 45
يكى از سوره هاى سجده واجب دار است , كار حرامى انجام داده است . 4 ) مردى كه نماز ظهر و عصر را مى خواند اگر ادله استحباب بر جهر آن نمى بود , لازم بود بسم الله . . . را آهسته بخواند و بر مردى كه نماز مغرب و عشاء را مى خواند واجب است بسم الله را بلند بخواند . و مانند اين مسائل . و كسى كه بخواهد سوره[ ( فيل و قريش]( يا سوره[ ( ضحى و انشراح]( را باهم جمع كند واجب است[ ( بسم الله . . . ]( را ميان دو سوره بخواند .
ترتيب سوره هاى قرآن
ترديدى در اين نيست كه تركيب سوره ( 1 ) ها از آيات توفيقى است يعنى قرار دادن هر آيه اى را در جاى معين از سوره هائى به يك پاورقى :
[ - 1 ( سوره]( از ريشه لغوى[ ( سور]( باز گرفته شده و به معنى رفعت و منزلت و شرف عالى است چنانكه نابغه گويد :
الم تر ان الله اعطاك سورة
ترى كل ملك حوله يتذبدب
يعنى مگر نمى بينى كه پروردگار مقام و منزلتى بلند به تو داده كه مورد غبطه و آرزوى هر پادشاهى است . و به معنى مقام شامخ , و علامت و نشانه , و رجى از رجهاى ديوار هم مىآيد . و گفته اند از[ ( سوره مدينه]( گرفته شده و با روى شهر را[ ( سور]( مى نامند .
اما در اصطلاح مسلمين بخش معين و مشخصى از قرآن مجيد است , همانند شهرى كه حصار و ديواره اى آن را از قسمتهاى ديگر جدا مى سازد . و وجه نامگذارى بخشى از قرآن به آن به علاقه مشابهت است . و به گفته بعضى از ريشه[ ( سؤر]( با همزه گرفته شده كه به معنى باقيمانده از چيزى است بنابراين بهر قسمتى از قرآن سوره گفته اند به مناسبت جدا شدن آن از قسمتهاى ديگر .
نوبت نازل نگشته اند به دستور پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله است كه جبرئيل به فرمان خداوند به او خبر داده بود و چنان كه ما در جلوتر آن را ثابت كرديم همه مسلمين بر اين عقيده اجماع دارند .
اما اينكه گفتيم در سوره هائى كه به يكبارگى نازل نشده چون مطلب در سوره هائى كه به يك نوبت نازل شده واضح تر است , زيرا آنها , مانند سوره[ ( حمد]( و[ ( انعام]( و بسيارى از سور مفصل در حالى كه آياتشان همين ترتيب خاص را داشته ا ند نازل شده است .
مقصود از مفصل سوره هاى كوتاهى هستند كه بعد از حواميم , شروع مى شوند و تا آخر قرآن ادامه دارند چنانكه در فن چهارم از مقدمات مجمع البيان طبرسى , و در اتقان سيوطى در خاتمه نوع 19 بيان شده است . ( 1 ) سخن تنها در اين است كه آيا ترتيب سوره هاى قرآن در ميان دو جلد بر اين هيئت كه حالا در معرض ديد ما هست و به سوره حمد آغاز گشته و به[ ( قل اعوذ برب الناس ]( پايان يافته , آيا اين ترتيب در دوران پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و به دستور او بوده است . يا نه . آيا ترتيب سوره ها نيز مانند ترتيب آيات توفيقى بوده است يا نه . حق اين است كه توفيقى بوده و قرآن به نحو كنونى در زمان پاورقى :
1 - آخرين سوره مفصل بدون اختلاف سوره الناس است ولى درباره اولين سوره آن 12 قول است و راغب در مفردات گفته : المفصل يك هفتم از آخر قرآن است و به سه بخش طولانى و متوسط و كوتاه تقسيم بندى شده و ما جلوتر هم در اين باره سخن گفتيم . ( مترجم )
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و به فرمان او مرتب گشته است . دليل آن اين است كه قرآن در دوران پيغمبر جمع شده و تدوين گرديده بوده , و گروهى از صحابه آن را جمع آورى كرده بودند و بر پيامبر صلى الله عليه و آله خواندند , و ترتيب سوره ها به همين گونه كه الان در مصحف هست همانند ترتيب آياتى است كه به دستور پيغمبر مرتب گرديده است . و اين قول عقيده محققين از دانشمندان قديم و جديد مسلمين است , و كسى كه از اين قول روى برگردانده به برخى اخبار خلاف قواعد كه يا خبر واحد است , يا دروغ گويان آن را ساخته اند تمسك كرده , يا مقصود اصلى خبر را در نيافته است .
ما به نقل گفتار آنان و رد و باطل نمودن آن نيازى نداريم چون مطلب آنقدر روشن است كه اين كار جز سخن را بدون فائده به درازا كشيدن , سود ديگرى ندارد و چيزى بر مطلب نمى افزايد .
اشخاصى كه در زمان پيغمبر قرآن را جمع آورى كرده بودند
ابن النديم در الفهرست ( صفحه 41 چاپ مصر , در فن سوم از مقاله نخست ) گويد :
در دوران زندگى پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله اين افراد قرآن را جمع آورى كرده بودند :
1 على بن ابى طالب عليه السلام .
2 سعد فرزند عبيد بن نعمان بن عمرو بن زيد
3 ابوالدرداء , عويمر فرزند زيد است .
4 ابو زيد , ثابت بن زيد بن نعمان .
5 ابى ابن كعب بن قيس بن مالك بن امرىء القيس .
صفحه : 48
6 عبيد بن معاويه .
7 زيد بن ثابت بن ضحاك .
سيوطى در[ ( اتقان]( باب بيستم و جاهاى ديگر آن نام عده اى را كه در دوران پيامبر خدا صلى الله عليه و آله قرآن را جمع نموده اند , به اسناد و طرق گوناگون از مؤلفين بزرگ نقل كرده است و گفته است : بخارى از عبدالله بن عمرو بن العاص روايت كرده كه گفت : شنيدم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود :
[ ( قرآن را از چهار تن فرا بگيريد : از عبدالله بن مسعود , و سالم , و معاذ , و ابى بن كعب]( .
