دمادم در جهيدن هست آرى كه يك آنش نمى باشد قرارى
بما نزديكتر از ما عجيب است كه ما را اينچنين بُعد غريب است
ز جمع قرب و بُعد اينچنى چه مى بينى بگو اى مرد دينى
بخوانم رقيه جف القلم را بپوشانم سر بئر العَلَم را
هنر در فهم حرف بخردان است نه تعجيل سخن در رد آن است
در اثناى تدرس و تعلم علوم عقلى و صحف عرفانى دچار وسوسه اى سخت سهمگین و دژخیم و بدکنشت و بدسرشت در راه تحصیل اصول عقاید حقه به برهان و عرفان شده ام و آزرده خاطرى شگفت از حکمت و میزان که از هر سوى شبهات گوناگون به من روى مى آورد .
خوشا به حال آنکه مصاحب حق تعالی است
آنگاه که نفس از اضطراب بدر آمد و اطمینان یافت به مقصود خود نائل می شود،