برای سخن گفتن از آن فروغ فروزان باید وضو ساخت و رکعتی نماز توأم با شور و نشاط خواند و به صحن آینه ایمان قدم نهاد. او طنین پر صفای صداقت، مدیحه سرای اشتیاق به ساحت قرب حق، بلبل نغمه سرای سرمدی و رایحه دل انگیز بهار هستی است.
توصیه ای غذایی به نقل از علامه حسن زاده آملی:
در لیالى قدر، قرآن به دل کن ، نه فقط قرآن به سر، که اولى جوهر ذات تو گردد و دومى خارج از گوهر تو است.
توضیح: حضرت علامه حسن زاده آملی در بسیاری از آثار و بیانات خود آورده اند که امام علی علیه السلام، از همان زمان صدر اسلام و زمان حیات پیغمبر اکرم به لقب "وصی" مشهور و معهود بود و لکن به سبب اخلال بنی امیه که سعی در محو آثار امیرالمومنین داشتند، این لقب و نیز این منصب الهی حضرت امیر، به فراموشی سپرده شد.
از کتب علامه حسن زاده آملی مطالبی را در این باب جمع آوری نموده ایم که عمده دلایل این مطلب، در کتاب چهارم است و بسیار مغتنم می باشد:
از جناب صدوق ابن بابویه رضوان اللّه تعالى علیه در إحیاى شبهاى بیست و یکم و بیست و سوم ماه مبارک رمضان که لیالى قدرند در مفاتیح محدث قمى چنین نقل شده است:
- قال شیخنا الصدوق فیما أملى على المشایخ فی مجلس واحد من مذهب الإمامیة و من أحیا هاتین اللیلتین بمذاکرة العلم فهو أفضل.
یعنى افضل اعمال در احیاى این دو شب قدر، مذاکره علم است.
رسول خدا (ص ) گفت: سنگی از بالای جهنم هفتاد سال است که افتاده و اینک به قعر جهنم رسیده است و این آواز هولناک از سقوط آن سنگ برخاست.
تمامى حروف که حق عزّ شأنه، به آدم آموخته و مجموع فرزندان آدم از عرب و عجم و ترک و هند و غیره به آن سخن مى گویند، سى و دو حرف است، و آن این است:
غرض ما از انتشار این مطلب این است که اگر شخصی در شیعه بودن خود شک دارد و یا هنوز اندکی شائبه دارد، اعتقادی راسخ به مذهب حقه شیعه پیدا کند. چرا که وقتی دانسته شود عالمی ذوالفنون که خبره ی در فن است، منابع تمام ادیان را بررسی کرده و به این اعتقاد رسیده است، دل آرام می گیرد...
هرست کتبی که حضرت علامه حسن زاده آملی در هنگام تحصیل در حوزه علمیه، در نزد اساتید بزرگوار خود درس گرفته اند ( ره چنان رو که رهروان رفتند...):
(منبع: شرح دفتر دل، ج2، ص248، باب یازدهم).
میگویند طریقه سقراط قابلگى بود، چون از عقول مردم نتیجه را مانند فرزند بیرون مىآورد.
هر عملى نباتى (گیاهی) است و نبات را از آب بى نیازى نیست، و آب ها گوناگونند
ز لطف تو دگر نبود فنايم براى تو ابد باشد بقايم
ز عين ثابتم تشويش دارم نمى دانم چه اندر پيش دارم
كه در اول هر آنچه شد مسجل همانست و نمى گردد مبدل
چه خواهى كردن اى سلطان مطلق به رسمى كان ز ذات تست مشتق
چه بتوان گفت در كار خدايى ندارد كار او چون و چرايى