نسائى به سند صحيحى از عبدالله بن عمر روايت كرده كه گفت[ : ( قرآن را جمع آورى كردم , و هر شب آن را از اول تا به آخر مى خواندم , به رسول خدا صلى الله عليه و آله خبر رسيد , به من فرمود[ : ( آن را در يك ماه بخوان]( . . . .
ابن ابى داود بسندى حسن از محمد بن كعب قرضى روايت كرده كه گفت پنج تن از انصار در دوران زندگى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله قرآن را گرد آورى نموده بودند : معاذ بن جبل , عبادة بن الصامت , ابى بن كعب , ابو الدرداء , و ابو ايوب انصارى .
جز اينها اخبار ديگرى در اين مورد كه قرآن در عهد پيغمبر جمع شده وارد گرديده , و چه زياد است رواياتى كه نمايانگر اين هستند كه گروهى از صحابه قرآن را چندين مرتبه بر آن حضرت خوانده بودند كه از ايشان است على بن ابى طالب عليه السلام - و عبد الله بن مسعود , و زيد بن ثابت و ابى بن كعب و ديگران .
اينان از جمله اشخاصى هستند كه در زمان زندگى پيغمبر قرآن را جمع كردند و بر آن حضرت خواندند و چند بار از اول تا به آخر در خدمت آن بزرگوار قرائت كردند با اين حال چگونه ممكن است قرآن در دوران زندگى آن بزرگوار جمع و مرتب نگرديده باشد . و اين احتمال كه آنان بطور پراكنده قطعه هائى از قرآن را بر آن حضرت خوانده باشند , بى مورد است و اصلى ندارد .
اندك دقتى در نظم سوره ها بنمائيد , و شدت اهتمام پيامبر خدا در محافظت قرآن و دور نگهداشتن آن از اجتهاد هر فردى و بكار بردن ذوق و سليقه در آن , و عنايت آن حضرت به پاسدارى از آن , و در گفته آن حضرت كه فرمود[ : ( من دو چيز گرانبها در ميان شما مى گذارم ( قرآن ) كتاب خدا و اهل بيتم]( . . . .
آنچه مسلمين روايت كرده اند كه جبرئيل در هر سال يكبار قرآن را بر او عرضه مى كرد و در آخرين سال زندگيش دو بار .
غير اين دو حديث , از اخبارى كه در اين معنا وارد شده با كمترين تأمل , خواهد فهميد كه آيات و سوره هاى قرآن همانگونه كه در زمان ما در مصحف هست بدون دگرگونى و زياده و كم جمع گرديده و مرتب شده بوده است . بيان
ابن اثير در نهايه در ماده ع ر ض گويد : جبرئيل در هر سال يك بار قرآن را بر او عرضه مى كرد و سال ( وفاتش ) دوباره , يعنى همه آنچه از قرآن نازل كرده بود را به او مىآموخت و ياد مى داد و اين از
صفحه : 50
معارضه به معنى مقابله است ( مقايسه و سنجش دو چيز با يكديگر ) و از همين سنخ است جمله ( عارضت الكتاب بالكتاب ) يعنى سنجيدم اين كتاب را به آن كتاب و روبرو كردم .
در فصل هشتم نوع 18 از اتقان گويد[ : ( ابو بكر بن الانبارى گفته : پروردگار تمام قرآن را يكجا به آسمان دنيا فرو فرستاد و سپس در مدت بيست و چند سال بطور پراكنده آن را وحى كرد , هر سوره بر اثر امر تازه اى پديد مىآمد و هر آيه در پاسخ پرسنده اى نازل مى گشت و جبرئيل پيامبر اكرم را به جايگاه هر آيه و سوره آگاهى مى داد , بنابراين اسلوب سوره ها مانند اسلوب و سياق آيات و حروف قرآن است كه همه آنها از پيغمبر گرامى صلى الله عليه و آله مى باشند و هر كس سوره اى را پس و پيش كند نظم قرآن را بر هم زده است .
كرمانى در كتاب[ ( البرهان فى علوم القران]( گويد : ترتيب سوره ها بدينسان نزد خداوند در لوح محفوظ هم به همين ترتيب است , و بر همين نحو رسول خدا صلى الله عليه و آله هر سال قسمتى از قرآن را كه در آن سال بر او نازل شده بود با جبرئيل مقابله و رويارو مى نمود و در سالى كه جهان را بدرود حيات گفت دوبار مقابله كرد , آخرين آيه اى كه نازل شده[ ( و اتقوا يوما ترجعون فيه الى الله ]( ( 1 ) بود كه جبرئيل ( از جانب خدا ) به آن بزرگوار دستور داد كه بين دو آيه ربا و دين قرارش دهد . طيبى گويد : قرآن نخستين بار يكجا از لوح محفوظ به آسمان پاورقى :
1 بقره 2 : 281 .
صفحه : 51
دنيا فرود آمد آنگاه چندين بار بطور پراكنده به مقدار مصالح نازل گشت , و بعد به همان صورت كه در لوح محفوظ نگارش و تنظيم شده بود در مصحفها يادداشت گرديد .
. . . و بيهقى در[ ( المدخل]( گويد[ : ( قرآن در دوره زندگى پيامبر خدا بر همين ترتيب بوده چه آيات و چه سوره هايش]( .
. . . و ابن الحصار گفته : ترتيب سوره ها و جا دادن آيه ها در جايگاههاى موجود , قطعا از وحى سرچشمه گرفته است .
آنگاه سيوطى پس از نقل اقوال ديگرى از بزرگان در اين مورد كه ترتيب سوره ها مانند ترتيب آيات توقيفى است گفته است .
مى گويم : و از امورى كه بر توقيفى بودن ترتيب سوره ها دلالت دارد اينكه [( حاميم]( ها بلكه بين سوره هاى آنها جدائى افكنده شده و همچنين بين[ ( طسم شعرا]( و[ ( طسم قصص]( با[ ( طس]( فاصله شده , با اينكه اين سوره كوتاهتر از آن دو مى باشد , پس اگر در جاى خود قرار دادن سوره ها از روى اجتهاد بود[ ( مسبحات]( را پشت سر هم قرار مى دادند و[ ( طس]( را بعد از سوره قصص , مىآوردند .
سيوطى در نوع 62 از اتقان نيز درباره مناسبت آيات و سوره ها و اينكه ترتيب هر يك از آيه ها , و سورها , به دستور خداى تعالى بوده چند قول ديگر آورده است .
