امام صادق عليه السلام ارسطو را به بزرگى ياد فرموده است بدين جهت كه ارسطو مردم را از برهان وحدت صنع به وحدت صانع دلالت كرده است...
عامه مردم هر انتقال نفس را اگر چه از صورتى جزئى به صورتى جزئى ديگر باشد , و انتقال نيز به هرنحوى بود,فكرگويند.مثلا شخصى را كه باخيالات خودمحشورست گويند درفكرفرورفته است......
وحدت عالم دال بر وحدت مبدا آن است . لو كان فيهما آلهة اءلا الله لفسدتا ( انبياء 23 ) وحدت صنع چنان بر نظام هستى حاكم است كه ديده توحيد به اندازه يك ميكرون خلل و خلاف در آن نمى بيند . به فرموده قرآن كريم ...........
گروهى از پيشينيان منكر قصد و تدبير شدند در مخلوقات , و پنداشتند هر چيز به عرض و اتفاق پديد آمده است , و از حجتها كه آورده اند اين آفات و آسيبهاست كه بر خلاف متعارف و عادت پديد مى آيد مانند انسان ناقص الخلقه , يا آن كه انگشتى افزون دارد , يا خلقى زشت و سهمگين بر خلاف معتاد , و دليل آن شمردند كه هستى اشياء بعمد و اندازه نيست بلكه بالعرض است هر چه پيش آيد .....
فن برهان چه لم آن , و چه ان آن , قلب علم منطق و روح آن است . و برهان لنفسه دليل است . و دليل در دليل بودنش دليل نمى خواهد كه
صاحب فتوحات مكيه در آخر باب دوازدهم آن در بيان كريمه و ان من شيئى الا يسبح بحمده (اسراء44) میفرمايد:((و نحن زدنا مع الايمان بالاخبار الكشف))صاحب اسفار در فصل شانزدهم موقف هشتم الهيات آن در بيان همين آيه مى فرمايد : ((و نحن بحمدالله عرفنا ذلك بالبرهان و الايمان جميعا)) فتوحات مكيه ص 345ج 2 ط اخير مصر و اسفارج 3 ص 139 ط 1.............
آن كه صدر المتالهين در دامن گفتار بالا فرمود سخنى سخت استوار است , و آن را در نزد آن كس كه وادى تحقيق را سپرى كرده است قدر و قيمت بسيار است . و گراميتر از آن اين كه افاده فرموده :
((مبادا به بينش كوتاهت گمان برى كه مقاصد و اصطلاحات و كلمات مرموز اكابر اهل عرفان , خالى از برهان و از قبيل گزافهاى تخمينى و تخيلات شعرى است , اين اكابر بيرون از چنين پندارند .......
اينك بر سر آنم كه به مناسبت رويداد سخن , حكايتى از حالت ديرين خويش پيش كشم , شايد كه برخى را سودمند افتد , و مايه آگاهى و هشيارى خواننده اى گردد , و آن اين كه :
توفيق نيل به اعتلاى فهم خطاب محمدى ( ص ) بدون ادراك حقايق زبر حكمت متعاليه و صحف عرفانيه به برهان واقعى صورت پذير نيست , مگر كسى كه داراى نفس مكتفى باشد كه من عندالله مؤيد به نفس قدسى است ....
در تاريخ ابن خلكان و در نامه دانشوران ناصرى در ترجمه شيخ بزرگوار بو على سينا آورده اند كه هر گاه مساله اى از مسائل منطقيه و غيرها بر وى مشكل آمدى با طهارت به جامع بزرگ رفتى و استغاثه كردى و حل آن مساله را درخواست نمودى ,.....
نگارنده به هر انسان ورزيده به فكر برهانى , و شايسته به خطاب عقلانى ارائه مى دهد كه حكمت متعالى و صحف عرفانى تفسير انفسى منطق وحى الهى اعنى كشف اتم محمدى اند . بيانگر اسرار روايات و رموز آيات فن شريف برهان است , اعنى كه همه مبرهن به براهين واقعى اند....
مبناى مدينه فاضله و پيشرفت عقل و هشدارى بشر به احتجاج و استدلال و به كار بردن ميزان قويم برهان است . جامعه بشرى با برهان و استدلال به سوى كمال ارتقاء مى يابد ....
نقل واقعه اى از آقا ميرزا محمد رضا قمشه اى و آقا ميرزا هاشم اشكورى جناب استاد ما حكيم متاله و عارف متبحر علامه آقا محمد حسين فاضل تونى , رضوان الله عليه , كه نيز از اعاظم تلامذه آقا ميرزا هاشم اشكورى بود.......
آن كه ميان قرآن و عرفان و برهان جدايى پندارد بايد بدو آن گفت كه ملاى رومى در مثنوى گفته است :
آن عارف بالله گفته است كه ما علاوه بر ايمان به فرموده شرع , به حسب كشف نيز جميع اشياء را حى ناطق يافته ايم , و اين حكيم متاله گفته است كه ما........
میر عماد حسنى در فصل اول رساله اش به نام آداب المشق در بیان صفات کاتب فرمود:
داب صدرالمتالهين در اسفار اين است كه در فاتحه هر مساله به ممشاى قوم در مسير فلسفه رائج مشى مى كند، و در خاتمه از آنها فاصله مى گيرد كه اولئك ينادون من مكان بعيد، و در پى تحقيق نكات دقيق عرشى عرشيان برمى آيد، لذا ..........
نمط سوم اشارات و نفس شفاء در معرفت فكرى و نظرى نفس است يعنى در معرفت نفس است از طريق فكر و نظر و همچنين نمط هاى هفتم و هشتم و نهم و دهم در تجريد و در بهجت و سرور نفس و در مقامات عارفان و اسرار آيات غريبه صادره از آنان به طريق فكر و نظر است. و نفس اسفار در معرفت نفس از افق اعلاى حكمت متعاليه است و فصوص الحكم و فتوحات در معرفت شهودى نفس از مجلاى كشف در سير و سلوك انفسىاست. پنج نمط فوقشريفترين و شيرين ترين نمطهاى اشاراتند و به خصوص در نمط چهارم آن در مقامات عارفين به اسلوب بحث نظرى داد سخن داده است......
بسم الله الرحمن الرحیم
علم الهدی سید مرتضی ( رضوان الله تعالی علیه ) در امر عصمت کتابی بنام « تنزیه الانبیاء » نوشته است. و جناب خواجه طوسی ( قدس سره ) در مساله ثالثه مقصد رابع « تجریدالاعتقاد » فرموده است :
حضرت اقا يكي از خاطرات زماني را كه به استخراج تقويم مشغول بوده است را چنين نقل مي كند :