خواجه طوسى در شرح فصل هشتم نمط نهم اشارات در بيان نفس مضطربه و مطمئنه بيانى شيرين دارد كه به ترجمه آن اكتفا مى كنيم:
بدانكه بذر سعادت، مراقبت است و مراقبت كشيك نفس كشيدن و پاسبان حرم دل بودن است....
بالاخره در نيل به اينگونه حقايق صادره از بيت عصمت و وحى به لسان انسانهاى كامل، استاد زبان فهم بايد زيرا ...
امام حسن و امام حسين (عليه السلام ) هر دو از محسن و مجمل مشتق اند؛
هر چند رسول خاتم صلى الله عليه و آله را معجزات فعلى بسيار است , ولى بزرگترين معجزه باقيه آن حضرت الى يوم القيمه كه در حقيقت صورت كتيبه آن حضرت است , قرآن است كه به تنهايى ناطق به صواب و فصل خطاب است كه آن جناب خاتم النبيين است ...
معجزات سفراى الهى بر دو قسم است : قولى و فعلى .
حضرت وصى عليه السلام در خطبه اشباح نهج البلاغه از ملائكه اهل امانت وحى از حظائر قدس ملكوت بر مرسلين نازل شده اند .....
\r
خواص را كه قوه عاقله و متفكره پيكر مدينه فاضله انسانى اند علوم و معارف بكار آيند . اين طايفه , معجزات قولى را كه مائده هاى آسمانى و مأدبه هاى روحانى اند طلب مى كنند , نكته سنج و زبان فهم و گوهر شناسند و مى دانند كه كالاى علم كجائى و چگونه كالائى است , و به تعبير خواجه در شرح اشارات[ : ( الخواص للقوليه أطوع , و العوام للفعليه أطوع]) و به قول عارف رومى :
معجزات قولى سفراى الهى قوى ترين حجت بر حجت بودن آنان است چنانكه قرآن كريم خود بهترين حجت بر رسالت خاتم انبياء محمد مصطفى صلى الله عليه و آله است , روايات اوصياى آن حضرت نيز بهترين حجت بر حجت بودن آنان اند و خود آن بزرگان دليل امام بودن خودشان اند كه ( الدليل دليل لنفسه) و ( آفتاب آمد دليل آفتاب).....
آن اسمى كه موجب ارتقاء و اعتلاى گوهر انسان است كه تا درجه درجه بجايى مى رسد كه در ماده كائنات تصرف مى كند همان اسم عينى است....
تجليات كه همان ظهورات است در لسان قرآن مجيد و روايات اهل عصمت و وحى كه در حقيقت مرتبه نازله قرآن و به مثابت بدن آن، و قرآن اصل و روح آنها است....
اينجانب اكثر اشعار ديوان منسوب به امير عليه السلام را از ديگران يافته است و همه را با ذكر ماخذ و مصادر در تكمله منهاج البراعه آورده است....
بدانكه فائده وجود امام منحصر به جواب دادن سؤالهاى مردم نيست بلكه موجودات و كمالات وجوديه آنها بسته به وجود او هستند و در حال غيبت افاضه و استفاضه او مستمر است...
امالى شيخ صدوق ، مجلس 84 حديث اول
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) به على ابن ابى طالب (عليهما السلام ) چنين سفارش كرد و فرمود:
اين اثر همان گونه كه از نامش پيداست , در يكى از مباحث اساسى كه ام المباحث است , يعنى توحيد و وحدت از منظر عارف و حكيم , نگاشته شده است ...
((در مراتب طهارت گوييم كه طهارت ارواح و قلوب موجب مزيد رزق معنوى و قبول عطاياى الهيه على ما ينبغى است و يرزقه من حيث لا يحتسب . و طهارت صورت - به حكم تبعيت عالم صور مر ارواح را در وجود و احكام - مستلزم مزيد رزق حسى است . لذا هم طهارت ظاهره بايد و هم طهارت باطنه .
از جمله اعتراضات كمّل اهل توحيد بر مبانى توحيديه فلسفه رائج مشاء , اعتراض بر تشكيك وجود بدان نحو كه متاخرين از مشاء پنداشته اند مى باشد بيان يكى از وجوه آن اين كه :
مسئله توقيفيت اسماء , مسئله اى است كه هم در تفسير و كلام از آن بحث مى شود و هم در حكمت و عرفان . ولى بين بحث كلامى و تفسيرى و بحث حكمى و عرفانى آن از جهاتى فرق است ...
بسم الله الرحمن الرحيم
حق حمد به جميع السنه حامد و محمود، حق عين وجود است كه صمد حق منزه از مشاين حدود، و محدود به حد كل محدود است.
صلوات و سلام نامعدود بر نفس نفيس حامل لواى حمد و نائل مقام محمود، سيد انبياء محمد و احمد كه ادل دليل شاهد و مشهود است....
سبق به طبع چنانست كه لا حق بدون سابق يافت نشود و سابق بدون لا حق يافت بشود چون سبق واحد بر اثنان كه سبق سبب ناقص است....