مى گويم : مطلب از طلوع صبح آشكارتر , و از خورشيد فروزان در نيمروز نمايان تر ا ست در اينكه آميخته كردن سوره هاى اين كتاب ارزنده الهى و ترتيب آن بر اين طرز شگفت انگيز نمى باشد جز به فرمان خداى تعالى , و كسى كه در قرآن غير آنچه را ما ثابت كرديم .
بگويد بر خدا دروغ بسته و سخن ناصواب گفته و بر كتاب او و پيامبرش دروغى ساخته است . و گروه كوچكى قائل شده اند كه ترتيب سوره ها در دوران زندگى پيامبر خدا نبوده و در عهد ابوبكر مرتب شده است . مى گويم : بعد از چشم پوشى از دليلى كه به آن تمسك نموده اند و بر طبق آن استدلال كرده اند و به ظاهر آن گول خورده اند .
على عليه السلام نخستين جمع آورى كننده قرآن است
اگر پذيرفتيم كه سوره هاى قرآن بعد از پيامبر خدا تنظيم شده , قطعا نخستين كسى كه بعد از رسول خدا قرآن را جمع آورى كرده شخص اميرالمؤمنين عليه السلام بود و آن حضرت كه درود خدا بر او باد كاملا آگاهى داشته كه آيات درباره چه چيز و كجا و چه وقت و براى چه كسى نازل شده , و بزرگان صحابه قرآن را از او مىآموختند , و قرآن را از او ( ياد ) مى گرفته اند . و شكى نيست كه شناخت آن حضرت به , قرآن بيشتر از ديگران بوده , و همه مسلمانان اتفاق دارند بر اينكه او در عهد پيامبر خدا حافظ قرآن بوده و چندين بار آن را بر پيغمبر خوانده است .
بنابراين ترديدى نيست كه جمع و ترتيب آن حضرت حجت است زيرا آن جناب معصوم است چنانكه ما در شرح خطبه 237 نهج البلاغه بيان داشته ايم و هر چه را معصوم بياورد از وهن و فساد محفوظ است و بر همه افراد بشر حجت است , و اين ترتيب كه هم اكنون در مصحفها و قرائت قرآن ديده مى شود همان است كه على عليه السلام ترتيب داده و قرائت كرده است . صفحه : 53
ابن ابى الحديد معتزلى در ديباچه شرحش بر نهج البلاغه درباره فضائل على عليه السلام گفته است[ : ( اما قرائت قرآن و اشتغال به آن و اهتمام على عليه السلام در اين باب مورد توجه همگان قرار گرفته است چنانكه همه بر اين عقيده اند كه آن حضرت قرآن را بر پيامبر خدا حفظ مى كرد و جز او ديگرى آن را حفظ نمى كرد پس او نخستين كسى است كه قرآن را جمع كرده و همه محدثين نقل كرده اند كه او چندى از بيعت ابو بكر سر باز زد شيعيان مى گويند تأخيرش بدان جهت بود كه به بيعت به ابو بكر مايل نبود , ولى اهل حديث اين را نمى گويند بلكه مى گويند مشغول به جمع آورى قرآن شده بود , پس اين دلالت دارد بر اينكه او نخستين فردى است كه قرآن را جمع كرده چون اگر در زندگانى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله جمع آورى شده بود ديگر نيازى نبود كه بعد از وفات پيغمبر , او به جمع آورى آن مشغول گردد .
هر گاه به كتبى كه در مورد قرآن نوشته شده مراجعه كنى خواهى يافت كه پيشوايان قراء همگى قرائتشان به او بر مى گردد , مانند ابو عمرو بن علاء , و عاصم بن ابى النجود و غير آنان چون قرائت آن دو باز مى گردد به ابى عبدالرحمان بن سلمى قارى , و ابو عبدالرحمان كه شاگرد او بود , و قرآن را از او فرا گرفته . پس اين فن از فنونى است كه سرانجامش به آن حضرت باز مى گردد مانند بسيارى از فضائل و فنون كه جلوتر گفتيم]( . پايان گفته شارح نهج البلاغه .
تنظيم سوره ها به اجتهاد صحابه نبوده
مى گويم اخبارى وارد شده است چنانكه سيوطى در اتقان و
ديگران در جوامع خود آنها را آورده اند كه امير المؤمنين عليه السلام و غير او قرآن را جمع كردند و بر طبق آن اخبار قومى قائل شده اند كه سوره ها در ميان دو جلد بعد از پيامبر خدا به اجتهاد صحابه تنظيم شده , چون به ظاهر آن اخبار چسبيده ا ند و حال آنكه غفلت كرده اند از اين كه ظاهر آن اخبار منافاتى ندارد با آنكه ترتيب سوره ها و قرار دادن هر يك از آنها را در جايگاه ويژه اى چنانكه حالا در مصحف هست به فرمان پيغمبر بوده چنانكه حق هم همين است .
پس مبادا از گفته فاضل مذكور و غير او , تو نيز گمان برى كه قرآن بعد از پيامبر جمع شده و ترتيب سوره ها نيز بعد از آن حضرت انجام گرفته , ما به خواست خدا بزودى بيشتر از اين مطلب را توضيح خواهيم داد . ابن النديم در الفهرست ( 41 چاپ مصر از فن سوم از مقاله اولى ) گفته :
ابن المنادى گويد : حسن العباسى به من حديث كرد , گفت خبر داده شدم از عبدالرحمان بن ابى حماد , از حكم بن ظهير سدوسى , از عبد خير , از على عليه السلام كه هنگام درگذشت پيغمبر آن حضرت مشاهده كرد مردم سست و مضطرب شده اند و فال بد مى زدند پس سوگند خورد كه تا قرآن را جمع نكند رداء خود را بر دوش نگيرد , لذا سه روز از خانه بيرون نيامد تا قرآن را جمع كند , و آن نخستين مصحفى است كه در آن قرآن از صفحه دل على عليه السلام به صفحات كاغذ منتقل شده و در آن جمع گرديده است . آنگاه گويد : آن مصحف نزد خاندان جعفر بود , و من در زمان صفحه : 55
خودمان آن را نزد ابى يعلى حمزة الحسنى كه خدا او را مشمول رحمت خود سازد ديدم , مصحفى بود كه چند برگ از آن افتاده بود به خط على بن ابى طالب و[ ( بنو حسن]( فرزندان امام حسن آن را با گذشت زمان از هم به ارث مى برند و دست بدست نگهدارى مى كنند .
