اگر بسيارى اوقات در كتب تفسير و شرحها آوائى پرده گوشت را مى كوبد كه اين آيه به فلان آيه پيوسته است و آن آيه......
قطعا بسم الله ...يك جزء و آيه اى از سوره 27 نمل هست بلكه در آن سوره دو آيه آن را تشكيل داده است ، و در هر سوره اى بسم الله يك آيه بشمار مى رود و لذا اگر شخصى در نماز، چه فريضه باشد يا نافله ، آن را نخواند نمازش باطل است .....
چگونه به دليل اين كه تكرار لازم مى آيد بگوئيم بسم الله يكبار بيشتر نازل نشده و حال آن كه بسيارى از آيات بارها در قرآن آمده مانند....
شارح (شاطبيه ) گفته است : ضمير(ها) در (تصلها) به برائت بر مى گردد كه از نظر ادبى اضمار قبل الذكر مى نامند و معنى شعر اين است در اول سوره برائت بسم الله گفته نمى شود خواه خواننده آن را به سوره قبلش انفال وصل كند يا نكند و فقط ابتدا به خواندن برائت نمايد. آنگاه حكمت در ترك بسم الله در اول آن را چنين بيان نموده : (لتنز يلها بالسيف ) يعنى.....
چون دانستى كه بسم الله يك جزء از هر سوره مى باشد، و حجابى است كه ميان دو سوره واقع شده و آنها را از يكديگر جدا ساخته بايد بدانى كه بسيارى از مسائل فقهى بر او مرتب مى شود مانند آن كه :
ابن النديم در الفهرست ص 41 چاپ مصر، در فن سوم از مقاله نخست گويد: در دورن زندگى پيغمبر خدا (ص ) اين افراد قرآن را جمع آورى كرده بودند:
......
اگر پذيرفتيم كه سوره هاى قرآن بعد از پيامبر خدا تنظيم شده ، قطعا نخستين كسى كه بعد از رسول خدا قرآن را جمع آورى كرده شخص اميرالمؤ منين (عليه السلام ) بود و آن حضرت كه دورد خدا بر او باد كه كاملا آگاهى داشته كه آيات درباره چه چيز و كجا و چه وقت و براى چه كسى نازل شده ، و بزرگان صحابه قرآن را از او مى آموختند،.....
هر گاه محيط اطراف خود را مي نگريم. هستي و موجودات گوناگون آنرا مي بينيم،سپس در ديده هاي خود كاوش مي كنيم و گاه دست به قلم مي بريم و يافته ها و انديشه هاي خود را مي نگاريم،اين سوال پيش مي آيد: براستي اين كيست كه مينگرد و مينگارد؟
.....
وقتى چنين حالت اعنى خروج از عادت كه در درس پيش گفته ايم برايم پيش آمد، مدتى در وضعى عجيب بودم كه نمى توانم آن را به بيان قلم در آورم و بقول شيخ شبسترى در گلشن راز:وقتى چنين حالت اعنى خروج از عادت كه در درس پيش گفته ايم برايم پيش آمد، مدتى در وضعى عجيب بودم كه نمى توانم آن را به بيان قلم در آورم و بقول شيخ شبسترى در گلشن راز:
...
جهان و آنچه در آن است واقعيت دارند. ما از طريق حواس پنجگانه با جهان و واقعيات موجود در آن ، ارتباط برقرار مي كنيم ولي آيا براي شناخت جهان علاوه بر حواس ظاهري چون: بينايي، شنوايي، بويايي، چشايي و لامسه قواي ديگري در كار است؟
....
ابتدا به جمع بندي بحثهاي قبل مي پردازيم: بهتر آنست كه اين يافتهها را به عنوان اصول در عباراتي كوتاهتر و رساتر تعبير كنيم كه اگر گاه نياز پيش آيد، از اين اصول يادآور شويم و سخن را بدانها بازگشت دهيم:
يافتهايم كه هر چه هست تنها وجود است و عدم هيچ است و هيچ هيچ است و هرچه پديد ميآيد از وجود است و هستيها را گوناگون يافتهايم و برخي را از ديگري برتر و بالاتر و والاتر:
آدمي پيش از آنكه قدم به دنيا گذارد و جهان و آنچه در آن است را بشناسد، در عالم رحم و جنيني به رشد و نمو اعضاي خود بسيار توجه داشت. در حاليكه با ورود به اين دنيا، محور توجه او به عالم بيرون خود، بيش از توجه به گوهر وجود و خويشتن خويش شده است....
اين سراي هستي يك كتابخانه بزرگ است و اين همه هستيها هر يك كتابي از اين كتابخانه است اين كتابها را فهميده ورق بزنيد، ببينيد آيا يك خطّ خطا حتّي يك كلمه ناروا در آنها پيدا ميشود؟ آيا در كارهاي گوناگون اين همه هستيها ، يك كار بيجا ديده ميشود؟
مقدمه حضرت علامه حسن زاده آملی بر مجموعه ابیات طبری (مازندرانی) خویش که تقدیم به خواجه ابوسیعید آملی نمودند
بسم الله كه مبدء كائناته
بسم الله كه سرچشمه حياته
......
هر سو رو كمّه نور خدائه يارون
اين نور خدا بىانتهائه يارون
....
شكار تا غافل نبوءه تير نخورنه
....
دو بیتی زیبای تبری (مازندرانی) سروده علامه حسن حسن زاده آملی
توره كه دارمه مال و مناله كورمه زر ره كه دارمه سنگ و سفالّه كورمه
...
اوندل كه به ته عشق گرفتار نيه
اوندل كه و ته بار ره خريدار نيه
....