سيوطى در نوع 18 , از[ ( اتقان]( بسندى حسن بن عبدخير ( 1 ) روايت كرده است كه على عليه السلام فرمود :
[ ( چون پيامبر خدا صلى الله عليه و آله چشم از جهان فانى فرو بست عهد كردم كه ردايم را جز براى نماز جمعه بدوش نگيرم تا اينكه قرآن را جمع كنم , و با چنين تصميمى آن را گردآورى كردم]( .
باز به طريق ديگرى روايت كرده كه محمد بن سيرين از عكرمه نقل كرده است كه چون مراسم بيعت با ابوبكر پايان يافت على ابن ابى طالب خانه نشين شد , به ابوبكر گفته شد كه او بيعت با تو را دوست نداشت , ابوبكر او را احضار كرد . . . تا اينكه گويد ابوبكر به آن حضرت گفت : چه باعث شده كه از من كناره گرفته ا ى ؟ فرمود :
ديدم ممكن است چيزهائى در كتاب خدا افزوده شود با خود گفتم كه ردايم را نپوشم جز براى نماز تا اينكه قرآن را جمع كنم .
ابوبكر به او گفت : خوب نظرى دارى .
محمد گويد : به عكرمه گفتم : آيا همچنانكه در آغاز نازل شده بود آن را گرد آورد . پاسخ داد : اگر بشر و پرى دست بدست هم
پاورقى :
1 در اتقان از ابن سيرين نقل شده . ( مترجم )
مى دادند تا آن را آنگونه كه نازل شده جمع آورى كنند نمى توانستند . ابن حجر در كتاب[ ( الصواعق المحرقه]( ( 1 ) به اسناد خودش از سعيد بن مسيب نقل كرده كه گويد : هيچيك از صحابه نمى گفتند هر چه مى خواهيد از من بپرسيد جز على عليه السلام]( .
و گويد : على عليه السلام يكى از كسانى است كه قرآن را جمع كرد و بر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله عرضه داشت .
همچنين گويد : ابن سعد از على عليه السلام نقل كرده است كه فرمود[ : ( به خدا سوگند هيچ آيه اى نازل نشده مگر آنكه مى دانستم در چه موردى نازل شده , و بر زيان چه كسى , چون پروردگارم , دلى تيزانديش و زبانى گويا به من عطا فرموده است]( .
و گويد : ابن سعد نقل كرده است كه على عليه السلام فرمود : بپرسيد از من از كتاب خدا زيرا محققا آيه اى از آن نيست مگر آنكه من آگاهى دارم كه در شب نازل شده يا در روز , در هامون نازل شده يا در كوهسار . گويد : طبرانى در كتاب[ ( الاوسط]( از ام سلمه نقل كرده است كه گفت شنيدم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمود :
على عليه السلام قرآن را به ترتيب نزول جمع آورى كرده
[ ( على با قرآن , و قرآن با على است , از هم جدا نمى شوند تا بر لب حوض ( كوثر ) بر من وارد شوند]( .
پاورقى :
1 ص 76 , چاپ مصر مترجم .
صفحه : 57
و در[ ( اتقان]( ( 1 ) آورده است كه ابن حجر گويد : از على عليه السلام روايتى رسيده كه او پس از درگذشت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله قرآن را به ترتيب نزول جمع آورى كرده است . ( 2 )
مى گويم : اين ابن حجر , احمد بن على حجر عسقلانى ( ملقب به شيخ الاسلام ) صاحب كتاب[ ( الاصابة فى معرفة الصحابة]( و كتاب تقريب التهذيب , و كتابهاى ديگر است كه وفاتش در سال 852 هبوده , و نويسنده[ ( الصواعق المحرقة]( ( 3 ) كه همنام اوست , احمد بن محمد بن على هيثمى ( مفتى حجاز ) است كه سال 973 هجرى چشم از جهان فرو بسته است و جلال الدين سيوطى سال 910 از جهان درگذشته است .
از عبارت ابن حجر استفاده مى شود كه قرآنى را كه على عليه السلام گرد آورده است غير قرآنى است كه سوره هايش بر طبق آنچه اكنون در مصحف است مرتب شده بوده , پس على عليه السلام خواسته است در اين جمع آورى ترتيب نزول سوره ها و آيات را روشن كند همچنانكه دانشمندى دست به قلم مى برد و قرآن را تفسير مى كند و تعداد قرائتها را بيان مى كند . دانشمندان ديگرى قلم بدست مى گيرد و فقط علل وجوه قرائتها را مى نگارد , و ديگرى در نوشته خود به لغات قرآن مى پردازد , و ديگرى پاورقى :
1 چاپ مصر , 1318 , ص 74 , ج 1 .
2 الاتقان نوع بيستم .
3 مرحوم قاضى نورالله شوشترى كتابى در رد اين كتاب نوشته بنام[ ( صوارم مهرقه]( مترجم .
صفحه : 58
الفاظ نادر و دور از ذهن قرآن را و ديگرى اخبار وارده مناسب با هر آيه اى را در تفسير خود مىآورد و غير آنها كه هر كدام يكى از اغراض گوناگون قرآن را دنبال مى كنند , زيرا[ ( هر كسى را بهر كارى ساختند]( . مؤيد اين عقيده ما است حديثى كه ثقة الاسلام كلينى آن را در باب اختلاف الحديث از اصول كافى به سند خودش از سليم بن قيس هلالى در حديثى طولانى از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل كرده كه آن حضرت در پاسخ او مفصلا مطالبى بيان نموده تا اينكه فرمود[ : ( و بر پيغمبر خدا عليه السلام هيچ آيه قرآنى نازل نمى شد جز آنكه برايم مى خواند و بر من ديكته مى نمود , و من به خط خود مى نوشتم و تأويل و تفسير و ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه و خاص و عام آن را به من مىآموخت و از خدا خواست كه به من نيروى بخاطر سپردن آن را عطا كند , از آن زمان كه آن دعا را درباره من كرد هر آيه اى از كتاب خدا را كه به من مىآموخت , و هر عملى را كه به من ديكته نمود و من نوشتم فراموش نكردم , و آنچه را خدا به او آموخت از حلال و حرام و امر و نهى كه بوده يا خواهد بود , و هيچ كتابى كه بر پيغمبرى قبل از او نازل شده بود درباره طاعت و معصيت نماند الا آنكه به من ياد داد . و من حفظش كردم و يك حرف آن از خاطرم محونشد , آنگاه دست خود را بر سينه من نهاد و از پروردگار خواست كه قلبم را از علم و فهم و حكمت و نور پر كند .
من گفتم : اى رسول خدا پدر و مادرم فدايت , از آن هنگام كه آن درخواست را از خدا درباره من نمودى چيزى را از ياد نبردم , و آنچه را هم ننوشتم از دستم نرفته است , آيا پس از اين ترس فراموشى صفحه : 59
برايم دارى .
فرمود : نه , من از فراموشى و نادانى نسبت به تو بيمناك نيستم]( ( 1 )
فرمايش امير المؤمنين عليه السلام چنانكه در بحار الانوار ( 2 ) آمده : [( و هر آينه كتابى براى شما آورده ام كه كامل است و مشتمل بر تأويل و تنزيل و محكم و متشابه و ناسخ و منسوخ است]( .
بنابراين هيچكس بطور قطعى نمى تواند بگويد كه حضرت على سوره ها را جمع و مرتب نموده و سوره ها در زندگانى پيغمبر مرتب نبوده , و اخبار ديگرى هم كه دلالت دارند بر اينكه ابوبكر و ديگران قرآن را جمع كردند نيز از همين قبيل است و بر اين دلالت ندارد كه ترتيب سوره هاى قرآن به فرمان پيغمبر نبوده . پس هر كه آنها را براى آن غرض دست آويز خود قرار دهد قطعا به اشتباه افتاده است .
هم اكنون قرآن بر طبق قرائت على عليه السلام قرائت مى شود طبرسى در مجمع البيان در تفسير فرموده خداوند :
[ ( . . . و اظهره الله عليه عرف بعضه و اعرض عن بعض ]( ( 3 ) گويد : كسائى تنها[ ( عرف]( بدون تشديد خوانده و ديگران[ ( عرف]( به تشديد خوانده اند , و ابوبكر بن عياش هم قول به تخفيف را برگزيده است .
پاورقى :
1 اصول كافى 1 : 64 حديث 1 .
2- ج 19 , ص 126 .
3 . . . خداوند پيغمبر را به افشاى آن راز مطلع گردانيد و پيامبر گوشه اى از اين نيات را به وى اعلام داشت و از همه جزئيات آن خوددارى كرد . ( تحريم : 3 )
صفحه : 60
و گفته است : آن از ده حرف و قرائتى است كه من آن را وارد در قرائت عاصم از قرائت على بن ابى طالب عليه السلام نمودم تا اينكه قرائت على را خالص گردانم و آن قرائت حسن و ابى عبدالرحمن سلمى است . ابوعبدالرحمن هر وقت شخصى را مى ديد كه ( عرف ) را به تشديد مى خواند او را با سنگريزه مى زد .
مى گويم : ابوبكر بن عياش , ( 1 ) و حفص بن سليمان بزاز هر دو از عاصم بن ابى النجود بهدله روايت مى كنند , و عاصم يكى از هفت تن قاريانى است كه قرائتشان به حد تواتر رسيده و لكن صداهاى ( اعراب ) قرآن كه هم اكنون رائج است , تنها بر طبق قرائت حفص از عاصم اعراب گذارى شده و از آنچه طبرسى از ابن عياش نقل كرده برمىآيد كه قرائت عاصم همان قرائت اميرالمؤمنين على بن ابى طالب روحى له الفداء است مگر در ده كلمه كه ابوبكر بن عياش در قرائت عاصم وارد كرده تا قرائت على عليه السلام خالص گردد , بنابراين قرائتى كه حالا متداول است همان قرائت على عليه السلام مى باشد . و همچنين طبرسى در فن دوم از مقدمه تفسيرش در ذكر نامهاى قراء گويد :
پس اما عاصم بر ابى عبدالرحمن سلمى قرائت كرده است و او پاورقى :
1 به كينه اش مشهور گرديده و در اسمش اختلاف است بعضى گفته اند نامش [( سالم بن عياش اسدى كوفى است كه در سال 193 درگذشت]( و گويند در طول عمر نود و چند ساله اش دوازده هزار و بقولى چهل هزار مرتبه قرآن را ختم كرد . ( مترجم )
بر على بن ابى طالب عليه السلام ( 1 )
مزيت قرائت عاصم
اينكه در مصحف گرانمايه تنها قرائت عاصم بكار گرفته شده , براى سادگى و مزيت و شايستگى آن است و چون از قرائتهاى ديگر بهتر ضبط كرده , و راز اضبط بودنش در اين است كه از قرائت اميرالمؤمنين عليه السلام گرفته شده .
گر چه جايز است قرآن به قرائت متواتر هر يك از[ ( قراء سبعه]( خوانده شود .
علامه حلى قدس سره در كتاب[ ( منتهى]( مطلبى فرموده كه متنش اينست دقيق ترين اين قرائتهاى هفتگانه نزد آنانكه داراى بينش هستند همان قرائت عاصم است كه بروايت ابى بكر بن عياش ذكر شده است . در كتاب تذكره فرموده است : قطعا اين مصحفى كه اكنون در دست ما هست از روى مصحف على عليه السلام استنساخ شده .
محقق طوسى قدس سره در تجريد گويد[ : ( على عليه السلام از همه مردم برتر بود به جهت كثرت جهاد او و . . . و چون آن جناب از همه صحابه كتاب خداى والاى توانا را بهتر حفظ كرد]( .
فاضل قوشجى در شرحش بر آن گويد : پس بيشتر ائمه قراء مانند ابى عمرو ابن علاء و عاصم و جز آنان قرائتشان را از آن حضرت فرا گرفته اند , زيرا آنان شاگردان ابو عبدالرحمن سلمى بودند كه شاگرد
پاورقى :
1 بنابراين عاصم با يكواسطه قرائت خود را از على[ ( ع]( فرا گرفته مترجم .
على عليه السلام بوده است .
مختصر آنكه ما قائليم كه اولا قطعا ترتيب سوره ها مانند آيات توقيفى و مستند به دستور پيغمبر است . و همه محققين از علماء شيعه و سنى بر اين عقيده اند و شواهد و براهين بر اثبات آن فراوان است و معتقديم كه قرآن بعد از وفات پيغمبر جمع نشده تا سوره هايش بر طبق نظر و اجتهاد صحابه مرتب گرديده باشد , بخاطر آنكه فهميدى , اخبارى كه به آنها تمسك نموده اند بر مدعايشان دلالت ندارد .
از آن هم كه چشم پوشى كنيم گوئيم كه شيعه و سنى اتفاق دارند در اينكه اميرالمؤمنين عليه السلام در دوران زندگى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله قرآن را حفظ نموده بوده و چندين بار بر آن حضرت قرائت كرده و در مورد قرآن از همه صحابه شناخت بيشترى داشته است .
على عليه السلام ( در خطبه 208 از نهج البلاغه و همچنين وافى ص 62ج 1 به نقل از كافى ) در پاسخ شخصى كه از احاديث مجهول و خبرهاى گوناگونى كه در دسترس مردم آن زمان قرار داشت پرسيد , فرمود[ : ( آنچه در دست مردم است حق است و باطل تا آنكه فرمود : همه اصحاب پيامبر خدا نمى توانستند چيزى از او بپرسند يا از او بخواهند كه چيزى را به آنها بفهماند تا جائى كه دوست داشتند باديه نشينى يا غريبى از راه برسد و از آن حضرت بپرسد تا آنها هم بشنوند و از آن مطالب چيزى بر من نگذشت مگر اينكه از آن حضرت مى پرسيدم و آن را در حافظه ام جاى مى دادم . ( 1 ) پاورقى :
1 نهج البلاغه , خطبه 201 . و در منهاج البراعه , خطبه 209 , ج 14 : 24 .
صفحه : 63
گروهى از دانشمندان بزرگ گفته اند : قرائتى كه الان معمول مى باشد قرائت على عليه السلام است و او نخستين فردى بوده كه بعد از پيغمبر قرآن را جمع آورى كرده و او در همه علوم مورد اعتماد صحابه بوده و در قرآن و احكام به او مراجعه مى كردند , بويژه نزد اصحاب ما اماميه كه به عصمت او قائلند و به اتفاق همه مسلمين , پيغمبر صلى الله عليه و آله در حق او فرموده :
[ ( در داورى و حكومت على از همه شما برتر است]( .
فرموده است[ : ( على با قرآن , و قرآن با على است]( . فرموده است[ : ( على با حق است , و حق با على است به هر طرف كه بگردد]( و . . . بنابراين ترتيب سوره هاى قرآن بر شيوه اى كه خدا و رسولش اراده كرده اند واقع شده .
سپس مى گوئيم : فرض كنيم بر اينكه ترتيب سوره هائى كه ميان دو جلد قرار گرفته بعد از زندگى پيغمبر بوده و فقط در عهد ابوبكر و به دستور او بوده چنانكه از ظاهر پاره اى از اقوال بدست مىآيد .
سخنى نيست در اينكه اميرالمؤمنين على عليه السلام آن را پذيرفته و آن را پسنديده است , و گرنه در دوران خلافت خودش آن را تبديل مى كرد اگر گفته شود كه اين كار در عهد ابى بكر برايش امكان نداشت و چون آن بزرگوار معصوم است و پذيرش و امضايش براى ما حجت است . علاوه بر اينكه تركيب سوره ها از آيات اجماعى است و چنانكه فهميدى خلافى در آن نيست , پس اگر بالفرض ترتيب سوره ها بدستور معصوم هم نباشد بنابر آنچه گفتيم تمام آيات و سوره هائى كه بر پيغمبر صفحه : 64
نازل شده همان است كه الان ما بين دو جلد قرار دارد و به هر صورت و حالت چيزى در آن زياد نگرديده و چيزى هم از او كم نشده پس با اين استدلال روشن شد كه قول فقيه بحرانى در كتاب ( حدائق ) و ديگران كه مانند او گفته اند , گردآورى قرآن در مصحفى كه الان موجود است از جمع معصوم نيست , بى مدرك و بى نهايت دور از ثواب است . دليل روشن بر اينكه عثمان از قرآن چيزى كم و زياد نكرده , بلكه مردم را بر يك قرائت جمع كرده
بايد توجه داشته باشى كه صحابه و مسلمانان ديگر در حفظ و نگهبانى قرآن بى نهايت سخت كوش بودند و انگيزه ها بر نقل و حمايت قرآن فراوان بود كه هزاران انسان به او روى مىآوردند و دانستى كه گروهى از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله تمامى قرآن را از بر كرده و بر لوح دل نگاشته بودند و اما آنان كه پاره اى از قرآن را حفظ كرده بودند عددشان را نمى توان به حساب و شمارش درآورد , بنابراين هر شخصى كه در شيوه برخورد صحابه با قرآن و سخت كوشى آنان در نگهدارى و گرفتن علوم و احكامشان را از آن اندك دقتى بنمايد , خواهد دانست كه احتمال نفوذ زياده و كمى در آن جدا پوچ است .
هيچكس ادعا نكرده كه عثمان چيزى در قرآن افزوده يا چيزى از آن كم نموده باشد .
براى اينكه عقل مى گويد چنين چيزى امكان پذير نيست كه با آن همه كوششى كه از طرف مسلمين جهت حفظ قرآن بعمل مىآمده و با آنكه مردم در همه روى زمين قرآن و شماره سوره ها و آياتش را مى دانستند ديگر كجا براى عثمان چنان فرصتى بود كه دست به كم و
صفحه : 65
زياد كردن آن بزند بلكه او مردم را به يك قرائت جمع كرد و بقيه قرائتها را بدور افكند , بدين گمان كه با آن كار قرآن از زياده و كم شدن محفوظ خواهد ماند و مى پنداشت كه زيادى قرآئتها سبب مى شود تا آنچه از قرآن نمى باشد در آن وارد گردد .
عثمان خواست و او[ ( و الذين يكنزون الذهب . . . ]( از آيه 35 توبه را بردارد , ابى بن كعب گفت يا بايد و او را بجايش بنهيد و يا بايد شمشيرم را بر شانه ام بنهم . به تفسير در منثور سيوطى رجوع شود ( ج 3 ط مصر ص 232 ) فافهم .
اينك اقوال و آراء گروه بيشمارى از مشايخ را در آن باره پيش رويت قرار مى دهيم تا خود چه بينديشى .
ابن التين و غير او گفته اند ( 1 ) : چون ناسازگارى در وجوه قرائتها زياد شد تا به اندازه اى كه با وجود لهجه هاى فراوان قرآن را هر دسته اى با لهجه خود مى خواندند و اين كار آنان را بجائى كشانده بود كه به يكديگر نسبت خطا مى دادند , عثمان از خطرناك شدن كار ترسيد , لذا همه آن مصحفها را در يك مصحف استنساخ كرد , سوره ها را به همان ترتيب كه بود قرار داد , و از بقيه لهجه ها به لهجه قريش بسنده نمود و استدلال مى كرد كه : قرآن به لغت ايشان فرو فرستاده شده هر چند كه اجازه داده شده بود كه توسعه يابد و به لغت ديگران نيز خوانده شود . تا در آغاز كار دردسرى ايجاد نشود , عثمان ديد نياز به اين كار پايان پذيرفته پس به يك لغت اكتفا كرد .
پاورقى :
1 اتقان : 58 تا 64 نوع 18 چاپ مصر 1318 .
صفحه : 66
قاضى ابوبكر در كتاب[ ( الانتصار]( گفته :
مقصود عثمان جمع كردن مسلمين بر قرائتهاى ثابت و معروفى كه از پيغمبر رسيده و لغو قرائتهاى ديگر بود .
او مردم را وادار كرد كه مصحفى برگيرند كه تقديم و تأخيرى در آن نباشد , و تأويل آيات را در كنار آنها ننوشته باشند , و آنچه تلاوتش نسخ شده بود با آنچه تلاوتش بجا مانده درج نگردد , تا مبادا در نسلهاى بعدى فساد و شبهه پديد آيد .
حارث محاسبى گفته : در ميان مردم شهرت يافته است كه عثمان جمع كننده قرآن بوده ولى اينطور نيست , بلكه عثمان مردم را بر يك وجه خواندن قرآن واداشت بر مبناى قرائتى كه او و هر يك مهاجرين و انصار كه وى آنرا ديده بود برگزيده بودند زيرا وقتى كه اختلاف مردم عراق و شام در حروف قرائتها پيش آمد از آشوب و بلوا ترسيد , اما قبل از آن مصحفها به وجوهى از قرائتهاى بى قيدى بودند كه بر اساس حروف هفتگانه اى كه قرآن بر آنها نازل شده نوشته شده بودند .
در اتقاق از محاسبى مذكور نقل كرد , كه على عليه السلام فرموده : [ ( اگر حكومت بدست من بيفتد هر آينه با مصحفها همان كار را مى كردم كه عثمان كرد]( .
گويد : و ابن ابى داود به سندى صحيح از سويد بن غفله روايت كرده كه گفت : على عليه السلام فرمود :
جز نيكى چيزى درباره عثمان نگوئيد به خدا سوگند آنچه در مصاحف انجام داد جز با مشورت ما نبود و در حضور ما انجام گرفت , به ما گفت : درباره اين قرائتها چه مى گوئيد ؟ به من گزارش رسيده كه
صفحه : 67
برخى به يكديگر مى گويند قرائت من بهتر از قرائت تو است و اين كار بقدرى بالا گرفته كه نزديك است به كفر بيانجامد .
گفتم : نظر خودت چيست .
پاسخ داد : رأى من آن است كه مردم بر يك مصحف جمع شوند , و ديگر تفرقه و دسته بندى در كار نباشد .
گفتم : خوب نظرى دارى .
گويد : و قاضى ابوبكر در كتاب الانتصار گفته : به عقيده ما همه قرآنى كه پروردگار آن را نازل فرموده , و نوشتن آن را دستور داد , و آن را نسخ نكرد و پس از نزول تلاوتش را برنداشت همين است كه مصحف عثمان فرا گيرنده آن است و از آن چيزى كم نشده و به آن افزوده نگرديده و نظم و ترتيبش بر آنچه خداوند منظم فرموده و پيامبر خدا ترتيب داده برقرار مانده , آنچه مقدم بوده مؤخر نشده , و آنچه در آخر بوده به پيش نيفتاده , و ترتيب آيات هر سوره و جاها و شناخت مواضع آنها را مسلمين از پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله ضبط كرده اند , همچنانكه خود قرائتها و تلاوتش را ضبط كرده اند , و امكان دارد خود پيغمبر سوره هاي ش را در جاى خود قرار داده باشد و احتمال دارد آن را به امت واگذارده باشد كه پس از خودش اين كار را بنمايند و خود آن بزرگوار چنين كارى را ننموده باشد سپس گفته احتمال دوم به واقع نزديكتر است .
من مى گويم : بلكه قول اول متعين و حتمى است و ترديدى نداريم در اينكه شخصيت والاى پيغمبر صلى الله عليه و آله خود عهده دار ترتيب سوره ها نيز بوده است چنانكه گذاشت .
صفحه : 68
در اتقان نيز گويد : بغوى در كتاب[ ( شرح السنة]( گفته است : صحابه رضى الله عنهم قرآن را كه پروردگار بر پيغمبرش فرو فرستاده بود ميان دو جلد جمع كردند بدون اينكه چيزى از آن را زياد و كم نمايند , از ترس آنكه مبادا با از بين رفتن آنانكه به سينه سپرده بودند چيزى از آن كم شود , پس آن را به همان نحو كه از پيغمبر صلى الله عليه و آله شنيده بودند نوشتند بدون آنكه چيزى از آن را پس و پيش كنند .
يا از براى آن ترتيب جديدى اتخاذ نمايند كه از پيامبر گرامى نگرفته باشند , و رسول خدا صلى الله عليه و آله آنچه از قرآن بر او نازل مى شد به ترتيبى كه هم اكنون در مصحفها هست به اصحاب خود مى فهماند و به آنها ياد مى داد , با املاء و دستور جبرئيل كه به هنگام فرود آوردن هر آيه به آن حضرت مى گفت : اين آيه بعد از فلان آيه در فلان سوره نوشته شود . پس ثابت شد كه تلاش صحابه بر اين مدار بود كه قرآن را يكجا جمع كنند نه اينكه آن را مرتب كنند .
چونكه قرآن در لوح محفوظ به همين گونه نوشته شده است . قادر متعال آن را يكجا به آسمان دنيا نازل فرموده , آنگاه آن را بطور پراكنده در مواقع نياز فرو مى فرستاد , و ترتيب نزول غير از ترتيب خواندن آن است .
گويد : و ابن داود از طريق محمد بن سيرين از كثير بن افلح روايت نموده كه گفت : وقتى عثمان مى خواست مصحفها را بنويسد دوازده تن از قريش و انصار را جمع كرد , پس آنها فرستادند و جعبه جزوه هاى قرآن را كه در خانه عمر بود آوردند , و عثمان بر كارشان
صفحه : 69
نظارت مى كرد و چون درباره چيزى باهم اختلاف مى كردند جايش را خالى مى گذاشتند و نوشتن آن را به تأخير مى انداختند .
گويد : ( قاضى ابوبكر ) و از ابن وهب نقل شده است كه گفت : از مالك شنيدم كه مى گفت فقط بنابر آنچه از پيامبر مى شنيدند قرآن تأليف شده . در مناهل العرفان گويد : بخارى از ابن زبير روايت نموده كه گفت : به عثمان بن عفان گفتم : آيه[ ( الذين يتوفون منكم و يذرون ازواجا ]( ( 1 ) را آيه ديگرى كه در همان سوره است نسخش كرده پس چرا بنويسى , آن را واگذار . و معنايش اين است كه چرا آن را بنويسى , يا گفته باشد چرا آن را بنويسى و به حكم آن عمل نكنى , چونكه حكم آن با آيه قبل از او برداشته شده !
گفت : اى فرزند برادرم چيزى را از جاى خودش تغيير نمى دهم . ( 2 ) و گفتار ديگرى هم در اين زمينه هست و اينكه اين مقدار را ما نقل كرديم بخاطر تاييد بود چون مطلب در آن روشن تر از آن است و در آن نيازى به نقل همه اقوال نيست .
پاورقى :
1 و آن كسانى كه بميرند از شما و واگذارند همسرانى را . . . ( بقره 2 : 240 )
2 اين آيه كه ادامه اش اين است[ : ( . . . وصية لازواجهم متاعا الى الحول غير اخراج . . . ]( كه ناظر به سنت جاهليت بوده كه بعد از وفات زنان در خانه آنها تا يكسال مى ماندند , و در اول اسلام هم چنين بود بعد منسوخ شد به آيه 234 همين سوره كه فرموده[ : ( و الذين يتوفون منكم و يذرون ازواجا يتربصن بانفسهن اربعة اشهر و عشرا ]( . . . كه به عده نگهداشتن چهار ماه و ده روز معين شده و وجوب نفقه آنها منسوخ شد به ارث و آن آيه گرچه در تلاوت متقدم است اما از جهت نزول متأخر بر اين آيه است . ( مترجم )
صفحه : 70
عثمان را در كارش به دو جهت سرزنش مى كنند :
1 سوزاندن او مصحفها را سبك شمردن دين بود .
2 اين كار راه محافظت قرآن نبود و اگر اين كار ( بمنزله ) برج و بارو كشيدن به دور قرآن براى رخنه نكردن دشمن در آن بود . پيامبر خدا قرائتهاى گوناگون را جايز نمى فرمود . و بطور كامل در اين مورد سخن گفته شد . و با آنكه عثمان با اين كار مى خواست همه مردم را بر يك قرائت جمع كند , معذلك آنقدر قرائتها زياد شد كه متواتر آن به هفت تا رسيد . شيوه نگارش قرآن
از شدت توجه و دقت مسلمين و كوشش آنان در صحت و درستى قرآن مبين , نوشتن قرآن , و نحوه نگارش آن به حروف 28 گانه الفبايى است كه نويسندگان وحى براى نخستين بار در عهد پيغمبر صلى الله عليه و آله نوشته بودند , اگر چه در برخى مواضع , آن شيوه مخالف آئين نگارش است , ولى به هيچكس اجازه داده نمى شود كه قرآن را بنويسد مگر بر طبق همان شيوه اى كه از گذشته به تواتر ضبط گرديده و اين سخت گيرى دو جهت دارد . 1 تا قرآن همانگونه كه بوده دست نخورده باقى بماند .
2 پيشگيرى و مواظبت از آنكه مبادا خطر تحريف در آن رخنه كند و لو از جهت شيوه نگارش .
بلكه مى گوئيم : دگرگون ساختن شيوه نگارش قرآن حرمتش آشكار است , زيرا نگارش قرآن از شعائر دين است , و حفظ شعائر
صفحه : 71
واجب است تا اينكه تا روز بازپسين از شبهه ها , و تحريف دشمنان محفوظ بماند , و حجت باشد بر تمامى افراد بشر , كه تا انقراض عالم با كمال اطمينان به آن احتجاج كنند .
همچنانكه حفظ شعائر ديگر واجب است مانند آنكه در سرزمين مكه بايد حدود مرزهاى منى و مشعر و خانه كعبه , و آرامگاه پيغمبر و غير آنها حفظ گردد .
جهت تاييد اين مطلب چند موضع از قرآن را بعنوان شاهد مثال مىآوريم تا كاملا برايت روشن گردد كه قرآن از همه وجوه تغيير و تبديل و تحريف و تصحيف و زياده و كمى مصون گرديده و دست نخورده باقى مانده است . نمونه هائى از شيوه نگارش اوليه قرآن كه دست نخورده باقى مانده است مثال :
1 ) كلمه[ ( مرضات]( در همه مصاحف به تاء كشيده نوشته شده : [ 1 ( و من الناس من يشترى نفسه ابتغاء مرضات الله ]( ( 1 ) . 2 و در آيه ديگر[ : ( مثل الذين ينفقون اموالهم ابتغاء مرضات الله ]( ( 2 ) .
پاورقى :
1 و از مردم كسى كه مى فروشد جان خود را در پى جستن موارد خوشنودى خدا . ( بقره 2 : 207 )
2 و مثل كسانى كه دارائى خويش را به طلب خوشنودى خدا انفاق مى كنند . ( بقره 2 : 256 )